جنگ در سال 67 (سیری در روزهای آخر جنگ)

برگرفته از کتاب «سیری در جنگ ایران و عراق – آغاز تا پایان» چاپ «مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه پاسداران»

بخش اول

هشتمین سال جنگ در حالی آغاز شد که درگیری ایران و آمریکا در خلیج فارس با حملات آمریکا به سکوهای نفتی ایران و مقابله ایران به نقطه اوج خود رسید. با فرارسیدن ماه آبان آمریکایی ها تدریجاً از مواضع خود عقب نشینی کردند. چنانکه پس از اصابت موشک به اسکله الاحمدی کویت در بامداد 30 مهر 1366 و انفجار یک بمب در کویت در دوم آبان همان سال، ریگان رئیس جمهور وقت آمریکا با توجه به عدم دستیابی آمریکا به اهداف خود برای پایان بخشیدن به اوضاع بحرانی در خلیج فارس، اعلام کرد:

«فکر نمی کنم  در هیچ چیز دچار اشتباه در محاسبه شده باشیم. ما در آنجا (خلیج فارس) برای آغاز جنگ حضور نداریم... ما گفته ایم در صورتی که مورد حمله واقع بشویم از خود دفاع می کنیم.»

این اظهارات به روشنی نشان دهنده عدم تمایل آمریکا به ادامه درگیری ها ارزیابی می شد چنان که وزارت خارجه آمریکا رسماً اعلام کرد:

«به عهده دولت کویت است که تصمیم بگیرد به سومین موشک شلیک شده توسط ایران پاسخ لازم را بدهد.»

بدین ترتیب آمریکایی ها به رغم تبلیغات و توافق برای اعمال پشتیبانی از کویت، سرانجام به دلیل نگرانی از عواقب تداوم و گسترش درگیری ایران و آمریکا، تصمیم گیری در مورد پاسخ به حملات موشکی را بر عهده کویت گذاشتند. وزیر دفاع وقت آمریکا با پذیرش تلویحی شکست آمریکا در درگیری با ایران، اعلام کرد:

«بهترین راه پایان بخشیدن به ستیزه جویی ایران، اجرای برنامه تحریم سازمان ملل در مراودات ایران است.»

سفیر کویت در آمریکا نیز طی مصاحبه با روزنامه الشرق الاوسط با توجه به تغییر موضع آمریکا اظهار داشت:

«منافع کشورهای شورای همکاری این است که در زندگی با آرامش و صلح در کنار ایران باشند... درگیر شدن با ایران آسان است ولی پایان دادن به چنین نبردهایی دشوار می باشد!»

ریگان رئیس جمهور وقت آمریکا با صدور بیانیه ای تحریم اقتصادی ایران را اعلام کرد. در بیانیه صادره چنین تأکید شده است:

«ما فقط پس از تلاش های مکرر و ناموفق برای کاهش بحران با ایران، دست به این تحریم های اقتصادی زدیم!»

از جمله موارد در تحریم، خرید نفت از ایران ذکر شده است.

در وضعیتی که ابتکار عمل آمریکا برای پایان دادن به جنگ با شکست همراه شد، تحولات دیگری در حال انجام بود که بدون تردید نقش قابل توجهی در فراهم سازی زمینه های پایان دادن به جنگ داشت. پیش از این تلاش عراق برای بین المللی کردن جنگ با فراهم کردن زمینه های حضور آمریکا در منطقه و حمله به ایران و تصویب قطعنامه 598 و همچنین حمله به مردم بی دفاع و غیر نظامی در شهرها، گرچه ابعاد فشار به ایران را گسترش داد و تشدید کرد ولی هیچ کدام منجر به پایان یافتن جنگ نشد. بنابراین عراقی ها در جستجوی راه حل پایان دادن به جنگ، «تغییر استراتژی» عراق از «از تدافعی به تهاجمی» مورد توجه قرار دادند. ضمن این که تلاش برای دستیابی به موشک به منظور «حمله موشکی به تهران» و تداوم «حمله به مراکز صنعتی و اقتصادی» ایران را کماکان در دستور کار خود داشتند.

