-
صبح روز بعد از فاجعه هفتم تیر
دوشنبه 31 خردادماه سال 1389 20:01
عنوان : صبح روز بعد از فاجعه هفتم تیر راوی : خانواده شهدا منبع : سیره شهید دکتر بهشتی دو سه اتاقی را با کمک وسایلی که از همسایهها به امانت گرفتیم روبراه کردیم تاآماده پذیرایی از سیل جمعیتی شویم که برای ابراز تسلیت و همدردی خود به منزلما میآمدند. دوستان و آشنایان همگی آمدند اگرچه برای ما...
-
خیلی زود به حالت اولیه برمیگشت
دوشنبه 31 خردادماه سال 1389 20:01
عنوان : خیلی زود به حالت اولیه برمیگشت راوی : خانواده شهدا منبع : سیره شهید دکتر بهشتی من عصبانیت آقای بهشتی را یکی دوبار شاهد بودهام که صورت ایشان در این حالاز شدت ناراحتی سرخ میشد که به خوبی میشد عصبانیت ایشان را احساس کردولی در کمتر از یکی دو دقیقه به حالت اولیه برمیگشت. علیرضا...
-
اشکالی ندارد
دوشنبه 31 خردادماه سال 1389 20:01
عنوان : اشکالی ندارد راوی : خانواده شهدا منبع : سیره شهید دکتر بهشتی سال 52 که پدرم زمینی در منطقه زرگنده در دوراهی قلهک تهران خریده بود تا آن راتبدیل به خانه کند، در اطراف این زمین، چند خانواده پرجمعیت آلونکهایی ساختهبودند و یکی از این خانوادهها بخشی از زمین ما را تصرف کرده بود. وقتی...
-
شما طبع شاعری دارید!
دوشنبه 31 خردادماه سال 1389 20:01
عنوان : شما طبع شاعری دارید! راوی : خانواده شهدا منبع : سیره شهید دکتر بهشتی یکی از اعضای روحانی شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی که در روزهای اولجنگ در مناطق عملیاتی جنوب با کارشکنیهای متعدد بنیصدر مواجه شده بودیک بار که از جبهه برگشته بود در دفتر سیاسی حزب به آقای بهشتی گفت من دیگربه...
-
خودشان هم به این توصیه عمل میکردند
دوشنبه 31 خردادماه سال 1389 20:01
عنوان : خودشان هم به این توصیه عمل میکردند راوی : خانواده شهدا منبع : سیره شهید دکتر بهشتی از توصیههای مهم برادرم به ما که در وصیتنامهشان هم آمده است این است که بهنزدیکان و وابستگان خودم توصیه میکنم که جدا از مردم نباشند و بین مردم باشیدتابتوانید مردم را درک کنید، مشکلات مردم را در...
-
جای خودتان را با او عوض کنید
دوشنبه 31 خردادماه سال 1389 20:01
عنوان : جای خودتان را با او عوض کنید راوی : خانواده شهدا منبع : سیره شهید دکتر بهشتی یکی از توصیههای مهمی که برادرم به ما میکرد که خیلی به درد مسئولان نظاممیخورد این بود که میگفتند هر وقت کسی به شما برای انجام دادن کاری مراجعهکرد نگویید من مسئول فلان کار هستم و این یک مراجعهکننده...
-
نازشست هم میخواهید!
دوشنبه 31 خردادماه سال 1389 20:01
عنوان : نازشست هم میخواهید! راوی : خانواده شهدا منبع : سیره شهید دکتر بهشتی در ماههای اول پیروزی انقلاب یک روز که در دفتر حزب جمهوری اسلامی بودیمبه دکتر بهشتی خبر دادند حدود چهل نفر از نمایندگان مجلس شورای ملی که باپیروزی انقلاب و تعطیلی مجلس از کار برکنار شده بودند به اینجا آمدهاند....
-
واقعاً مردم را دوست داشت
دوشنبه 31 خردادماه سال 1389 20:00
عنوان : واقعاً مردم را دوست داشت راوی : خانواده شهدا منبع : سیره شهید دکتر بهشتی پدرم واقعاً مردم را دوست داشت و این محبت و دوست داشتن اصلاً جنبه تصنعینداشت. بارها که با پدرم با مردم مواجه میشدیم این علاقه و محبت خالصانه راشاهد بودم و میدیدم با اینکه ایشان فردی بود که نسبت به وقت...
