خونین شهر

خونین شهر

خونین شهر

خونین شهر

وصیت نامه شهید رضا نیکپورنزهتی‌

وصیت نامه :وصیتنامه :یعنی آخرین سخنان را درلوحه ای مینگارم تا اثری ازمادرجهان که آن خفته گان دربستر غفلت بدانند محتوای آمدنها ورفتنیها را،تانکند تاریخ گروه بنگارد وباقلم باطل سرگذشت مارا وارونه جلوه دهند،همانطور که ازخلقت انسان تابه امروز این امر را میسر کرده اند.))
((الاهی وربی من لی غیرک
بارالاها :ازایکه با دامنی پراز گناه و معصیت به سوی تومی آیم خجالت زده اینکه نتوانستم فرامین ودستوراتی که می خواستی وزبانی را که مدح وثنایت انجام دهم ،اندوهگین وناراحتم ولی پروردگارا امیدودلبستگی به تودارم وجز تورابرای رازونیاز در دل ندارم .((الهی وربی من لی غیرک ))
ازتو میخواهم به طف وکرمت مرا ببخشی ومورد رحمت بی کران خویش قرار بدهی ومرا در رسربازانت قرار بدهی و حال که توفیق جهاد در راهت رابهمن عطا نمودی اجر جهاد مرا شهادت درراهت قرار ده وهنگام شهادت ،فرمانده عزیزمان امام زمان (عج)را به بالینمان برسانی .))
((پدروما در عزیزم وبرادران گرامی
پدزر ومادر عزیزومادر گرامی :راه سعادت بخش حسین (ع)را ادامه دهید وسعی کنید زینب وار زندگی کنید .شما برایم زحمتهای بسیارمتحمل شده اید که حتی ذره ای ازان را نتوانستم جبران نمایم وجز نافرمانی وسرکشی کاردیگری انجام ندادم وحالا که بر طبق مشیت الهی همگی باید از دنیا برویم ،چراراه صحیح ودرست را انتخاب نکرده ودر راالله شهید نشویم که مقام و منزلتیبی انتها دارد .اگر دراین راه کشته شدم وفیض شهادت نصیبم گشت بدانی دکه با آگاهی کامل وشناخت صحیح پا در عرثه این میدان نهادم وآنا نکه روپیرو خط سرخ امامخمینی نیستند وبه ولایت او اعتقاد ندارند بر من نگریند و بر جنازه من حاضر نشوند اماباشد که دماء شهدای آنان را متحول سازد و به رحمت الهی نزدیک شان کند ،اگر میخوا هید در مقام و عزمت شما خللی وارد نشود ،هیچ گاه زبان به شکایت نگشایید و انچه را ک هاز قدر و منزلت الهی شما می کاهد بر زبان نیاورید .))
((فکر کنید مرادعا کردید.
پدر جان:خداوند شما را از صابران قرار دهد ،برای من دعا کنید چون هیچگاه دعای پدر برای فرزند از دگاه خداوند رد نمی شود وشما نیز ای مادر عزیزم در حق شما نیز کوتاهی نمودم ،شما نیز برایم طلب عفو و مغفرت نمایید .از همه شما میخواهم برایم گریه نکنید و برای امام حسین (ع)ونوجوان علی اکبرش گریه کنید چون آنها سزاوارتر از مایند (فکر کنید مرا داماد کردید ،چون قصد دارم درشب حمله بال بال به دیدار معشوق بشتابم .))
((حفظ سنگر مساجد از اهم وظایف است .
برادران بسیجی ودوستان گرامی ...شما باید خود ودیگران را برایظهور مهدی موعود آماده ومقدمات کاررافراهم سازید .این مساجد بود که نیروهارا به معنویت خاص رسانده ودرک حقایق را برا مااسان وفراهم نمود پس حفظ سنکر مساجد اهم وظایف است،عاجزانه تغضا دارم که مساجد را پر نموده ومشت محکمی بر دهانمخالفین،مزدوران وخوش خیالان تاریخ بزنید.))
((اگر تو هم یکبار تو فیق رفتن به جبهه را پیدا کنی ...
