در مسیر جادهای که از مرز به بستان کشیده شده است منطقهای است شهید پرور به نام چزابه . این منطقه در شمال غربی بستان است.
چزابه نامی است که فراموش نمیشود ؛ ساکت و آرام . وقتی نام چزابه را میشنوی ناخودآگاه زیر لب میگویی: طریق القدس و فتحالمبین، و روی زمین مینشینی و با انگشت مینویسی «اسفند ۱۳۶۰» اوج ناکامی دشمن برای جلوگیری از انجام عملیات فتح المبین بود. در اینجا حس میکنی تا خدا فاصلهای نداری . اینجا مقتل اسماعیلیان است . شب ها چزابه زانوی غم بغل می گیرد. به چزابه که می رسی دوست داری زیارت عاشورا بخوانی و گریه کنی. اینجا دوست داری سرت را روی زانوی خاک بگذاری و هق هق گریه ات را در فضا رها کنی .
• وارد که میشوی، تا چشم کار میکند، نی است و نیزار. گاهی هم که توی جاده تا بالای زانو آب بالا آمده است. همان کنار جاده، لای نیزارها مزار چند شهید گمنام توجهها را به خود جلب میکند. آب گاهی روی مزارها هم میگیرد و بالا میآید. اینها فقط چند تا از آن هزار کبوتری اند که هفدهم بهمن سال شصت، از لای همین نیزارها پرواز کردهاند.
در چزابه، در بین نیزارها، بیش از یازده خاکریز وجود دارد. در تفحص از خاکریزها، پیکرهای شهدا و اجساد عراقی را مییافتیم که گواه از آن بود که در این منطقه، جنگی تن به تن روی داده و این منطقه چندین بار دست به دست شده است.
• در بین تپه های رملی و میشداغ و هورالهویزه ، تنگه ای هست که غیر قابل عبور برای یگان های رزمی است؛ به همین خاطر اسمش را گذاشتهاند: چزابه.
• وقتی بستان آزاد شد، باید از چزابه پاسداری میشد. دفاع از تنگه چزابه، یکی از سخت ترین عملیات های دوران دفاع مقدس بود. عراقی ها قصد داشتند از تنگه چزابه عبور کنند و دوباره بستان را اشغال کنند. رزمنده های ایرانی می خواستند با حفظ چزابه، بستان را هم حفظ کنند.
• این تنگه یکی از پنج معبر اصلی هجوم ارتش عراق به خوزستان بود. در دو سوی تنگه، دو جاده نظامی قرار دارد. جادهای در خاک ایران که چزابه را به فکه متصل می کند و جاده دیگری که در خاک عراق ، که چزابه را به عماره متصل میکند.
• فاصله ما با نیروهای عراقی در این منطقه، حدود یکصد متر بود و جنگ تن به تن تمام عیاری شروع شده بود. نیروی هوایی عراق هم به شدت منطقه را بمباران میکرد و گاهی در یک روز بیش از صد سورتی پرواز بالای سر رزمندههای ایرانی داشت.
• یک روز از اسفند سال شصت گذشته بود که چهار گردان از سپاه در عملیاتی با نام امیرالمؤمنین(ع) از شمال تپه نبعه وارد عمل شدند و با کشتن چهارصد نفر از نیروهای دشمن، تنگه را گرفتند و به خط خودی که دست دشمن بود، حمله کردند و عراقیها را تا خط قبلی خودشان عقب راندند و مشکل چزابه برای همیشه حل شد.
• شهید غلامرضا مخبری. همین جا بود که جلوی دوازده گردان کماندو عراق ایستاد و نگذاشت دشمن چزابه را بگیرد.
• در چزابه، در بین نیزارها، بیش از یازده خاکریز وجود دارد. در تفحص از خاکریزها، پیکرهای شهدا و اجساد عراقی را مییافتیم که گواه از آن بود که در این منطقه، جنگی تن به تن روی داده و این منطقه چندین بار دست به دست شده است.
بچهها گیر افتاده بودند و همه راه ها بسته شده بود. شهید ردانی پور، شروع میکند به روضه خواندن، روضه حضرت زهرا(س). بچهها جان تازه میگیرند و راه ها باز می شود. خوب گوش کن شاید هنوز بشنوی...