درک جدید عراق در مورد ضرورت تغییر استراتژی با کمک مستشاری کارشناسان ارشد نظامی شوروی (پیشین) و کمک های نظامی و اطلاعاتی آمریکا انجام گرفت، ضمن اینکه برخی از افسران ارشد عراق نیز با تجزیه و تحلیل شوروی ها در مورد ضعف ها و کاستی های اساسی در ساختار هجومی ارتش عراق موافق بودند. ناتوانی عراق در بازپس گیری فاو و سپس ناکامی در تأمین اهداف استراتژی موسوم به دفاع متحرک، نشان دهنده ضعف در ساختار دفاعی و تهاجمی عراق بود. «آنتونی کردزمن» یکی از کارشناسان نظامی آمریکا بر این باور است که عراقی ها مشکل استراتژیکی و تاکتیک داشتند و قادر نبودند در برابر پیشروی نیروهای ایران مقاومت کنند و همچنین نمی توانستند با تصرف بخش های محدودی از خاک ایران، این کشور را مجبور به پذیرش صلح کنند.

در واقع پیشروی قوای نظامی ایران در مستحکم ترین مواضع دفاعی عراق در منطقه شرق بصره، مجدداً ضعف های عراق را آشکار ساخت. بنابر برخی گزارش ها در 15 مارس 1987 (14 اسفند 1365) صدام حسین در جلسه ای 5 ساعته با فرماندهان ارتش عراق و برخی از مسؤولان سیاسی و حزب، خطر شکست تدریجی عراق را مورد بررسی قرار داد. شواهد موجود حاکی است که در این جلسه تصمیم های اساسی برای تغییر استراتژی عراق، با گسترش بیشتر سازمان گارد ریاست جمهوی و سایر نیروها جهت تدارک ضد حملات و تشدید جنگ نفتکش ها اتخاذ شد.

روس ها با برخورداری از نقش جدید در منطقه، با افزایش حمایت سیاسی و تسلیحاتی از رژیم بعثی، نقش تعیین کننده ای در بهبود موقعیت عراق داشتند. رهبری جدید شوروی برای خاتمه دادن به جنگ، در اندیشه تجهیز بیشتر عراق بود تا بدین وسیله ایران را مجبور به پذیرش صلح نماید. گورباچف رهبر موقت شوروی در همان زمان رسماً اعلام کرد:

«این جنگ باید از طریق مذاکرات سیاسی پایان یابد و راه دیگری وجود ندارد.»

رییس هیأت نمایندگی شوروی در سازمان ملل نیز اعلام کرد که مسکو امیدوار است سیاست فروش تسلیحات جنگی به عراق، ایران را وادار سازد در صدد حل و فصل جنگ از راه گفت وگو برآید. وی در اظهارات خود با تأکید بر عدم تغییر روش مسکو در حمایت از عراق گفت:

«مسکو هیچ گونه تردیدی برای تأمین اسلحه عراق به خود راه نمی دهد.»

گرچه روس ها در این مرحله از نقش برجسته و فعال تری در مقایسه با سایر کشورها برای حمایت از عراق برخوردار بودند، ولی تصمیم به تقویت نظامی عراق در برابر ایران، یک تصمیم جهانی بود. منطق حاکم بر این تصمیم مشترک به این علت بود که هیچ گونه چشم انداز واقعی و روشنی برای خاتمه جنگ مشاهده نمی شد. بر پایه این ملاحظه چنین تصور می شد که «یک تغییر اساسی در موازنه نظامی جنگ به نفع عراق، شرط اولیه پایان سریع جنگ است. از سال 1365 اعزام کارشناسان شوروی برای تأمین تسلیحات عراق به آن میزان و کیفیت بود که وضعیت استراتژیکی را تغییر دهد و ایران را مجبور به قبول یک راه حل سیاسی کند.

