خونین شهر

خونین شهر

خونین شهر

خونین شهر

آیا وقوع جنگ اجتناب ناپذیر بود؟


مذاکره و امتیاز به عراق

همپایگی قدرت نظامی با عراق و دستیابی به بازدارندگی

ورود به ترتیبات جدید و یادگیری استراتژیک

پی نوشت ها

محمد درودیان

پیدایش این پرسش و تبدیل آن، به یکی از پرسش های اساسی جنگ گرچه اختصاص به وقوع یکی از رخدادهای بزرگ تاریخ معاصر ایران و منطقه دارد و به همین دلیل تا اندازه ای طبیعی ست، ولی اگر این پرسش به معنای ابهام در مورد ماهیت تجاوز عراق و متجاوز بودن این کشور باشد، تعجب آمیز است.

در واقع دفاع همگانی و همه جانبه ی مردمی در برابر تجاوز عراق هرگونه ابهام و تردیدی نسبت به ماهیت تجاوز عراق و ارزش تاریخی و ملی دفاع مردم در برابر این تجاوز را بر طرف می سازد. در واقع اگر ابهامی در مورد این موضوع وجود داشت، در عمل مقاومتی در برابر تجاوز عراق صورت نمی گرفت و در نتیجه عراق هم ناکام نمی شد و با پیروزی بر ایران سرنوشت کشور چیز دیگری غیر از این بود.

طرح این پرسش برای نخستین بار بر اثر آثار اشغال و ناکامی در آزادسازی این مناطق در دوران ریاست جمهوری بنی صدر به وجود آمد و علت وقوع جنگ مورد توجه و بحث قرار گرفت و در بسیاری از تحلیل های سیاست های تسامح آمیز دولت موقت و بعدها سیاست های بنی صدر قبل از شروع جنگ منشأ وقوع جنگ قلمداد می شد. با این توضیح منشأ پیدایش این پرسش در واقع استقرار عراق در مناطق اشغالی و از سرگیری مناقشات سیاسی بود. البته بعدها تداوم جنگ و طولانی شدن آن، در تعمیق این پرسش تأثیر به سزایی داشت.

در میان تحلیل ها و نظرهایی که برای اثبات اجتناب پذیری جنگ مورد تأکید قرار می گیرد، سه موضوع بیش از سایر موضوع ها خودنمایی می کند؛ نخستین موضوع تأکید بر سردادن شعارهای انقلابی در ایران است و چنین استدلال می شود که «این شعارها کشورهای هم جوار را به وحشت انداخت و این فکر برای آنها ایجاد شد که اینها به این شکل که پیش می روند، فردا نوبت ماست.»(1) در واقع در این تحلیل سردادن شعارهای انقلابی عامل تحریک عراق و شروع جنگ ارزیابی شده است. مسأله ی بعدی تصرف سفارت امریکا در آبان سال 1358 می باشد. این موضوع از این جهت که اوضاع بین المللی را به ضرر ایران تغییر داد و مناسبات ایران و امریکا تیره شد و به عنوان عامل مؤثر در تسهیل آغاز جنگ ارزیابی می شود. علاوه بر این بی توجهی ایران به تحرک دیپلماتیک و عدم مذاکره با عراق نیز مورد تأکید قرار می گیرد.

چنان که  ملاحظه می شود، این تحلیل ها بیشتر با رویکرد درونی صورت گرفته است و سایر ملاحظات مانند اراده ی عراق، اوضاع منطقه و نگرانی نسبت به ماهیت انقلاب و عواملی از این قبیل در بررسی ها وزن کمتری دارد. در واقع این نوع نگرش و تحلیل برای بررسی جنگ عراق و ایران که به «حمله عراق به یک انقلاب» تعبیر شد، حتی اگر ابعادی از مسأله را بیان کند، برای تبیین کلی آن، ناقص است و بیشتر بر پایه ی ملاحظات سیاسی و در فضای تشدید مناقشات جناحی شکل گرفته است و فاقد بررسی های دفاعی، استراتژیک و منطقه ای و به لحاظ سیاسی – حقوقی برای عراق قابل بهره برداری است.