-
به میان مردم میرفت
دوشنبه 31 خردادماه سال 1389 20:00
عنوان : به میان مردم میرفت راوی : خانواده شهدا منبع : سیره شهید دکتر بهشتی برای بازدید از محل اسکان جنگزدگان در امامزاده آقاعلیعباس به کاشان و نطنزرفتیم. مردم که شنیده بودند چه کسی به دیدارشان میآید در هر روستایی جمعشده بودند و انتظار میکشیدند تا وقتی عبور میکنیم استقبالی کرده باشند و...
-
با مردم بود
دوشنبه 31 خردادماه سال 1389 20:00
عنوان : با مردم بود راوی : خانواده شهدا منبع : سیره شهید دکتر بهشتی همیشه دلش میخواست بین مردم و با مردم باشد. هیچ وقت راحتطلب نبود کهبخواهد زندگی راحتی داشته باشد. همیشه فکر مستضعفین بود. تا موقعی که از دنیارفت حامی ضعفا و بیچارهها بود. اصلاً اخلاِ نمونهای داشت که واقعاً هر ساعتیکه در...
-
از راستگویی نمیترسیدیم
دوشنبه 31 خردادماه سال 1389 20:00
عنوان : از راستگویی نمیترسیدیم راوی : خانواده شهدا منبع : سیره شهید دکتر بهشتی جمله معروف پدرم را همه به یاد دارند که میگفت من تلخی برخورد صادقانه را بهشیرینی برخورد منافقانه ترجیح میدهم. بر همین اساس بود که ایشان برخوردهایدورویی ومنافقانه را تحمل نمیکرد. در منزل هم بر راستگویی به...
-
چیز عجیبی اتفاِق افتاد
دوشنبه 31 خردادماه سال 1389 20:00
عنوان : چیز عجیبی اتفاِق افتاد راوی : خانواده شهدا منبع : سیره شهید دکتر بهشتی یک شب دیروقت پدرم به منزل آمد و چون معمولاً شبهایی که دیر میآمد شامنمیخورد و یک غذای سبکی مثل سالاد میخورد من و خواهر و مادرم نشستهبودیم ایشان مشغول سالاد خوردن شد و گفت امشب در شورای انقلاب چیزجالب و عجیبی...
-
خستگیناپذیر بود
دوشنبه 31 خردادماه سال 1389 20:00
عنوان : خستگیناپذیر بود راوی : خانواده شهدا منبع : سیره شهید دکتر بهشتی شهید بهشتی بسیار پرکار و خستگیناپذیر بود. ایشان در گذشته، قبل از پیروزیانقلاب، اگر مقید بود مثلاً شبانهروز 7 ساعت بخوابد بعدازظهرها حتماً بایداستراحت میکرد که آن خواب بعدازظهر هم جزو 7 ساعت خواب شب بود و شبرا در یک ساعت...
-
تندترین جملهای که گفتند
دوشنبه 31 خردادماه سال 1389 20:00
عنوان : تندترین جملهای که گفتند راوی : خانواده شهدا منبع : سیره شهید دکتر بهشتی در قضیه انتخاب آقای بنیصدر به ریاست جمهوری، یکی از سران نهضت آزادیطی مصاحبهای در تلویزیون گفت همه ما باید به منزله دستهای برای چاقو برایرئیس جمهور باشیم تا بتواند بهتر کارایی داشته باشد. این در حالی بود که...
-
چند دقیقه پس از تحویل سال از منزل رفت
دوشنبه 31 خردادماه سال 1389 20:00
عنوان : چند دقیقه پس از تحویل سال از منزل رفت راوی : خانواده شهدا منبع : سیره شهید دکتر بهشتی در ساعت نخستین نوروز سال 58 که همه دلها مسرور از دستیابی به پیروزییی بودکه به یمن خون شهیدان و دهها هزار معلول انقلاب به دست آمده بود و نخستینبهار آزادی را بعد از سالها اسارت به یکدیگر تبریک...