در نتیجه دو تحول اساسی در ساختار نظامی عراق با «گسترش سازمان رزم»، «خرید و انباشتن تجهیزات» انجام گرفت. در طول سال 1366 عراقی ها تمرین های آموزشی گسترده ای را با انتقال نیروها از خط مقدم به عقب در تمام سطوح انجام دادند. واحدهای گارد ریاست جمهوری از آزادی عمل بیشتری برخوردار شدند. به واحدهای توپخانه آموزش های ویژه ای در زمینه تمرکز و تغییر مسیر آتش داده شد. مجموع این آموزش ها، اصلاحات عمده ای در تعدادی از سپاه ها و لشکرهای کلیدی عراق به وجود آورد. ضمن این که نیروی زمینی عراق از 26 لشکر در سال 1986 (1365) به 45 لشکر در 1988 (1367) افزایش یافت. بنابراین رشد واقعی-  هم در ساختار نیرو و هم در توانایی عملیاتی آنها- به وجود آمد. صدام طی مصاحبه ای با روزنامه کویتی السیاسة رسماً اعلام کرد که عراق در تمام زمینه های سیاسی – نظامی قوی تر از سال گذشته و امکانات نظامی آن حداقل از 6 ماه پیش، دو برابر شده است.

بنابراین در سال 1366 و در وضعیتی که ایران عمیقاً درگیر مشکلات فزاینده ناشی از فشارهای بین المللی و حملات عراق به مراکز صنعتی و اقتصادی این کشور بود، «فضای تنفس حیاتی» برای عراق فراهم شد تا با سازماندهی کامل نیروهایش و ایجاد قابلیت های جدید دفاعی و تهاجمی، برای حمله به مواضع و استحکامات ایران کمین نماید.

عناصر اصلی استراتژیکی ایران در موقعیت دشوار هشتمین سال جنگ، مقاومت در برابر فشارها با رویکرد جدید نظامی در جبهه های غرب بود. گرچه موقعیت برتر نظامی ایران با پیروزی در عملیات کربلای 5 تثبیت شد، ولی همین عملیات نقطه ثقل آغاز تحول جدید در جنگ و چرخش روند جنگ به زیان ایران بود. یکی از کارشناسان نظامی بر این عقیده است که «در این عملیات چکش ایران در مقابل سندان عراقی ها در هم شکست.» و ایران پس از آن دیگر مجال بازسازی پیدا نکرد. حال آنکه عراق تحت حمایت بین المللی به رشد کمی و کیفی شگفت انگیز و باور نکردنی دست یافت.

سردار رضایی فرمانده سابق سپاه درباره تأثیرات عملیات کربلای 5 بر روند جنگ و کاهش توانایی ایران می گوید:

«1- بخش قابل توجهی از توان سپاه با استقرار در مناطق فاو، جزایر مجنون و شلمچه زمین گیر شد.

2- استراتژی کشور برای بسیج امکانات شکست خورد.

3- در منطقه جنوب به بن بست رسیدیم و امکان غافلگیری دشمن از میان رفت.»

اجرای عملیات کربلای 8، اردیبهشت 1366، بر اثر اصرار مسئولین و سایر دشواری های موجود سبب گردید فرمانده کل سپاه طی نامه ای به امام خمینی با بیان کردن مشکلات جنگ بر این مسئله تأکید نماید که اگر کشور وارد جنگ نشود، عراق حملاتش را علیه ایران آغاز خواهد کرد. نگرانی های ذکر شده در این نامه منجر به ملاقات برادر رضایی با امام و سپس ملاقات با حاج سید احمد خمینی شد ومجدداً طی نامه ای در 20 صفحه مسایل به طور مشروح بیان شد.