در این زمینه نظریات دیگری وجود دارد که با توجه به اهمیت آن، مورد اشاره قرار می گیرد. «آنتونی کردزمن» یکی از پژوهشگران امور نظامی و جنگ ایران و عراق بر این نظر است که وقوع یک جنگ همه جانبه غیر قابل اجتناب نبود.(2) دیدگاه کردزمن بر این پایه استوار است که درگیری های ایران و عراق در طول سال های 1980- 1979 (1359-1358ش) شدیدتر از درگیری های اواخر دهه ی 1960 (1339ش) و اوایل 1970 (1349ش) نبوده است، لذا با وجود استفاده از نیروهای نظامی در منازعات مرزی،امکان ممانعت از وقوع یک درگیری همه جانبه وجود داشته است. (3) در واقع کردزمن اصل وقوع جنگ را نفی نمی کند، بلکه معتقد است امکان جلوگیری از گسترش جنگ و تبدیل آن، به یک جنگ همه جانبه وجود داشته است. باری بوزان، استاد روابط بین الملل از دانشگاه وست مینستر انگلیس نیز بر این نظر است که «وقوع جنگ بدیهی و طبیعی بود.» (4) وی چنین تحلیل می کند که «انقلاب در ایران مناسبات را بر هم زد و ایران برای همسایگانش به تهدید تبدیل شد و از طرفی ایران ضعیف شده بود و لذا مورد حمله قرار گرفت.» (5)

مهندس میرحسین موسوی (نخست وزیر دوران جنگ) معتقد است؛

«جنگ اجتناب ناپذیر بود و بر ایران تحمیل شد.» (6)

وی در توضیح این نظر بیان می دارد که:

«وقوع انقلاب و به مخاطره افکندن منافع دیگران بسیاری از آرزوها و خواسته های قدرت های بزرگ منطقه را مورد تهدید قرار داده یا از بین برده بود. در خلیج فارس ماده ی حیاتی نفت وجود داشت که تمام اقتصاد غرب، از آن تغذیه می شد و آینده ی غرب به جریان آرام این نفت به سمت صنعت و بازارهای آنها بستگی داشت. مسأله ی اسراییل و نفوذ قدرت های بزرگ در منطقه مطرح بود و طبیعی بود که این انقلاب خطری برای حاکمیت های دست آموز و نوکرهای قدرت های بزرگ در منطقه باشد. ایشان حتی معتقد است، اگر این جنگ را صدام شروع نمی کرد، بالاخره توسط قدرت و نوکر دیگری این جنگ را علیه ما به راه می انداختند.» (7)

به نظر می رسد، در مجموع دو رویکرد کلی در تبیین تجاوز عراق به ایران و پاسخ به اجتناب ناپذیری جنگ وجود دارد؛ در رویکرد اول، تجاوز عراق به ایران با تکیه بر ماهیت انقلاب اسلامی و تهدید منافع قدرت های بزرگ از یک سو و از سوی دیگر تغییر موازنه ی قدرت در منطقه و پیدایش خلأ قدرت و تلاش عراق برای جبران دیگر تغییر موازنه ی قدرت در منطقه و پیدایش خلأ قدرت و تلاش عراق برای جبران ناکامی های پیشین با لغو قرارداد 1975 الجزایر و پر کردن خلأ قدرت در منطقه ، بررسی و تبیین می شود. در واقع عراق اراده ی جنگ داشت و با تحلیلی که از وضعیت داخلی ایران و اوضاع منطقه و بین المللی داشت، دستیابی به پیروزی با جنگ برق آسا را سهل و آسان می پنداشت و لذا ریسک تصمیم گیری تجاوز به ایران را پذیرفت و به نمایندگی از منافع غرب و ارتجاع منطقه علیه انقلاب ایران وارد عمل شد.

در رویکرد دوم، ضمن پذیرش ماهیت رژیم بعثی و شخصیت صدام و بهانه جویی عراق برای تجاوز به ایران این نظر مطرح است که ایران به دلیل وضعیت نامساعد داخلی باید با تکیه بر اهرم دیپلماسی و ایجاد اختلاف میان عراق و کشورهای منطقه از وقوع جنگ جلوگیری نموده، آن را به تأخیر می انداخت. نهضت آزادی بر این نظر است که دولت موقت براساس همین تحلیل عمل کرده است. در واقع رویکرد دوم، بیشتر درونی و بر ساختارها و نحوه ی تصمیم گیری و رفتارهای ایران در برابر عراق متمرکز است.

چنان که روشن است، بررسی اجتناب ناپذیری جنگ، تا اندازه ای دشوار و پیچیده است، ضمن این که این بررسی به معنای پیش بینی و آینده نگری نیست، بلکه نوعی ارزیابی و قضاوت در برابر واقعه ای ست که در عمل رخ داده است. بنابراین برای پاسخ به این پرسش باید ضمن کالبد شکافی مواضع، تصمیمات و رفتار دو کشور ایران و عراق و توجه به روند حوادث و وقع رخدادهای مؤثر در امکان پذیر شدن وقوع جنگ، به این پرسش ها پاسخ داد که عراق چه مطالباتی از ایران داشت و بر اساس چه تحلیلی نسبت به وضعیت ایران و منطقه و بر پایه چه توانمندی نظامی ای با ایران برخورد می کرد؟ آیا امکان مذاکره درباره ی موارد مورد نظر عراق از جمله تجدیدنظر در قرارداد 1975 الجزایر وجود داشت؟ تأمین نظریات عراق، صرف نظر از پیامدهای آن، آیا می توانست منجر به انصراف عراق از اعمال فشار سیاسی – نظامی و سپس جنگ شود؟ (8) «والتر لیپمن» می گوید؛

«کشوری دارای امنیت است که در صورت احتراز از جنگ، مجبور به فدا کردن منافع حیاتی خود نباشد و در صورت وقوع جنگ، منافع حیاتی خود را با پیروزی در جنگ حفظ کند.» (9)

با این ملاحظه ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی چگونه می توانست نظام برآمده از انقلاب اسلامی و ارزش های حاکم بر آن و تمامیت ارضی و استقلال کشور را حفظ نماید.

در واقع پاسخ به این پرسش می تواند، موضوع اجتناب پذیری یا اجتناب ناپذیری وقوع جنگ را مشخص نماید. تأکید بر این موضوع که سر دادن شعارهای انقلابی ایران موجب تحریک عراق شد، با تجاوز عراق به کویت و مناسبات ایران و عراق پس از اتمام جنگ در سال های اخیر نشان می دهد، این نظر و تحلیل ساده لوحانه است.

آیا سردادن شعار با فرض صحت آن، می تواند موجب جنگ شود؟ امروز در مباحث روابط بین الملل هیچ نظریه ی عمومی واحدی درباره ی منازعه و جنگ وجود ندارد که مورد پذیرش دانشمندان رشته های مختلف علوم اجتماعی یا صاحب نظران سایر رشته هایی باشد که دانشمندان علوم اجتماعی از آنها الهام بگیرند. (10) به همین دلیل می گویند، برای منازعه با جنگ نمی توان ریشه ی واحدی مشخص کرد. این ریشه ها نه تنها متعددند، بلکه در طول تاریخ نیز بر شمار آنها افزوده شده است. (11) اساساً جنگ ها حوادثی نیستند که در یک لحظه اتفاق بیفتند. آنها در یک دوره ی زمانی و گاهی در طول سال های متمادی انجام می گیرند (12)  و علتی که کشورها وارد جنگ می شوند، مشخص نیست (13)و اساساً «اثبات قطعی علت عدم وقوع یک حادثه نیز غیر ممکن است.» (14)

علاه بر این توضیح، در فاصله ی 12 سال پس از برقراری آتش بس میان ایران و عراق، مواضع و اقداماتی که دو کشور طی همین مدت علیه یکدیگر اتخاذ کرده اند، به لحاظ حجم، نوع و زمان در مقایسه با گذشته بیشتر است یا کمتر؟ مسلماً بیشتر است، ولی چرا جنگ مجدداً میان دو کشور آغاز نشده است؟ این وضعیت نشان می دهد، عوامل مؤثر در آغاز جنگ بسیار پیچیده است و هرگز شعار نمی تواند منشأ وقوع جنگ باشد، ضمن این که نگرانی نسبت به انقلاب اسلامی ایران از زمانی آغاز شد که نهضت در درون خانه و کوچه های شهرهای مختلف ایران اسلامی شکل گرفت و ارکان حکومت مورد تأیید غرب را هدف قرار داد و ایده ی «حکومت اسلامی» در میان شعارهای مردم گسترش یافت. بنابراین نگرانی از انقلاب اسلامی یک حقیقت است، ولی بدان معنا نیست که سردادن شعار ایرانی موجب وحشت عراق و همسایگان و در نتیجه وقوع جنگ شده باشد.