-
شب و روز زحمت میکشید
دوشنبه 31 خردادماه سال 1389 20:00
عنوان : شب و روز زحمت میکشید راوی : خانواده شهدا منبع : سیره شهید دکتر بهشتی در مجلس خبرگان میدیدم آیتالله بهشتی چگونه شب و روز زحمت میکشید،خالصاً لوجهالله. اگر او نبود بسیاری از مشکلات دامنگیر این ملت شده بود. دولتموقت میخواست مجلس خبرگان را بههم بزند. اما این استوانه اسلام نگذاشت...
-
مرا از مرگ میترسانید؟
دوشنبه 31 خردادماه سال 1389 20:00
عنوان : مرا از مرگ میترسانید؟ راوی : خانواده شهدا منبع : سیره شهید دکتر بهشتی هفته تا هفته ایشان در مسافرتها و این طرف و آن طرف بود به خاطر سخنرانیها و بهخاطر حل و فصل مسائل مردم. اما با وجود این وقتی من به ایشان میگفتم بیشترمواظب خودتان باشید، میگفت خانم ما یک جان بیشتر نداریم که این...
-
چند دقیقه خواب کار چند ساعت را میکند
دوشنبه 31 خردادماه سال 1389 20:00
عنوان : چند دقیقه خواب کار چند ساعت را میکند راوی : خانواده شهدا منبع : سیره شهید دکتر بهشتی جلسات دفتر سیاسی حزب معمولاً ساعت 2 تا 4 بعدازظهر تشکیل میشد. آقایبهشتی به دلیل خستگی کار روزانه ده دقیقه مانده به جلسه در دفتر سیاسی حزبحضور مییافتند و معمولاً این مدت را روی صندلیهایی که در کنار...
-
با متانت دعوت را پذیرفت
دوشنبه 31 خردادماه سال 1389 20:00
عنوان : با متانت دعوت را پذیرفت راوی : خانواده شهدا منبع : سیره شهید دکتر بهشتی شهید بهشتی توهین بههر اندیشهای را تاب نمیآورد. ایشان در مناظرات بینگروههای فکری مختلف پیشگام و فعال بود. بهطور مثال مناظرهای که با دو تن ازاعضای هوادار سازمان مجاهدین (منافقین) در دانشگاه صنعتی شریف...
-
قاطعانه ایستادگی کرد
دوشنبه 31 خردادماه سال 1389 20:00
عنوان : قاطعانه ایستادگی کرد راوی : خانواده شهدا منبع : سیره شهید دکتر بهشتی موضعگیری شهید بهشتی در جلسات خبرگان در تدوین قانون اساسی بسیار قاطعبود. در فصل سوم که حقوق ملتها (ملت) مطرح میشود، این بحث وجود داردکه «جمعیتهای غیراسلامی در بیان نظریات خود آزاد باشند» و «هیچ کس حقندارد،...
-
چهار ساعت خواب زیاد است
دوشنبه 31 خردادماه سال 1389 20:00
عنوان : چهار ساعت خواب زیاد است راوی : خانواده شهدا منبع : سیره شهید دکتر بهشتی یک روز که در تهران در منزل برادرم مهمان بودم شاهد بودم ایشان مثل ماه رمضانطبق عادتی که داشتند قبل از اذان صبح صبحانه میخوردند و پس از نماز صبح ازمنزل خارج میشدند که تا نیمهشب بیرون بودند. بعد که به منزل...
-
روش جزمی نداشت
دوشنبه 31 خردادماه سال 1389 20:00
عنوان : روش جزمی نداشت راوی : خانواده شهدا منبع : سیره شهید دکتر بهشتی پدرم اصولاً در حرف زدن از روش جزمی و تحکمی پرهیز داشت. اگر بهنوشتههایی که از ایشان باقی مانده با این دید نگاه شود شاید حتی یک مورد در آنهابرخورد جزمی و مقطعی و این است و جز این نیست دیده نشود. ایشان حتی درمسائلی که...
-
به رابطه انتقادی اعتقاد داشتند
دوشنبه 31 خردادماه سال 1389 20:00
عنوان : به رابطه انتقادی اعتقاد داشتند راوی : خانواده شهدا منبع : سیره شهید دکتر بهشتی پدرم با عدم رابطه انتقادی بین معلم و متعلم سخت مخالف بود و اعتقاد داشترابطه عالم دینی و مردم نیز مانند رابطه معلم و متعلم است. ایشان معتقد بودند این رابطه نباید به رابطه مرید و مرادی تبدیل شود، چرا کهیک...