چزابه یعنی مدت طولانی توی آب بودن و بی حرکت ماندن. چزابه یعنی هول و هراس و اضطراب، وحشت و نگرانی. چزابه یعنی نبرد بدون خاکریز و بدون سنگر و سرپناه. چزابه یعنی بارش مرگ از زمین و هوا، یعنی گیر کردن در وسط آتش. چزابه یعنی ماهیها لب آب ذبح شدن.
منابع :
امتدا
راهیان نور
کمتر کسی فکرش را میکرد که یک روستای کوچک به اسم دهلاویه که قبل از جنگ کمتر کسی نامش را شنیده بود، این همه زائر پیدا کند و مردم از خاکش برای خود یادگاری بردارند. دهلاویه در شمال غربی سوسنگرد، در کنار جاده بستان است. حکایت این روستای کوچک شنیدنی است.
اواخر آبان 1359 بود. عراقی ها قصد حمله به دهلاویه را داشتند، ولی نیروهای رزمنده دهلاویه خیلی کم بودند. وضع بدی بود. کمک رسید، چند تا کامیون از انتهای جاده دهلاویه خودشان را نشان دادند. رزمندهها تبریزی بودند؛ این همه راه را از آذربایجان آمده بودند برای دفاع از روستای دهلاویه. بچهها اشک شوق می ریختند.
توان دفاعی دهلاویه بالا رفته بود، ولی آب و غذا داشت تمام شد. برنامهریزیها به هم خورده بود. کسی نبود که از بیرون شهر غذا بیاورد. مردم شهر هم دلشان میخواست اسلحه داشته باشند، اما کسی نبود که آنها را مجهز کند. نیروهای مدافع شهر هم یا شهید شده بودند و یا در جبهه دهلاویه مستقر بودند.
سوسنگرد هم در محاصره بود. درخواست نیرو شد، گفتند اقداماتی برای اعزام نیرو انجام شده است، ولی تجهیز و اعزام آنها از استانهای دیگر، حداقل دو هفته وقت لازم داشت؛ زمان به سرعت میگذشت. باران آتش بود، از گلوله خمپاره گرفته تا توپ و کاتیوشا. جنگ بود و دفاع از دهلاویه و سوسنگرد و تنها پنجاه پاسدار تبریزی و نیروهای مردمی و سپاه سوسنگرد. همین و بس!
بچهها چنان مقاومتی از خود نشان دادند که عراقیها با بیسیم گزارش داده بودند: «کار در دهلاویه گره خورده است.»
نیروهای عراقی از سه طرف به سمت شهر پیشروی میکردند. هیچ راهی برای نجات زخمیها و تخلیه شهدا وجود نداشت، مگر از طریق رودخانه که آن هم بلم نیاز داشت. دهلاویه سقوط کرد.
چمران دست به کار شد. بین ارتش، سپاه و نیروهای داوطلب مردمی هماهنگی ایجاد کرد. به بچهها تاکتیک های جدید نظامی یاد داد. منتظر دستور امام (ره) بود. بالاخره نیمههای شب 25 آبان این دستور ابلاغ شد و صبح 26 آبان نیروهای ایرانی حمله را آغاز کردند.
در جریان بازپسگیری دهلاویه دکتر چمران زخمی شد. آمار شهدا هم بالا رفته بود؛ اما فتح دهلاویه برای رزمندهها مهم بود. بچههای ستاد جنگهای نامنظم، یک پل ابتکاری و چریکی روی کرخه ساختند تا راهی برای ورود به این شهر پیدا کنند.
خرداد 60 درگیری در دهلاویه بالا گرفت. نیروهای دو طرف آن قدر به هم نزدیک شده بودند که با نارنجک میجنگیدند.
مناجات معروف شهید چمران با اعضا و جوارحش، در همین شرایط نوشته شده است:
«ای قلب من! این لحظات آخرین را تحمل کن... به شما قول میدهم که پس از چند لحظه، همه شما در استراحتی عمیق و ابدی آرامش بیابید...»
دهلاویه برای همیشه آزاد شد، اما برای این آزادیاش تاوان بزرگی را پس داد؛ تاوانی به قیمت خون پا ک ترین فرزندان این سرزمین؛ تاوانی به بزرگی خون چمران و دوست سرگردش احمد مقدم. چمران و دیگر یارانش همانجا از قید زمان و مکان رها شدند و به یاران شهیدشان پیوستند و دهلاویه را زیارتگاه کردند کسی فکرش را نمیکرد این روستای کوچک روزی این همه زائر داشته باشد.
منبع :
راهیان نور
اواخر دی ماه سال 1365 در سنندج مثل دیگر روزهای سال مردم در میان سرمای سخت زمستان کار خود را آغاز کردند، ادارات سر ساعت مشغول خدمت رسانی به مردم شدند، صدای بچه ها در زنگ تفریح مدارس به گوش می رسید و همه چیز شهر رنگ و بوی عادی می داد.
عقربه های ساعت به 10 صبح رسیده بود که به ناگاه دیوار صوتی شهر شکسته شد. فضای رعب و وحشت همه جا را فرا گرفت همه به گمان اینکه هواپیماهای جنگی هستند و از آسمان این شهر عبور می کنند تاحدودی بی خیال از کنار موضوع عبور کردند ولی این بار قضیه کمی فرق می کرد و پنج هواپیمای بمب افکن عراق در آسمان شهر سنندج هویدا شدند.
هیچ کس فکرش را نمی کرد که این هواپیماهای بمب افکن قصد بمباران شهر و مناطق مسکونی را دارند ولی به یکباره صدای اولین انفجار به گوش رسید و آپارتمان های میدان شهرداری سنندج به خود لرزیدند.
اولین بمب به شلوغ ترین منطقه مسکونی شهر سنندج برخورد کرد. آن روزها در این آپارتمانها که امروز نیز هنوز یادگارهای جنگ را بر پیشانی خود دارند بالغ بر 600 خانوار زندگی می کردند.
عقربه های ساعت به 10 صبح رسیده بود که به ناگاه دیوار صوتی شهر شکسته شد. فضای رعب و وحشت همه جا را فرا گرفت .
اولین بمب در یک آپارتمان مسکونی و در نزدیکی یک مدرسه ابتدایی فرود آمد و هنوز صدای انفجار اول به پایان نرسیده بود که صداهای بعدی هم شروع شد. این بار محله چهارباغ و بعد خیابان انقلاب و در نهایت خیابانهای اکباتان و میدان لشکر هدف بمب افکنهای رژیم بعث عراق قرار گرفتند.
این پایان راه نبود مثل اینکه هواپیماهای بعثی قصد داشتند سنندج را به خاک و خون بکشند زیرا به شلوغ ترین محله سنندج هم رحم نکردند و با بمباران محله "پیرمحمد" باعث خلق یکی از فجیع ترین جنایتهای بشری شدند و دست آخر هم به مجتمع مسکونی لشکر واقع در پادگان سنندج یورش برده و آنجا را با خاک یکسان کردند.
سکوت و آرامش شهر شکست و 18 نقطه سنندج در فاصله کمتر از شش دقیقه توسط پنج بمب افکن رژیم بعث عراق مورد حمله ای ناجوانمردانه قرار گرفت که هنوز هم آثار آن در کوچه پس کوچه های شهر خودنمایی می کند و هنوز هم که از کوچه های شهر عبور می کنی صدای زجه مادران و گریه کودکان به گوش می رسد.
- شهید بیژن گرامی و تعدادی از هم سن و سالانش در زمین خاکی آپارتمانهای ادب مشغول بازی بودند، او که10 روز از دعوت شدنش به تیم ملی جوانان می گذشت در فکر فراهم کردن مقدمات کار برای حضور در اردوی تیم ملی بود ولی زمانی که جنازه اش را پیدا کردند به سختی قابل شناسایی بود.
- خانواده ای شش نفره در منزل خود به خون غلطیدند و امروز تنها باقی مانده آن جمع یعنی پدرشان هنوز هم وقتی اسم 28 دی ماه به گوشش می خورد اشک از چشمانش سرازیر می شود و تنها کار زندگی اش سرزدن به بهشت محمدی سنندج و دیدار با اعضای در خاک خفته خانواده اش است.
لیلا، گلی، فاطمه، مهین، زهرا و ... دانش آموزان دبیرستان جماران سنندج تازه ساعت دوم کلاسشان شروع شده بود که با برخورد بمب به مدرسه آنها همه در خون غلطیدند و به شهادت رسیدند.