در مورد تصرف سفارت امریکا و تأکید بر نقش آن، در وقوع جنگ یا تسهیل در آغاز جنگ ملاحظاتی وجود دارد که به آن، اشاره می شود. اساساً کسانی که این تحلیل را مطرح می کنند، حتی اگر این فرض را بیان نکنند، بر این باورند که اگر ایران پس از پیروزی انقلاب مناسبات خود را در چارچوب وضعیت جدید با امریکا تنظیم می کرد، حتی اگر عراق اراده ی جنگ داشت، نمی توانست به ایران تجاوز کند. این تحلیل بیشتر براساس تعیین جایگاه ایران در استراتژی منطقه ای امریکا و روابط ایران و امریکا در دوران رژیم شاه صورت می گیرد، حال آنکه با سقوط شاه استراتژی منطقه ای امریکا فرو ریخت و امریکا با حضور در منطقه و تشکیل شورای همکاری خلیج فارس وصف بندی جدید علیه انقلاب اسلامی ایران به دنبال تأمین منافع منطقه ای خود بود. مناسبات پیشین ایران و امریکا در چارچوب رفتار ایران به عنوان متحد استراتژیک امریکا شکل گرفته بود و این مناسبات با انقلاب درهم ریخت و قابل احیا نبوده و نخواهد بود. علاوه بر این ضمن تأکید بر زمینه سازی وقوع جنگ در چارچوب رفتار عراق نمی توان این موضوع را نادیده گرفت که عراق از این حادثه به دلیل تأثیر منفی آن بر چهره ی بین المللی ایران که پیش از این با وقوع انقلاب دینی در ایران آغاز شده بود، بهره برداری کرد، اما ملاحظات دیگری هم در این زمینه وجود دارد که باید مورد توجه قرار گیرد.

چنان که اشاره شد، با توجه به این که ماهیت رژیم بعثی و تمایلات توسعه طلبانه ی این رژیم مورد توافق و اجماع نظر است و این موضوع که عراق در اندیشه ی جنگ بود نیز انکار نمی شود، می توان این پرسش را طرح کرد که آیا اگر ایران سفارت امریکا را تصرف نمی کرد، رفتار عراق علیه ایران تغییر می کرد؟ پاسخ مثبت به این پرسش نیاز به یک چارچوب جدید تئوریک و تحلیلی دارد که تاکنون ارائه نشده است. فرض پیشین مبنی بر حمایت امریکا از ایران در برابر تجاوز عراق نیز بررسی شد و مشخص گردید که فرضی غیر عملی بوده است. بنابراین تصرف سفارت امریکا اگرچه موجب بهره برداری عراق شد، اما تصور این که این اقدام نقش تعیین کننده ای در آغاز جنگ داشت، تصور معقولی نیست.

البته تصرف سفارت امریکا پیامدهای دیگری داشت که نمی توان آنها را نادیده گرفت؛ نخست، آنکه روند تثبیت نظام جمهوری اسلامی و خروج از ساختار سیاسی دوگانه را تسهیل کرد و بسیاری از جریاناتی که در اسناد سفارت امریکا به عنوان «میانه رو» قلمداد می شدند و امریکا به دنبال تثبیت این جریانات در داخل ایران بود، از صحنه ی سیاسی کشور موقتاً حذف شدند. علاوه بر این، فضای تهدید آمیز جدید بر اثر اقدامات امریکا علیه ایران منجر به ایجاد آمادگی ذهنی و عملی برای مقابله ی با مداخله نظامی امریکا و تفسیر اقدامات تحریک آمیز عراق در چارچوب سیاست های خصومت آمیز امریکا علیه ایران شد. بسیج مستضعفین در پنجم آذر سال 1358 تنها براساس نگرانی از مداخله ی نظامی امریکا و با هدف بازدارندگی تشکیل شد. این آمادگی ذهنی و عملی زمینه های افزایش توان دفاعی کشور را فراهم ساخت که بخشی از آثار آن، در ظهور قدرت دفاعی ایران در برابر تجاوز عراق و در نتیجه ی شکست عراق آشکار شد.