-
راحت با خودش کنار میآمد
دوشنبه 31 خردادماه سال 1389 20:00
عنوان : راحت با خودش کنار میآمد راوی : خانواده شهدا منبع : سیره شهید دکتر بهشتی اخلاق پدرم چنان بود که اگر جایی اشتباه میکرد میگفت من اشتباه کردم و هیچابایی از گفتن این جمله نداشت. یعنی همیشه آماده تصحیح خودش بود لذا گاهمواردی پیش میآمد که این قدرت راداشت که وقتی چیزی را نمیدانست...
-
با وسایل عمومی میرفتیم
دوشنبه 31 خردادماه سال 1389 20:00
عنوان : با وسایل عمومی میرفتیم راوی : خانواده شهدا منبع : سیره شهید دکتر بهشتی هم خود ما اینگونه تربیت شده بودیم و هم روش و منش پدرم این بود که ما بهخودمان حق استفاده از وسایلی را که به دلیل موقعیت ایشان در اختیارشان گذاشتهشده بود نمیدادیم. نهایت استفاده ما این بود که اگر مسیر ما به...
-
عاشق زندگی طلبگی هستم
دوشنبه 31 خردادماه سال 1389 20:00
عنوان : عاشق زندگی طلبگی هستم راوی : خانواده شهدا منبع : سیره شهید دکتر بهشتی وقتی پدرم به اتریش آمدند و زندگی ساده ما را در خارج از کشور دیدند خیلیخوشحال شدند و گفتند دخترم من چقدر خوشحال شدم از اینکه دیدم زندگی شمایک زندگی ساده طلبهای و دانشجویی است و ادامه دادند من خودم همیشه...
-
الا یا ایهاالطلاب ناشی!
دوشنبه 31 خردادماه سال 1389 20:00
عنوان : الا یا ایهاالطلاب ناشی! راوی : خانواده شهدا روش آقای بهشتی در جلسهای که همه آن افراد را خودشان انتخاب و دعوت کردهبودند این بود که پس از اتمام درس میگفتند خودتان هم بروید و مطالعه بیشتریبکنید. براساس تذکر و توصیه ایشان ما هم چون با مطالعه در جلسه حاضرمیشدیم وقتی درس گذشته را...
-
چشم به میراث پدر نداشتند
دوشنبه 31 خردادماه سال 1389 19:59
عنوان : چشم به میراث پدر نداشتند راوی : خانواده شهدا منبع : سیره شهید دکتر بهشتی پدرم هیچ تعلقی به دنیا و مال دنیا نداشت. مثلاً در زمانی که پدرشان از دنیا رفتهبودند و قطعهای زمین کشاورزی در اطراف اصفهان از خود بهجای گذاشته بودنداصلاً دنبال این قضیه نرفتند که ارث بازمانده ایشان چقدر است....
-
زندگی ما طلبگی بود
دوشنبه 31 خردادماه سال 1389 19:59
عنوان : زندگی ما طلبگی بود راوی : خانواده شهدا منبع : سیره شهید دکتر بهشتی ایشان در 23 سالگی و من به 14 سالگی با هم ازدواج کردیم. بعد از سه ماه ازاصفهان به قم آمدیم. 12 سال در قم بودیم، آن موقع 3 تا بچه داشتم، موقعی که امامبه ترکیه تبعید شدند، ما را به تهران تبعید کردند، بدون حقوق و هر...
-
دلیل رفتار او را نمیدانم
دوشنبه 31 خردادماه سال 1389 19:59
عنوان : دلیل رفتار او را نمیدانم راوی : خانواده شهدا منبع : سیره شهید دکتر بهشتی یکی از منافقین خلق در حکومت نظامی به ملاقات پدرم آمده بود. وی فردی بود کهاز منافقین خلق منشعب شده بود و برای خودش تشکیلات درست کرده و فعالیتداشت. پدرم بر خلاف سایر ملاقاتهایی که در خانه داشت و اصلاً به...