وی می گفت: صبح از خانه بیرون رفتم تا مقداری نان بخرم بعد از چند دقیقه صدای انفجار آمد به سرعت خود را به منزل رساندم ولی هرچه دنبال درب خانه گشتم نبود فقط دختر چهارساله ام را دیدم که چند متر جلوتر از خانه از شدت درد به خود می پیچید دنبال بچه های دیگر می گشتم ولی هیچ کدام را پیدا نکردم و وقتی همه آوارها را برداشتیم همه شهید شده بودند.
- لیلا، گلی، فاطمه، مهین، زهرا و ... دانش آموزان دبیرستان جماران سنندج تازه ساعت دوم کلاسشان شروع شده بود که با برخورد بمب به مدرسه آنها همه در خون غلطیدند و به شهادت رسیدند.
- جنازه روناک را وقتی که پیدا کردند سرش را روی قالی ای گذاشته بود که شاید تا چند روز آینده باید آن را تمام می کرد ولی با ناجوانمردی تمام شهید شد.
- فاطمه و هیوا در تدارک برگزاری مراسم عروسی خود بودند و زمانی که می خواستند برای خرید مراسم عروسی از خانه بیرون بروند در کوچه پیرمحمد شهر سنندج شهید شدند تا مراسم عروسی شان به عزا تبدیل شود.
- در آن روز افراد زیادی تمامی اعضای خانواده را از دست دادند و بسیاری دیگر از اعضای خانوده های سنندجی نیز هنوز از جراحات وارده در بستر بیماری اند.
در کمتر از چند دقیقه بیش از 220 نفر شهید و بالغ بر 123 نفر نیز به شدت مجروح شدند که تنها بیمارستان شهر سنندج نیز گنجایش و ظرفیت این همه میهمان ناخوانده را در آن روزها نداشت.
یکی از پرسنل بیمارستان توحید سنندج در شرح ماجرای آن روز می گوید: ما کار عادی خود را آغاز کرده بودیم که به ناگاه سیل افراد و مراجعان ما زیاد شد و شهدا و مصدومین فراوانی را به این بیمارستان انتقال دادند وضعیت به گونه ای بود که تمامی راهروهای بیمارستان مملو از افراد مجروحی بود که هر کدام با جراحتی در انتظار کمک بودند.
آری آن روز که دانش آموزان سنندجی به مدرسه آمدند هیچ وقت فکرش را نمی کردند که امروز روز آخر و امتحان نهایی آنها باشد و هرگز دیگر همکلاسی های خود را نمی بینند.
روز 28 دی ماه یکی از روزهای دردناک برای مردم شهری است که در زمان جنگ تحمیلی هم شهدای زیادی را تقدیم نظام مقدس جمهوری اسلامی کردند اما این حادثه را باید جز فجیع ترین جنایتهای بشری نامید زیرا باعث مرگ کودکان و زنانی و جوانانی شد که بی گناه به شهادت رسیدند.
هرچند که هدف اصلی صدام حسین از بمباران مناطق مسکونی کشور به ویژه شهرهای استان کردستان ایجاد موج نارضایتی مردم علیه نظام بود ولی قضیه به کلی فرق کرد و مردم نه تنها علیه نظام جمهوری اسلامی شعار نداند بلکه چند ساعت بعد از تشییع پیکر پاک شهیدان 28 دی ماه به خیابانها ریختند و با شعارهای مرگ برآمریکا و مرگ بر صدام، بار دیگر سیاستهای جنگ طلبانه رژیمهای استعمارگر را محکوم کردند.
روز 28 دی ماه یکی از روزهای دردناک برای مردم شهری است که در زمان جنگ تحمیلی هم شهدای زیادی را تقدیم نظام مقدس جمهوری اسلامی کردند اما این حادثه را باید جز فجیع ترین جنایتهای بشری نامید زیرا باعث مرگ کودکان و زنانی و جوانانی شد که بی گناه به شهادت رسیدند.
استان کردستان در جریان جنگ هشت ساله بارها این اقدامات فجیع را به چشم دید .بمباران 15 خرداد 64 شهر بانه نیز در نوع خود یک فاجعه واقعی بود که هرگز در جریان محاکمه صدام حسین به آن اشاره ای نشد.
استان کردستان در جریان بمباران های مختلف مناطق مسکونی اش در طول هشت سال جنگ تحمیلی بالغ بر 935 شهید و بیش از 600 جانباز تقدیم انقلاب کرد.
هرچند که شاید امروز با گذشت زمان اندکی از زخمهای آن زمان التیام یافته باشد ولی هنوز کوچه پس کوچه های شهر سنندج صدای ضجه مادران و در خون غلطیدن جوانانش در روز 28 دی ماه را از یاد نبرده است.
هنوز هم وقتی که گذرت به بهشت محمدی سنندج می خورد یادگارهای بمباران 28 دی ماه این شهر در قطعه شهدا خودنمایی می کنند.
روحشان شاد .
منبع :
برگرفته از خبرگزاری مهر
• عملیات کوچک امام علی(ع)، در تنگه چزابه، به طور مشترک (1360ش)
• شهادت حجتالاسلام شیخ «فضلاللهمحلاتی» در حمله جنگنده عراقی به هواپیمای حامل ایشان (1364ش)
حجتالاسلام شیخ فضلالله محلاتی در سال1309ش در محلات به دنیا آمد. پس از تحصیلات مقدماتی، از محضر استادانی همچون آیات عظام: محمدتقی خوانساری، علامه طباطبایی و امام خمینی کسب فیض کرد. حجتالاسلام محلاتی از سال1326 فعالیتهای سیاسی و مبارزاتی خود را بر ضد رژیم شاه آغاز کرد و پس از کودتای28 مرداد1332 دستگیر و تبعید شد. وی با آغاز نهضت اسلامی، فعالیتهای خود را افزایش داد و تا پیروزی انقلاب در این مسیر ثابت قدم بود. پس از پیروزی انقلاب به نمایندگی از مردم محلات و دلیجان به اولین دوره مجلس شورای اسلامی راه یافت و در همان زمان به عنوان نماینده امام در سپاه پاسداران منصوب گردید.
وی سرانجام در اول اسفند1364، در حالی که به همراه جمعی از فرماندهان نظامی جنگ، مسـؤولان کشـوری و نیــز تعـدادی از نمایندگان مجلس از تهران عازم اهواز بود، هواپیمای حامل آنها مورد تهاجم دو جنگنده عراقی قرار گرفت و در نزدیکی اهواز سقوط کرد. پیکر پاک شهید محلاتی پس از تشییعی باشکوه در حرم حضرت معصومه به خاک سپرده شد.
• روز روحانیت و دفاع مقدس :
در اول اسفند1364، حجتالاسلام محلاتی نماینده امام در سپاه، به همراه 8 تن از نمایندگان مجلس و مسؤولین دیگر عازم جبهههای جنگ بودند که هواپیمای حامل آنها مورد حمله دو فروند جنگنده عراقی قرار گرفت و در نزدیکی اهواز سقوط کرد و کلیه سرنشینان آن که نزدیک به50 نفر بودند به شهادت رسیدند.
از آنجا که این گروه عازم جبهههای نبرد حق علیه باطل بودند و در جمع آنان، تعداد زیادی از علما و روحانیان مبارز به درجه رفیع شهادت نائل آمدند، این روز به روز روحانیت و دفاع مقدس نامگذاری گردید تا همه ساله از مجاهدت این پاسداران اسلام و انقلاب، قدردانی شود.
عملیات محمد رسول الله در تاریخ 12 دی ماه سال 60 در مناطق عملیاتی مریوان، نوسود و پاوه و در ارتفاعات مرزی معروف به «تخت اورامانات» انجام شد.
اهداف عملیات :
انسداد دالانهای ورودی عناصر ضدانقلاب، پاکسازی و تامین امنیت شهرهای مرزی در منطقه اورامانات، تصرف چندین ارتفاع و روستای منطقه و تصرف شهر طویله عراق از اهداف این عملیات بود.
موقعیت منطقه :
منطقه عملیاتی میان سه شهر مریوان، نوسود و پاوه محصور و در ارتفاعات مرزی معروف به "تخت اورامانات" واقع است.
طرح عملیات :
رزمندگان میبایست از دو محور مریوان و پاوه وارد عمل شده و با آزادسازی بخشی از ارتفاعات منطقه - در محدوده بین نوسود و مریوان - و نیز انهدام دشمن، شهر طویله عراق و چند روستا را به تصرف درآورند. محور مریوان - به فرماندهی حاج احمد متوسلیان - ماموریت داشت تا ضمن آزادسازی ارتفاعات شنگادور، توالی (پنج قله)، دره تاریک، جانبازان و ملقه پشقله، شهر طویله را تصرف و تامین کند.
محور پاوه - به فرماندهی حاج محمد ابراهیم همت - نیز ماموریت پاکسازی شهر نوسود، ارتفاعات کل هرات، سرنی، شوشمی و تعدادی از روستاهای منطقه از وجود دشمن (عناصر ضدانقلاب و نیروهای عراقی) و ورود به شهر طویله را بر عهده داشت.
لازم به ذکر است دو محور فوق از محورهای فرعی برای تامین اهداف خود بهره میگرفتند. محورهای فرعی به تناسب نیروهای ادغامی، فرماندهی متغیر داشتند.
در طرح چنین پیشبینی شده بود که با اعزام چندین گروه عملیاتی به عمق عراق، عقبههای دشمن نیز - همزمان با عملیات اصلی - مورد تعرض قرار گیرد.
شرح عملیات :
درتاریخ 12 دی ماه سال 60، رزمندگان خودی پس از اقامه نماز مغرب و عشا به طرف اهداف تعیین شده حرکت کردند و پس از چندین ساعت کوهپیمایی، عملیات در بامداد روز بعد با رمز مبارک "لاالهالاالله، محمد رسول الله" آغاز شد.
در محور پاوه، نیروهایی که از معبر "وزلی" وارد عمل شده بودند در حین عبور از کنار شهر نوسود - جهت عزیمت به ارتفاع سرنی - با عناصر ضدانقلاب درگیر شدند و در نتیجه تعدادی از ضدانقلابیون کشته و تعدادی نیز اسیر شدند. در ادامه، اگرچه این نیروها به رغم هوشیاری دشمن توانستند هدف خود را تامین کنند، لیکن فشارهای دشمن موجب شد ارتفاع مذکور چندین بار دست به دست شود.
نیروهای محور ملقه پشقله و جانبازان نیز موفق شدند هدف خود را به سرعت تصرف کنند و وارد شهر طویله عراق شوند.
در این میان، عدم سقوط ارتفاع "کل هرات" و حضور دشمن روی آن موجب شد تا به رغم موفقیت نیروهای خودی در طرفین این قله مشکلات جدی در تامین و تدارک نیروهای خودی ایجاد شود.
کمبود نیرو نیز از جمله مشکلات دیگر عملیات بود که امکان ادامه آن را دچار مشکل مضاعفی کرده بود. به همین خاطر در بعدازظهر نخستین روز عملیات دستور داده شد نیروها به مواضع قبلی بازگردند.
در محور مریوان، نیروهای خودی قبل از رسیدن به پای اهداف با تیراندازی و درگیری دشمن مواجه شدند. در معبر شنگادور اگرچه چهار قله از پنج قله این ارتفاع به تصرف درآمد، لیکن دشمن با استقرار روی قله پنجم تدارک و پشتیبانی نیروهای خودی را مختل کرده بود.
نیروهای معبر "دره تاریک" نیز که با درگیری زود هنگام مواجه شده بودند، به دلیل تسلط و در نتیجه دید و تیر دشمن زمینگیر شدند.
در ادامه، دشمن با بهکارگیری نیروهای احتیاط منطقه از جمله انتقال سه گردان از پنجوین و با استفاده از نیروهای گارد ریاست جمهوری پاتک خود را از بعدازظهر روز اول عملیات آغاز کرد.
اگرچه دشمن در این پاتکها متحمل خسارات سنگینی شد لیکن کمبود توان خودی و عدم جایگزین شدن نیروهای تازه نفس ادامه عملیات را غیرممکن ساخته بود. لذا حدود ساعت 16 دستور عقبنشینی صادر شد.
نتایج :
در این عملیات که به صورت منطقهای هدایت شد و از فرماندهی مرکزی بیبهره بود، تلفات و ضایعات زیر بر دشمن وارد شد:
تلفات :
حدود 1000 کشته، حدود 4500 مجروح و 191 نفر اسیر خسارات دشمن بعثی در این عملیات بود.
انهدام تجهیزات :
15 قبضه توپخانه، شش قبضه خمپارهانداز، یک قبضه توپ 106 میلیمتری و چهار دستگاه تانک و چندین دستگاه خودرو سنگین خسارات وارده به دشمن عراقی را شامل می شد.
منبع :
برگرفته از حیات