در بررسی این موضوع که آیا امکان جلوگیری از وقوع جنگ با تکیه بر اهرم دیپلماسی وجود داشت یا نه به چند نکته می توان اشاره کرد. «جوزف فرانکلی» در کتاب «روابط بین الملل در جهان متغیر» می نویسد؛

«ابزار نظامی زمینه ی اطمینان و ثبات را برای دیپلماسی فراهم می آورند. مذاکره از موضع قدرت قاعده و ضابطه ی دقیقی ست. بی پشتوانه قدرت نظامی هیچ دولتی اگر مورد فشارهای غیرقابل مقاومت و تهدید قرار گیرد، نمی تواند از دادن امتیازهای زیانبار به منافع آن خودداری کند.» «توان نظامی به تنهایی کافی نیست، مگر آنکه دشمن آینده از آن، آگاه باشد و آن را در نظر گیرد».(15)

در این که ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی فقط مؤلفه های قدرت نظامی، اقتصادی و سیاسی بود، نه تنها تردیدی وجود ندارد، بلکه مورد توافق و اجماع نظر است. حال با توجه به این موضوع، آیا ایران بدون قدرت نظامی قادر به بهره برداری از اهرم دیپلماسی بود؟

در واقع آیا ایران بدون پشتوانه نظامی می توانست وارد مذاکره با عراق شود؟ چه تضمینی وجود داشت که این مذاکرات به نتیجه برسد؟ وقتی عراق از وضعیت ایران مطلع بود و همین وضعیت را امتیاز و فرصتی برای خود، ارزیابی می کرد، پس بنا به چه دلایلی حاضر بود، با ایران مذاکره کند آیا مذاکره در این وضعیت به این معنا نبود که عراق امیدوار بود، آنچه در میدان جنگ جست و جو می کرد ،  در پشت میز مذاکره و بدون پرداخت هیچ گونه هزینه ای تأمین نماید؟ کوهن می گوید:

اگر دیپلماسی آرام نتواند، تلاش های دیگران را برای بسط محدوده های موجود رفع نماید، آن گاه حفظ قواعد بازی به طور مناسبی بستگی به تمایل و توانایی یک طرف برای تضمینی اجرای قواعد دارد. لذا آخرین مرحله حفظ قواعد، قدرت طرف برای دفاع قاطع از منافعش می باشد. بدین خاطر است که قواعد بازی در هر زمانی بستگی به توزیع قدرت دارد.» (16)

بر پایه ی توضیح این و با توجه به این که با وقوع انقلاب موازنه ی موجود در سطح در مناطقی رخ می دهند که توازن قدرت در آن مناطق بر هم خورده است، (17) آیا ایران قادر بود با تکیه بر اهرم دیپلماسی مانع از وقوع جنگ شود؟ به نظر می رسد بیان این نظریه ی نهضت آزادی بیشتر سیاسی و ناظر بر این معناست که اگر دولت موقت در ساختار سیاسی باقی مانده بود، مانع از وقوع جنگ می شد، اگر این برداشت صحیح باشد، نقد و بررسی آن، نیاز به تحلیل ساختار فکری و تئوریک نهضت آزادی و به طور خاص مهندس بازرگان و قدرت تصمیم گیری و رفتار دولت موقت در آن موقعیت خاص بحرانی دارد که جای بررسی آن، در این مختصر نیست، ولی امری لازم و ضروری است.

بر اساس این ملاحظات و با توجه به اهداف عراق شامل «لغو قرارداد 1975 الجزایر»، «باز پس دادن جزایر سه گانه تنب بزگ، تنب کوچک و ابوموسی» و «تجزیه ی خوزستان» که بعضاً مقامات رسمی عراق به طور آشکار و حتی در مذاکرات(18) بیان می کردند، ایران در برابر عراق چه راه حل هایی داشت؟ روشن است، منظور از راه حل اقدامی است که مانع وقوع جنگ شود، زیرا وقتی بر مفهوم اجتناب ناپذیری جنگ تأکید می شود، در واقع این موضوع مورد توجه است که ایران می توانست و می بایست از وقوع جنگ جلوگیری می کرد و اتخاذ هر گونه راه حلی بدیهی است باید با توجه به وضعیت ایران انقلابی، اوضاع جدید منطقه، ادراکی که نسبت به ایران انقلابی به وجود آمده بود و مهمتر از همه موقعیت و اهداف و رفتارهای عراق مورد بررسی قرار گیرد:

