پدر بزرگوارم و مادر محنتکشم، میدانم که فرزند بدی برای شما بودم، همانطوری که عبد ناصالحی برای خدا بودم، ولی از شما تشکر میکنم که با لقمة حلال و شیر پاک و عزاداری، روح و جانم را پروراندید و راه درست زندگانی را به من آموختید که به قول اباعبدالله الحسین، «مرگ سرخ به از زندگی ننگین است.» پدر و مادر ارجمندم و عزیزتر از جانم، اگرچه فراق و دوری من برای شما، بسیار سخت است، ولی بدانید که وقتی ابراهیم، اسماعیل خود را به قربانگاه برد و اسماعیل را خداوند به عنوان قربانی قبول نکرد، ناراحت شد و گفت: «ای کاش قبول میکردی و من هم جزء مصیبتدیدگان عالم قرار میگرفتم.» اگر دادگر منان مرا از شما گرفت، ولی بدانید مقامی به شما داد که ملائکه و انبیاء و اوصیا حسرت این مقام را میخورند، چونکه گلی را در گلزار اباعبدالله الحسین(ع) نهادهاید که باغبان آن گلها فاطمة زهراست. و مگر از اول، برنامة کربلا بدین صورت نبوده که باید کالای گرانقیمت داده شود تا به زیارت کربلا رفت. حال این جان شیرین است و چه خوش است! اگر قرار است که جان داد، بهتر است که در راه کرب و بلا جان داد که کربلا رفتن خون میخواهد که همة جانهای عالمیان فدای یک لحظه دیدار رخ نیلگون اباعبدالله الحسین مادر و پدرم، ناراحت نباشید. انشاءالله وعدة بعدی ما در روز قیامت کنار آقا اباعبدالله. هر وقت من از این دانشگاه عشق برمیگشتم، برایم قربانی میکردی. دوست دارم اینبار قربانی، خودم باشم و شما دست به سوی آسمان بلند کنید و بگویید: «خداوندا، این قربانی را در ره کربلا بپذیر.» و گریه برای اباعبدالله الحسین کنید و مجلس را فزونی بخشید که صاحب عزای آن فاطمة پهلوشکسته است. و بدانید که من به نیت زیارت کربلا از خانه خارج شدهام که اکنون به کربلا رسیدهام، و به جای کربلا، خود اباعبدالله الحسین را در اینجا دیدهام. و بدانید که اگر آقا به شما نظری نداشت، مرا از شما نمیگرفت که گویند:
اگر با دیگرانش بود میلی چرا جام مرا بشکست لیلی؟
بدانید اباعبدالله الحسین(ع)، بر شما نظر داشته است، و برای شما همین بس.