به عنوان حرف اخر به انان که فکر می کنند ما برای خیلی ازجیزها به جبهه میرویم بگویم که نه این طور نیست اگر تو هم یکبار توفیق رفتن به جبهه را پیدا کنی وان مسائلی را که در انجا اتفاق میافتد ببینی ،شیفته می شوی .اری بچه ها این مسائل را،ایثارهاو...را دیدندو رفتند وحال تو که نمی توانی بیاییباید پشت جبه هرا نگاه داری ودرس خوب بخوانی وظیفه ما در پشت جبهه چیست ؟بدانیم که هرچه شهدای ما بیشتر شود مسئولیتمان بیشتر میشود . از کسانیکه هنوز به ماهیت انقلاب پی نبرده اند میخواهم که بیشتر فکر کنند ...وبه این مسئله فکر کنندکه انگیزه رزمندگان از رفتن به جبهه چیست وچوب لای چرخ انقلاب نگذارند وبی تفاوت نباشند.(قسمتهایی از مصاحبه شهید).))
((هروقت حرم رفتید مارا دعا کنید .
هروقت حرم رفتید مارا دعا کنید از سرزدن به خانوادهای شهدا مفقدین ومجروهین و...فراموش نکنید اگر وقت کردید به بیمارستانها حتما سر بزنید و برای مجروحین ومعلولین دعا کنید (قسمتی از نامه شهید )
حدیث دیگران
((شهید رضا نیکپور در دوران کودکی بسیار آرام و خوش اخلاق بودو بسیار حرف گوش کن بود .ایشان از سن 5سالگی نماز میخواند و گاهی اوقات هم روزه به صورت ابتدایی میگرفت از کودکی با مراسم مذهبی انا بود و درمراسم عزاداری امام حسین (ع)ودورهای قرآن در تهران ومشهد شرکت میکرد.
شهیددرزمینه اخلاقی بسیار خندان و شوخ بود ،در همه  جا خوب رفتار میکرد وکسی را از خود ناراحت و ناراضی نمی ساخت .))
((یکی ازدوستان شهید می گوید که رضا نیکپور در حین آموزش دادن غواصی به جمع برادرانی که به سوی خدا پرواز کرده بودند ،رفت ا واز مردان شجاع روزگار بود .من همیشه به شجاعت وی حسرت می خوردم .من وی راخیلی دوست داشتم و از مردان بزرگ میدانستم ولی حیف وصد حیف که دار فانی راوداع گفت دوست شهیددرمورد او می نویسد :یادش بخیرخاطرات زیادی ازاین شهید که نمی شود در این نامه نوشت رضا دنیای خاطرهای شیرین بود خدارضارا باش هدای کربلا محشور کند.))
شیهه اسب
 داخل اتوبوس هم دست از سرمان بر نمی داشت .چپ وراست وقت وبی وقت ،زیارت عاشورا حتی اگر مجالس شادی بود ،گریز میزدند به صحرای کربلا .مداح مشغول صحنه آرایی بود .از ما هم میخواست که واقعه  را پیش چشم خود مجسم کنیم ودلهایمان را روانه میدان ،حالا تصور شرا بکنید به صورت سمعی -بصری می خواست جزء به جزء توزیح دهد و جیزی از قلم نیفتد :همه اهل بیت کنهر خیمه منتظرند ،ذلجناح آمد (قبل ازاینکه بگوید اهل بیت صاحب ومولایت کو)مداح صدای شیهه اسب را در اورد ،وسط روضه از ته ماشین یک نفر پقی زد زیر خنده و بعد بقیه ماجرا را خودتان حدس بزنید.
محاسن بغل دستی
ایام رجب المجرب بودومناسبت دعای ((یامن ارجوه لکل خیر )) تا آخر.اوایل خوب خیلی اشنایی نداشتیم ماانواع دعاها ،به این نحو که مناسبتها را بشناسیم یا جزئیات راز ونیازها را .حاج اقا قبل از مراسم برای آن دسته دوستان که مثل ما توجیه نبودند توضیح می داد که وقتی به عبارت ((یا ذولجلا ل ولاکرام ))رسیدید که در ادامه آن جمله ((حرم شیبتی علی نار ))میاید با دست چپ محاسن خود رابگیرید وانگشت سبابه دست دیگر را به چپ و راست تکان دهید .هنوز حرف حاجی تموم نشده یکب چه شیطان بسیجی از انتهای مجلس برخاست
وگفت :اگر کسی محاسن نداشت چه کار کند؟روحانی هم که اصولا در جواب در نمی ماند گفت:محاسن بغل دستی اش رابگیرد .چاره ای نیست ،فعلا دونفری استفاده کنند تابعد.
 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد