خونین شهر

خونین شهر

خونین شهر

خونین شهر

ورق های زرد


دفاع مقدس

سری/ فوری 26/1/1981

از: لشکر سوم زرهی

به: تیپ 33- تیپ 44- تیپ 113

شماره: ت س/ ق1/ ه/ ق ص/ 798

خواهشمند است کلیه عکسها و شعارهای فارسی نوشته شده بر روی دیوارها و تابلوهای موجود در خیابان ها و محله های اصلی شهر محمره( خرمشهر) را پاک کرده و به جای آن گفته های رئیس جمهور مبارز، صدام حسین و شعار حزب و انقلاب را ترسیم کنید. ما را با خبر سازید.

سرهنگ دوم

عبدالنعم عبدالطیف حسن

از طرف فرمانده لشکر سوم زرهی

 

 

 

سری/ فوری/ 22/10/1981

از: تیپ 26 زرهی

به: پایگاه گردان 20 توپخانه صحرایی

شماره: 606/ق ص

نامه سری سپاه سوم به شماره 3905 مورخ 10/10 که به ضمیمه نامه سری پنج به شماره 1311 مورخ 21/10 به ما ابلاغ شده است، به شرح ذیل است.

خواهشمند است به کلیه واحدهایتان ابلاغ نمایید در صورت دستیابی به هر سند و نقشهای که متعلق به چه های نفتی دشمن در سرزمین های آزاد شده است. به منظور بهره برداری موسسه ها و تاسیسات نفتی میهنمان از آن چاه ها، آنان را همراه با پیکی به وزارت نفت ارسال دارید. ما را از نتیجه مطلع سازید.

سرهنگ دوم ستاد

از طرف فرمانده تیپ 26 زرهی

 

 

 

سری/ فوری/ 8/5/1982

به: تیپ 9 مرزی- تیپ 10 مرزی- تیپ 202- تیپ 30 زرهی- تیپ 44- تیپ 48- تیپ 53 زرهی- تیپ 106- تیپ 109- تیپ 113- تیپ 602- نیروهای کماندویی مقداد- نیروهای کماندویی لشگر 2 گردان تانک اقعقاع- گردان 144 ضد هوایی سبک – شماره: ح/1/6/30286/ ق ص

بنابرنامه سری و فوری قرارگاه تاکتیکی سپاه سوم به شماره 15227 مورخ 8/5 متن نامه سری فوری فرماندهی کل نیروهای مسلح به شماره 3 مورخ 8/5 به این شرح است: جناب فرماندهی کل نیروهای مسلح دستور دادند که 1- محمره (خرمشهر) یک منطقه استراتژیکی و حیاتی است و دفاع از این منطقه به منزله اهمیت دفاع از این منطقه به منزله اهمیت دفاع از بصره و بغداد است. 2- فرماندهان سپاهها و لشگرها و فرماندهی یگانها و واحدها و افسران و درجه داران و سربازان و کلیه رزمندگان می بایستی از شهر محمره (خرمشهر 9 دفاع کنند. کلیه اقدامات لازم برای دفاع از شهر اتخاذ شود. تمام.

مراتب فوق به کلیه افسران، درجه داران و فرماندهان و افسران توجیه سیاسی ابلاغ شود تا مفاد نامه برای همه پرسنل توضیح داده شود.

سرتیپ ستاد

از طرف فرماندهی لشگر 11

شاهکار بسیجی‌های خمینی


پل بعثت

طبیعت یک سری قاعده و قانون دارد که شکستن آن کار هر کسی نیست. اگر توانستی قاعده و قانون طبیعت را بشکنی، معجزه کرده‌ای.

هیچ کس باور نمی‌کرد بشود در بحبوحه جنگ روی اروند خروشان، با آن جزر و مد زیادش و با آن عرض بلندش پل زد. اما جنگ ثابت کرد مردانی هستند که کاری به قاعده و قانون طبیعت ندارند و یک «یاعلی» می‌گویند و می‌زنند به آب.

پل بعثت، شاهکار مهندسی- رزمی تاریخ دفاع مقدس است و امروز با همین عنوان در دانشگاه مهندسی دافوس، تدریس می‌شود.

پس از عملیات والفجر هشت، باید یک راه ارتباطی بین خاک خودمان و شهر فاو که تازه به دست رزمندگان اسلام افتاده بود، ایجاد می‌شد. رزمندگانی که در فاو بودند، باید پشتیبانی می‌شدند. امکانات و نیرو می‌خواستند.

قبل از والفجرهشت، پل‌هایی روی اروند زده بودند، اما اروند هیچ‌کدام را تحمل نکرده بود و همه را بلعیده بود.

یک پل ساخته بودند به نام پل فجر، که شب‌ها آن را نصب می‌کردند و روزها جمعش می‌کردند. این پل نیز خیلی کار آمد نبود. باید پلی ساخته می‌شد که محکم و مطمئن باشد و بتواند در شبانه‌روز تجهیزات و تدارکات و مهمات را به آسانی به آن ور آب برسانند. بنابراین پل بعثت، به طول نهصد متر و عرض دوازده متر روی اروند زده شد و چشم جهانیان را خیره کرد.

پنج هزار لوله 12متری، به قطر 142سانتی‌متر و ضخامت 16میلی‌متر از جنس فولاد، در عمق دوازده متری رودخانه‌ای خروشان که ارتفاع جزر و مدش از پنج متر هم بالاتر می‌رفت، شش ماه از جهاد‌گران اسلام وقت گرفت. دشمن در طول جنگ خیلی سعی کرد که پل را از بین ببرد، اما نتوانست.

دو طرف لوله‌ها را بسته بودند که لوله‌ها در آب غرق نشوند. بعد از این‌که کار اتصال لوله‌ها انجام می‌شد، در لوله‌ها را باز می‌کردند تا آب با فشار از لوله‌ها عبور کند و لوله‌ها به زیر آب بروند و غرق شوند. بعد روی لوله‌ها را زیرسازی و آسفالت می‌کردند.

طراح این شاهکار بزرگ، مهندس بهروز پورشریفی از برادران جهاد سازندگی بود.

برخی از قطعات این پل، امروز در گلزار شهدای خرمشهر است و برخی دیگر، همان‌جا کنار اروند، به تماشا نشسته است.

منبع:مجله یاد ماندگار

ایرانیان آمدند…


فتح خرمشهر

این اولین جمله‌ای است که سرهنگ «احمد زیدان» فرمانده نیروهای عراقی در خرمشهر روی ورقه تلفنگرام خود می‌نویسد.

این تلفنگرام وقتی به دست فرماندهان او می‌رسد که باران آتش راه را بر نیروه‌های عراقی بسته است. نیروهایی که نوزده‌ ماه پیش روی دیوار خانه‌های خرمشهر نوشته بودند: «آمده‌ایم تا بمانیم».

این سرهنگ اهل استان رمادی است و از طایفه «دلیم» به شمار می‌رود. او فارغ‌التحصیل دوره آموزشی چهل ونهم از دانشکده افسری بغداد است و کارت عضویت در شاخه نظامی حزب بعث را هم در جیب خود دارد.

سرهنگ زیدان قبل از فرماندهی نیروهای مستقر در خرمشهر، فرمانده تیپ 113 پیاده نظام بود که جزو تیپ‌های مرزی محسوب می‌شد.

بعضی از نظامیان برجسته عراقی او را افسر لایقی نمی‌دانند و معتقدند که این سرهنگ دانش نظامی ندارد و انتخاب او به فرماندهی این جبهه حساس و مهم یک اشباه بزرگ در جنگ عراق با ایران به حساب می‌آید، اما مطیع بودن و اطاعت بی‌چون و چرای او از دستورهای صدام و فرماندهان رده‌های بالاتر و همچنین کینه عمیق او از ایرانیان بعضی از نقاط ضعف او را می‌پوشاند.

سرهنگ زیدان در آخرین تماس خود با صدام، درباره تازه‌ترین خبرهای خرمشهر می‌گوید: «قربان! خرمشهر با مردان دلاور ما پایدار است و به صورت دژ محکمی، هر نیروی مهاجمی را دفع می‌کند.»

در آخرین شب خرمشهر، این سرهنگ، میدان نبرد را خالی می‌کند، اما خیلی زود گرفتار میدان مین می‌شود و لرزش قدم‌هایش یکی از مین‌های خفته را بیدار می‌کند. هیکل نیمه جان سرهنگ در میدان مین باقی می‌ماند و به خاطر شدت آتش کسی جرات نمی‌کند به او نزدیک شود.

سه ساعت بعد، در یک فرصت کوتاه، چند سرباز وارد میدان مین می‌شوند و سرهنگ را که بی‌هوش و غرق در خون است. درون یک جیپ جا به جا می‌کنند. راننده جیپ که یک سرباز است. بعد از طی مسافتی، جیپ را نگه می‌‌دارد و فحش و ناسزا را به جان سرهنگ می‌کشد و او را مسبب همه بدبختی‌ها و تیره روزی‌های خود و هم قطارانش می‌‌داند. سرباز راننده، جیپ و سرهنگ نیمه جان را به حال خود رها می‌کند و به سویی می‌گریزد. اما نیروهایی که در آن حوالی بودند جیپ و سرهنگ را می‌یابند و او را به طرف اروند رود می‌برند. سرهنگ شبانه با یک قایق به جزیره‌ام الرصاص برده می‌شود.

آن شب، شایعه کشته شدن سرهنگ احمد زیدان و ماندن جنازه او در میدان مین، میان نیروهای محاصره شده عراق می‌پیچید و تزلزل آنان را چند برابر می‌کند. این شایعه به قدری قوی و وقوع آن حتمی به نظر می‌رسد که فرماندهان رده بالای عراقی نیز به باور آن تن در می‌‌دهند. به همین دلیل خبر کشته شدن سرهنگ زیدان در صدر اخبار آن روز، مطبوعات و اطلاعیه‌های ما درباره آزادی خرمشهر قرار می‌گیرد.

چند روز بعد، صدام فرماندهان خود را برای اعطای نشان شجاعت به کاخ ریاست جمهوری فرا می‌خواند؛ با فرماندهانی که با دست خالی از خرمشهر بازگشته‌اند.

احمد زیدان در این ملاقات با عصا حضور پیدا می‌کند. صدام خطاب به فرماندهانش که حالا سربازی برایشان باقی نمانده است می‌گوید: «... من از مقاومت شما در خرمشهر راضی نیستم. این مدال‌ها برای تسکین افکار عمومی است. آرزو می‌کردم در خرمشهر کشته می‌شدید و عقب‌نشینی نمی‌کردید... آیا شما واقعاً شایستگی دریافت نشان شجاعت را دارید؟ نه اصلاً ندارید. وجدان من آرام نخواهد شد، مگر اینکه سرهای له شده شما را زیرشنی تانک‌ها ببینم.»

در این حال، صدام از فرط عصبانیت لیوانی که جلودستش بود چنان روی میز می‌کوبد که تمام تکه‌های آن در کف سالن پخش می‌شود. صدام با یاس و ناامیدی ادامه می‌دهد: «... ای وای خرمشهر از دست رفت و چگونه آن را دوباره بگیریم؟»


ناگفته‌هایی از عملیات بیت‌المقدس(شهیدصیاد شیرازی)


فقط مانده بود خونین‌شهر. از شمال تا منطقه‌ی طلاییه جلو رفته بودیم و در موشک به جاده‌ی زید حسینیه رسیده بودیم و الحاق انجام شده بود. جاده‌ی اهواز به خونین‌شهر هم کاملاً باز شده بود. پادگان حمید هم آزاد شده بود و سه قرارگاه روی یک خط قرار داشتند.

در اینجا، نقص ما وضعیت دشمن در خونین‌شهر بود. بین خونین‌شهر و شلمچه، دشمن مثل یک غده‌ی سرطانی هنوز وجود داشت. یکی از مهمترین حوادثی که رخ داد و من سعی می‌کنم این حادثه را خوب تشریح کنم، مرحله آخر عملیات ماست.

از عقب جبهه‌ گزارش می‌شد، مردم با اینکه می‌دانند حدود 5000 کیلومتر آزاد شده و حدود 5000 نفر هم اسیر گرفته‌ایم وعمده‌‌ی استان خوزستان آزاد شده، ولی مرتب تکرار می‌شود. خونین‌شهر چه شد؟

یعنی تمام عملیات یک طرف، آزادی خونین‌شهر طرف دیگر. برای خودمان هم این مطلب مهم بود که به خونین‌شهر دست پیدا کنیم. می‌دانستیم اگر خونین‌شهر را نگیریم، دشمن همان‌طور که در شمال شهر اقدام به حفر سنگر کرده، در محور ارتباطی خونین‌شهر به شلمچه هم اقدام به حفر سنگرهای سخت می‌کند و ما دیگر نمی‌توانیم به این سادگی به این هدف برسیم.

عملیات بیت‌المقدس و آزادسازی خرمشهر


وضعیت سیاسی- نظامی کشور در مقطع عملیات بیت‌المقدس

- از نیمه دوم سال 60 جمهوری‌اسلامی توانست پس از سر و سامان دادن به نیروها سلسله عملیات‌های آزادسازی را آغاز نمایند: عملیات ثامن‌الائمه (مهر 1360) که منجر به شکست حضر آبادان شد، عملیات طریق‌المقدس (آذر60) که نتیجه آن آزادسازی شهر بستان و حدود 600 کیلومتر مربع از خاک ایران بود. و عملیات فتح‌المبین (فروردین 61) که آزادسازی 2200 کیلومترمربع از خاک کشور را در پی داشت. ضعیف داخلی کشور با انهدام بقایای ضدانقلاب به تدریج رو به بهبودی و ثبات می‌رفت. اما اوضاع منطقه به دلیل نگرانی آمریکا از نتایج ناشی از پیروزی ایران بر عراق به گونه‌ای آشکار ملتهب بود.

- در این مقطع زمانی، مناسبات اعراب و اسرائیل با آمادگی اسرائیل برای تهاجم به جنوب لبنان در وضعیت حساسی قرار داشت.