خونین شهر

خونین شهر

خونین شهر

خونین شهر

نمی‌توانم‌ تحمل‌ کنم‌

عنوان : نمی‌توانم‌ تحمل‌ کنم‌
راوی :خانواده شهدا
منبع :سیره شهید دکتر بهشتی
ایشان‌ تقریباً از 23 سالگی‌ که‌ ما در قم‌ بودیم‌ پای‌ درس‌ امام‌ می‌رفت‌ و از امام‌ نیرومی‌گرفت‌. البته‌ به‌ چند درس‌ دیگر هم‌ می‌رفت‌ ولی‌ علاقه‌ خاصی‌ به‌ امام‌ داشت‌. درهمان‌ عاشورایی‌ که‌ امام‌ را دستگیر و بعد هم‌ تبعیدشان‌ کردند، دکتر وقتی‌ که‌می‌خواست‌ از خانه‌ بیرون‌ برود گفت‌: خانم‌ شاید امشب‌ برنگردم‌، گفتم‌ برای‌ چه‌؟گفت‌ برای‌ این‌ که‌ من‌ آن‌ ساعتی‌ که‌ ببینم‌ امام‌ را می‌خواهند بگیرند و امام‌ دیگر اینجانیست‌ و نمی‌تواند در اینجا کار بکند من‌ نمی‌توانم‌ تحمل‌ کنم‌. این‌ گذشت‌ و شبانه‌امام‌ را دستگیر کردند. از آن‌ به‌ بعد یک‌ ساعت‌ راحت‌ نبود، مرتب‌ در فکر امام‌ بود.مرتب‌ نامه‌های‌ مخفیانه‌ از ترکیه‌ و بعد هم‌ از نجف‌ از طرف‌ امام‌ برای‌ ایشان‌ می‌آمد.دو سفر هم‌ رفتند آنجا (نجف‌) چون‌ ایشان‌ می‌خواست‌ خدمت‌ امام‌ برسد. بین‌جوانهای‌ اروپا هم‌ در تمام‌ بحث‌ها می‌گفت‌ ببینید امام‌ چه‌ می‌گویند همان‌ را بایدعمل‌ کنید. ما راهی‌ را باید برویم‌ که‌ امام‌ می‌رود، ما باید همیشه‌ پشتیبان‌ امام‌ باشیم‌و ایشان‌ یک‌ دقیقه‌ هم‌ از امام‌ غافل‌ نشد. تا موقعی‌ که‌ امام‌ به‌ پاریس‌ آمدند و ایشان‌هم‌ به‌ آنجا رفت‌.
عزت الشریعه مدرس مطلق،همسر شهید بهشتی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد