فقط مانده بود خونینشهر. از شمال تا منطقهی طلاییه جلو رفته بودیم و در موشک به جادهی زید حسینیه رسیده بودیم و الحاق انجام شده بود. جادهی اهواز به خونینشهر هم کاملاً باز شده بود. پادگان حمید هم آزاد شده بود و سه قرارگاه روی یک خط قرار داشتند.
در اینجا، نقص ما وضعیت دشمن در خونینشهر بود. بین خونینشهر و شلمچه، دشمن مثل یک غدهی سرطانی هنوز وجود داشت. یکی از مهمترین حوادثی که رخ داد و من سعی میکنم این حادثه را خوب تشریح کنم، مرحله آخر عملیات ماست.
از عقب جبهه گزارش میشد، مردم با اینکه میدانند حدود 5000 کیلومتر آزاد شده و حدود 5000 نفر هم اسیر گرفتهایم وعمدهی استان خوزستان آزاد شده، ولی مرتب تکرار میشود. خونینشهر چه شد؟
یعنی تمام عملیات یک طرف، آزادی خونینشهر طرف دیگر. برای خودمان هم این مطلب مهم بود که به خونینشهر دست پیدا کنیم. میدانستیم اگر خونینشهر را نگیریم، دشمن همانطور که در شمال شهر اقدام به حفر سنگر کرده، در محور ارتباطی خونینشهر به شلمچه هم اقدام به حفر سنگرهای سخت میکند و ما دیگر نمیتوانیم به این سادگی به این هدف برسیم.