افزایش توان نظامی عراق به صورت روزافزون و متقابلاً کاهش توان اقتصادی و نظامی ایران، شکاف عمیقی میان توانایی نظامی ایران و اهداف سیاسی کشور به وجود آورده بود. امکان تغییر موازنه جنگ با آغاز تهاجمات عراق وجود داشت. در واقع گرچه استقرار نیروهای ایران در طول مرز و تهاجمات پی در پی موازنه را همچنان به نفع ایران حفظ کرده بود ولی همین وضعیت منجر به کاهش تدریجی توان نظامی و افزایش آسیب پذیری ما بود. ضمن اینکه خلأ استراتژیک موجود بر اثر درنگ و تردید دو ابرقدرت جهت اقدام علیه ایران، در حال کم رنگ شدن بود. چنانکه از اواسط 1987 (1366) با حضور نظامی آمریکا در منطقه و اسکورت نفتکش ها و تصمیم شوروی برای بازسازی و تقویت ماشین جنگی عراق، به تدریج توانایی ایران برای بهره برداری از رقابت ابرقدرت ها کاهش یافت و بدین ترتیب خلأ استراتژیک که برای اقدامات و سیاست ایران در خلیج فارس بسیار اهمیت داشت، منتفی گردید.

لازمه فائق آمدن بر این وضعیت، تداوم تهاجمات ایران بود که از این پس حداقل برای یک مقطع زمانی تنها در منطقه غرب کشور، قابل پیگری و اجرا بود. در واقع هر گونه درنگ در انتقال از جنوب به غرب هیچ گونه گشایش را در جنگ حاصل نمی کرد، زیرا به دلیل بن بست نظامی، امکان اجرای عملیات گسترده و پیِروزی در جنوب وجود نداشت. ضمن اینکه امکان تهاجم دشمن همچنان پا برجا بود با این تفاوت که حصول پیروزی در منطقه غرب کشور با پیشروی به سمت سلیمانیه و کرکوک می توانست تجزیه قوای دشمن را به دنبال داشته باشد. در عین حال عوامل مؤثر در تغییر رویکرد نظامی ایران از جنوب به غرب به شرح زیر بود:

1- ضرورت تداوم جنگ و ممانعت از ایجاد رکود در جنگ.

2- حفظ ابتکار عمل در برابر دشمن.

3- گشودن جبهه جدید در مقابل دشمن و تجزیه قوای آن.

4- کسب زمان از دشمن برای دستیابی به راه کار جدید در جنوب.

در این چارچوب علاوه بر سلسله عملیاتی که سپاه پاسداران در نیمه اول سال 1366 (کربلای 10، فتح 5، نصر 3 و نصر 7) انجام داد، عملیات نصر 8 را نیز در تاریخ 29/8/66 در ماووت به اجرا در آورد. سپاه پس از آن نیز در عملیات بیت المقدس 2 و 3 را در 25/10/1366 و 23/11/1366 در محور ماؤوت اجرا کرد. با توجه به دشواری های موجود برای ادامه عملیات در این محور، سپاه پاسداران در منطقه حلبچه عملیات والفجر 10 را طرح ریزی کرد که در تاریخ 23/12/1366، اجرا شد.

در این مرحله رژیم عراق بکارگیری منافقین را برای مقابله با سیاست های ایران در همکاری با معارضین کُرد عراقی به نحو قابل توجهی افزایش داد. ملاقات صدام و رجوی در بغداد زمینه اجرای عملیات های نامنظم منافقین را فراهم ساخت. رجوی در پیام به نیروهای شناسایی خود، تأکید کرد که عملیات های شناسایی بدون برجای نهادن رد پا از سازمان انجام گیرد.

با فرارسیدن ماه پایانی سال 1366، از نیمه اسفند حملات موشکی عراق به تهران آغاز شد. به دلیل این تصور که عراق فاقد موشک مناسب برای حمله به تهران می باشد، این حملات موجب شگفتی ناظران شد. به نظر می رسید حمله موشکی ایران به بغداد در پاسخ به تهاجمات هوایی عراق به مردم بی دفاع و غیر نظامی در شهرها، در اسفند سال 1363 و بعدها در سال های 1364 و 1365، منجر به تصمیم عراقی ها و شتاب برای تهیه و ایجاد زیرساخت صنایع موشکی و همچنین دریافت موشک های اس. اس 12 شده است.

عراقی ها در فضای خصومت آمیز بین المللی علیه ایران، متقاعد شده بودند  که غرب از آنها حمایت می کند و می توانند به هر عملی دست بزنند. به همین دلیل صدام طی سخنانی برای اعضای شورای فرماندهی عراق رسماً اعلام کرد:

«عراق از کلیه سلاح های ممکن برای  وادار ساختن ایران به پذیرش آتش بس استفاده خواهد کرد.»

گرچه برخورداری عراق از توانایی شلیک موشک به تهران با کمک آلمان و آرژانتین انجام شد ولی کمک های فنی روس ها و نقش مشاور فنی و پشتیبانی عملی آنها در طرح ریزی مأموریت و سازمان یگان های هوایی تهاجمی عراق در این مرحله بسیار برجسته و قابل توجه بوده است. مهم تر از این، عراق تهاجم موشکی به تهران را در چارچوب سیاست های شوروی(پیشین) و با هدف تغییر موضع ایران در قبال افغانستان انجام داد. یک مقام رسمی وزارت خارجه آمریکا در همان زمان اعلام کرد:

«هر عکس العمل شوروی را باید در عملکرد فوری رژیم بعث عراق جستجو کرد.»

بعدها آقای ولایتی وزیر خارجه ایران در مصاحبه با روزنامه کیهان گفت:

«در اوج بمباران های عراق، به قائم مقام وزیر خارجه شوروی گفتم: چرا به عراقی ها موشک می دهید؟ گفت: شما دست از حمایت مجاهدان افغانی بردارید تا ما هم موشک ندهیم. معامله خوبی نیست؟»

در آغاز سال 1367 امام خمینی با درکی که از وضعیت حاکم بر جنگ داشتند، طی پیامی در تاریخ 11/1/1367 به مناسبت انتخابات سومین دوره مجلس شورای اسلامی، فرمودند:

«این روزها روز امتحان الهی است. امروز روز عاشورای حسینی است. امروز ایران کربلاست، حسینیان آماده باشید.»

در ادامه پیام امام آمده است:

«ای آزادگان و احرار به پا خیزید، قدرت های بزرگ شرق و غرب می خواهند شما را زیر چکمه ها و چنگال های کثیف و خونین خود خُرد کنند که حتی آخ هم نگویید. امروز روز مقاومت است.»

امام خمینی در ادامه پیام پس از اشاره به حملات موشکی دشمن به مردم بی دفاع در شهرها و حملات شیمیایی به مناطق مسکونی حلبچه، فرمودند:

«به سوی جبهه ها هجوم برید تا ضربات پی در پی شما توان و امان او را بگیرد.»

با فرارسیدن سال 1367، عدم اجرای عملیات گسترده در جبهه جنوبی (طی سال 1366) در حالی که حملات موشکی عراق به تهران همچنان ادامه داشت، بازتاب وسیعی در رسانه های خارجی داشت. واشنگتن پست به نقل از کارشناسان نظامی نوشت که احتمال نمی رود ایران بتواند در آینده ای نزدیک، حمله بزرگ و مورد انتظار خود را علیه عراق آغاز کند. علت این موضع علاوه بر تأثیر حمله هوایی عراق بر ساختار اقتصادی ایران و تضعیف آن، عمدتاً خسارات و تلفات ناشی از عملیات کربلای 5 و عدم بازسازی و جبران نشدن کمبودها، ذکر شده است. شائول بخاش، یکی از کارشناسان مسایل ایران ،مشکلات ایران در خرید اسلحه را بر اثر سیاست های دولت ریگان در تحریم بین المللی فروش اسلحه به ایران ، یکی از عوامل مؤثر در پیدایش وضعیت جدید می داند. ریچارد مورفی معاون وزارت خارجه آمریکا در همین زمینه گفت:

« ایران در خرید تکنولوژی پیشرفته و سیستم نظامی مدرن از غرب، دچار مشکل شده و به همین خاطر بهای گرانی را برای سلاح ها می پردازد و با تأخیر زمانی بیشتری سلاح دریافت می کند.»