الف) مذاکره و امتیاز به عراق

با توجه به خواسته های عراق کدام یک از این موارد قابل مذاکره بود؟ اساساً وقتی دستور جلسه و موضوع مذاکره را طرف مقابل تعیین می کند و آنچه مشخص شده نیز منافع ملی و حاکمیت و استقلال کشور را مخدوش می کند، آیا جایی برای مذاکره هست؛ آیا پذیرش مذاکره در چنین وضعیتی به معنای رسمیت بخشیدن خواسته های دشمن نیست؟ نهضت آزادی که بیش از دیگران بر ضرورت مذاکره به عنوان یکی از راه های دیپلماتیک تأکید می کند، در زمان دولت موقت از مذاکره با صدام در هاوانا چه امتیازی گرفت؟ مگر غیر از آن است که پاسخ به صدام در چارچوب منافع ملی و انقلابی صورت گرفت و جلسه بدین ترتیب به پایان رسید؟

بدیهی است، ورود به مذاکرات شرایطی دارد. با فرض تأمین شرایط در صورتی که موضوع در بستر یک روند و جریان مورد توجه قرار گیرد، این پرسش وجود دارد که چنانچه ایران وارد مذاکرات و عدم حصول نتیجه به معنای به رسمیت شناختن خواسته های عراق و ضعف ایران در مذاکره یا پشتیبانی از خواسته های ایران در مقابله با عراق ارزیابی نمی شد؟

در نتیجه مشخص می شود ارائه ی امتیاز به عراق به معنای کاهش تعهدات ایران بود و این امر نه تنها منجر به جلوگیری از وقوع جنگ نمی شد، بلکه عراق را برای تشدید فشار به ایران و گرفتن امتیازات بیشتر ترغیب می کرد، ضمن این که تأمین خواسته های عراق با اهداف ملی و انقلابی ایران در تضاد بود و منجر به واگرایی در داخل کشور می شد و نظام انقلابی و نوپای جمهوری اسلامی مشروعیت خود را از دست می داد و روند حاصل از پیامدهای این تصمیمات در مجموع به سود عراق تمام می شد. ضمن این که امروز به جای پرسش از اجتناب ناپذیری جنگ، این موضوع عنوان می شد که چرا این امتیازات به عراق واگذار شد و به چه دلیلی در برابر خواسته های توسعه طلبانه ی این کشور مقاومت صورت نگرفت؟

ب) همپایگی قدرت نظامی با عراق و دستیابی به بازدارندگی

برابر شواهد و قرائنی که وجود دارد، حتی قبل از پیروزی انقلاب، عراق با افزایش توان نظامی خود، نسبت به ایران برتری داشت، لکن تداوم وضعیت حاکم بر مناسبات دو کشور پس از امضای معاهده ی 1975 الجزایر سبب گردید، عراق نسبت به وضعیت جدید تمکین نماید، ولی همچنان مترصد فرصت بود. انقلاب اسلامی و سقوط شاه و تغییر مناسبات نظامی در ایران همان فرصتی بود که عراق در انتظار آن بود. در اوضاع جدید عراق در زمینه های سایسی، نظامی و اقتصادی بر ایران برتری داشت، در حالی که ایران از نظر سیاسی در مرحله ی استقرار نظام جدید و درگیر مناقشات جناحی بود و از نظر اقتصادی رکود و توقف تولیدات که قبل از انقلاب آغاز شده بود، همچنان ادامه داشت و از نظر نظامی نیز سیر تحول در ارتش از طاغوتی به مکتبی و انقلابی آغاز شده بود. ضمن این که مناسبات ایران و امریکا دستخوش تغییر شده بود و بخشی از مستشاران امریکایی ایران را ترک کرده یا در حال انتظار به سر می بردند و روند ارسال تجهیزات نظامی به ایران متوقف شده بود. در چنین وضعیتی امکان همپایگی با عراق وجود نداشت و عراق با اطلاع از همین وضعیت در برابر ایران از موضع قدرت سخن می گفت.

امام راحل با درکی که نسبت به روند تهدیدات نظامی به ویژه مداخله ی نظامی امریکا علیه ایران داشتند، فرمان تشکیل بسیج را در آذر سال 1358 صادر کردند، اما نیروهای شبه نظامی در آن وضعیت خاص به تنهایی قادر به تغییر موازنه ی نظامی ایران در برابر عراق نبودند. در عین حال انرژی حاصل از انقلاب در درون جامعه نهفته بود و در صورت فراهم شدن زمینه ظهور می کرد و آثار خود را بر جای می نهاد، ولی عراق قادر به درک آن نبود و به همین دلیل این مسأله نیز تأثیر در بازداشتن عراق نداشت.