مجموع  این عوامل سبب گردید علائم و نشانه های قابل توجهی از تغییر موازنه قدرت به سود عراق آشکار شود.

آمریکایی ها در حالی که فشارهای شدید و گسترده ای را روی ایران متمرکز کردند و متقابلاً سیاست های حمایت آمیزی را در مورد عراق اعلام می کردند، تنها به این دلیل از تأمین نظر ایران مبنی بر متجاوز شناختن عراق خودداری می کردند که این اقدام ممکن است به سرنگون شدن رژیم عراق بینجامد و به ایران پیروزی ببخشد که در میدان نبرد توان دستیابی به آن را نداشته است.

در همین وضعیت آمریکایی ها در تاریخ 28/1/1367 به دو سکوی نفتی ایران در خلیج فارس حمله کردند و هم زمان با آن عراقی ها غافلگیرانه و پس از حمله گسترده شیمیایی به خطوط پدافندی خود در فاو، با سپاهی مجهز به فاو یورش آوردند و بدین ترتیب جمهوری اسلامی در برابر یک آزمون بسیار دشوار و سرنوشت ساز قرار گرفت. پیش از این برابر شواهد و قرائن موجود احتمال حمله دشمن به ویژه در منطقه فاو مورد بررسی قرار گرفته بود، با ادامه جنگ در فصل زمستان در منطقه غرب، چنین تصور می شد که دشمن به منطقه شمال خواهد آمد و خطر حمله به جنوب رفع می شود و یا اگر عراقی ها به جنوب حمله کنند با توجه به پیشروی های عمیق در منطقه غرب و دسترسی به سلیمانیه، نوعی تعادل برقرار خواهد شد ولی قبل از دستیابی به نتایج و دستاوردهای استراتژیک و حیاتی در منطقه غرب، دشمن تهاجم به فاو را آغاز کرد.

عراق توان لازم را برای این اقدام به تدریج طی سال های قبل به ویژه سال 1366 به دست آورد، ضمن اینکه سیستم فرماندهی و سازماندهی عراقی ها دچار تغییر و اصلاحاتی شد که بر کارآمدی آنها در مقایسه با گذشته افزود.

سقوط فاو در عرض 36 ساعت – پس از آن که 2 سال و 3 ماه در اختیار ایران بود – و در حالی که عراق از حضور عمده قوای ایران در منطقه غرب اطلاع داشت، با بکارگیری سلاح های شیمیایی و با استفاده از گاز خردل وسیانور، انجام گرفت. وقوع این رخداد نظامی، به دلیل آشکار شدن برتری نظامی عراق و مهمتر از آن، احتمال خاتمه یافتن جنگ، از بازتاب نسبتاً گسترده ای برخوردار شد. برخی از تحلیل گران بازپس گیری فاو را همانند زمان فتح آن در سال 1986 (1363) به منزله نقطه عطف ونشانه مرحله نهایی جنگ ارزیابی کردند. تایمز لندن بر تأثیر روانی سقوط فاو تأکید کرد. اظهارات برخی از شخصیت های رسمی نیز قابل توجه بود. 

میتران رئیس جمهور وقت فرانسه با تأکید بر ضرورت خاتمه یافتن جنگ گفت: « این جنگ باید بدون غالب و مغلوب پایان پذیرد.»

واینبرگر وزیر دفاع آمریکا نیز اعلام کرد: «آمریکا نمی خواهد ایران در جنگ برنده شود.»

مورفی معاون وزارت خارجه آمریکا گفت: «ادامه جنگ ایران و عراق به هیچ وجه به نفع آمریکا نیست.» وی در جای دیگر با توجه به تأثیرات بازپس گیری فاو در سمینار خلیج فارس اعلام کرد: «ما می خواهیم توازن در جنگ بر هم نخورد.»

 مورفی بر این باور بود که عراق با بازپس گیری فاو توازن را مجدداً برقرار کرده است و ادامه تهاجمات عراق منجر به بر هم خوردن موازنه خواهد شد.