ج) ورود به ترتیبات جدید و یادگیری استراتژیک

ایران قبل از پیروز انقلاب در چارچوب استراتژی منطقه ای امریکا منافع این کشور را در منطقه تأمین می کرد و بخشی از موقعیت و قدرت نظامی ایران و حتی برتری این کشور بر عراق حاصل این همپیمانی بود، با انقلاب اسلامی و تحقق شعار استقلال، این معادلات بر هم ریخت و مناسبات ایران و امریکا به خصومت و درگیری تبدیل شد و امریکا از متحد استراتژیک به دشمن شماره ی یک ایران تبدیل شد. در چنین وضعیتی تجاوز شوروی به افغانستان و اشغال این کشور منجر به تیرگی در روابط ایران و شوروی شد. بنابراین در موقعیت جدید، ایران در چارچوب اهداف و آرمان های انقلاب و شعار نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی قادر به یارگیری استراتژیک نبود، حال آنکه عراق عملاً همسو با منافع امریکا و کشورهای منطقه علیه انقلاب اسلامی ایران صف آرایی کرد و از امتیاز حمایت بین المللی و منطقه ای برخوردار شد.

جمهوری اسلامی ایران در چنین وضعیتی به عنوان یک کشور مستقل با نظام جدید و متکی بر پایگاه مردمی حاصل از پیروزی انقلاب به تنهایی در برابر فشار و تهدیدات عراق مقابله و ایستادگی کرد و به گفته ی «گیلپین» ابزار اصلی حل و فصل و عدم تعادل در طول تاریخ جنگ بوده است که نتیجه ی آن، معمولاً توزیع مجدد قدرت میان پیروزمندان و مغلوبان می باشد.

پی نوشت ها:

1-  آقای منتظری، سایت اینترنت، ص 3.

2- کردزمن، آنتونی، واگنز، آبراهام، درس هایی از جنگ مدرن، ج دوم، جنگ ایران و عراق، ترجمه ی یکتا، حسین، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، ص 50.

3- همان.

4- گفت و گوی اختصاصی نویسنده با باری بوزان، تهران مهمان سرای وزارت علوم، زرگنده، 21/4/1379.

5- همان.

6- مهندس موسوی، کتاب پنج گفتار، نشر فرهنگی، تهران، 1377، صص 82 و83.

7- همان.

8- لیپمن، والتر، اصول و مبانی استراتژی، دانشگاه امام حسین(ع)، معاونت آموزش، تیر ماه 1376، ص 2.

9- همان.

10- جیمز دوئرتی و رابرت فالتزگزاف، همان، ص 296.

11- همان.

12- آلستر اسمیت از دپارتمان علوم سیاسی دانشگاه واشنگتن، پیکار در نبردها، پیروزی در جنگ ها، ترجمه ی صالح رضایی پیش رباط، فصلنامه ی امنیت ملی، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، ش 1، پاییز 1378، ص 75.

13- ژنرال اسلم بیگ، فرمانده ی پیشین نیروی زمینی ارتش پاکستان، نشریه ی آبزرور، 28 فوریه 2000، ترجمه ی اسحاقی، علی، مجله ی نگاه، سال اول، ش 4، تیر 1379، صص 25 و 24.

14- دوئتی، جیمز – فالتزگراف، رابرت، همان، صص 638 و 637.

15- فرانکلین، جوزف، روابط بین الملل در جهان متغیر، ترجمه ی عالم، عبدالرحمن، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، تهران، سال 1369، صص 197 و 196.

16- کوهن، ریموند، قواعد بازی در سیاست بین الملل، به ترجمه ی شیشه چی، مصطفی، نشر سفیر، تهران 1370، ص 198.

17- پیترز، جان، معماری نظامی امریکا بر پایه ی نظم نوین جهانی، محمدی نجم، سید حسین، دوره ی عالی جنگ سپاه، تهران 1378، صص 18 و 17.

18- وزیر خارجه ی دولت موقت در مصاحبه ی اختصاصی نویسنده با ایشان می گوید: صدام در هاوانا و در ملاقاتی که در سال 1358 داشتیم، خواهان بازگشت سه جزیره بود و این را رسماً در جلسه طرح کرد!

منبع : ویژه نامه دفاع مقدس

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد