خونین شهر

خونین شهر

خونین شهر

خونین شهر

از کلاس تا سنگر



با شروع جنگ تحمیلی فرهنگیان و دانش‌آموزان در عرصه جنگ حضور یافتند. در سال 1360 ستادی در وزارت آموزش و پرورش به نام ستاد مرکزی پشتیبانی امور جنگ تشکیل گردید و پس از مدتی با عنوان «معاونت امور جنگ وزارت آموزش و پرورش» تحت نظارت وزیر و با زیرمجموعه‌های زیر فعالیت خود را ادامه داد:

1- ستاد مرکزی امور پشتیبانی جنگ (مستقر در حوزه ستادی)

 2- ستاد امداد و پشتیبانی جنگ ادارات کل آموزش و پرورش (مستقر در تمامی مراکز استان‌های کشور)

3- ستاد امداد و پشتیبانی جنگ ادارات آموزش و پرورش (مستقر در شهرستان‌ها / مناطق کشور).

ستاد مرکزی امداد و پشتیبانی جنگ که مقرآن در تهران و در حوزه ستادی بود، به شش معاونت تقسیم می‌شد: معاونت امور آموزش مجتمع‌های آموزشی رزمندگان، معاونت امور مالی، اداری، معاونت امور تحقیقاتی، پژوهشی رزمندگان، معاونت امداد و تامین تجهیزات، معاونت پشتیبانی رزمی، فرهنگی و تبلیغات، معاونت امور قرارگاه و مجتمع‌های آموزشی مستقر در جبهه‌ها.

فعالیت ستاد امداد و پشتیبانی جنگ مستقر در مراکز استان‌ها نیز ساختاری همانند ستاد مرکزی امداد و پشتیبانی جنگ در مراکز را داشت.

ستادهای متشکل در شهرستان‌ها و مناطق محوله از سوی ستاد امداد و پشتیبانی جنگ استان‌ها اداره می‌شدند. قرارگاه خاتم‌الانبیا، مرکز فرماندهی معاونت امور قرارگاه‌ها و مجتمع آموزشی مستقر در جبهه‌ها بود و در سه قرارگاه تحت پوشش یعنی قرارگاه کربلا، نجف و حمزه سید‌الشهداء نیز امور مربوط به مجتمع‌های آموزشی مستقر در یگان‌های رزمی تابعه صورت می‌‌پذیرفت.

مطابق آمار موجود، در طول دوران دفاع مقدس، حدود 550 هزاز نفر از دانش‌آموزان، 92883 نفر از ملعمان و 18300 تن از دانشجویان مراکز تربیت معلم به جبهه‌های نبرد حق علیه باطل اعزام شدند. آنان همانند سایر رزمندگان در عملیات شرکت می‌کردند و در فعالیت‌های رزمی، قلم به ‌دست گرفته و در سنگر رزم، کلاس درس برگزار می‌کردند تا از تحصیل باز نمانند. در این میان تعداد 36هزار دانش‌آموز به شهادت رسیدند و 2هزار و 850نفر جانباز و 2هزار و 433نفر آزاده و تعداد 3هزار و 785نفر از کادر آموزشی و یا اداری آموزش و پرورش نیز شهید شدند.

پشتیبانی آموزشی رزمندگان دانش‌آموز یکی دیگر از فعالیت‌های آموزش و پرورش به‌حساب می‌آمد. آموزش در چهار ترم بهار، تابستان، پاییز و زمستان انجام می‌گرفت و یک رزمنده مجاز بود نیمی از مواد درسی هر پایه تحصیلی را امتحان دهد. معمولاً نیاز هر مجتمع از لحاظ آموزگار و یا دبیر از استان پشتیبانی کننده یگان مربوطه و یا استان‌های همجوار تامین می‌شد. هم‌چنین مجتمع‌های آموزشی رزمندگان در پشت جبهه‌ها به همت وزارت آموزش و پرورش تشکیل می‌شد. سیستم تدریس در این مجتمع‌ها نیز همان روش چهار ترمی بود، با این تفاوت که رزمندگان می‌توانستند همه دروس را در هر ترم امتحان دهند.

مجتمع‌های آموزشی پشت جبهه به دو نوع روزانه و شبانه روزی دایر بود.

در برخی از استان‌های کشور که تعدادی جانباز قطع بخاعی در بیمارستان بستری بودند، محل ویژه‌ای برای رفع مشکل درسی رزمندگان در اختیار آموزش و پرورش قرار داشت که دبیران در آنجا تدریس می‌کردند. طی دوران دفاع مقدس بیش از 66 واحد بزرگ آموزشی در جبهه‌ها و 186 مجتمع آموزشی در پشت جبهه‌ها تشکیل شده بود. مجتمع‌های آموزشی جبهه بعد از پایان جنگ تعطیل شدند و در سال 1369به مدارس ایثارگران تغییر نام دادند. این مدارس اکنون با سیستم آموزشی جدید و گسترش خدمات آموزشی مانند طرح تقویت بنیه علمی دانش‌آموزان ایثارگر به ارائه خدمات به ایثارگران و خانواده درجه اول آنان می‌پردازند.

از دیگر فعالیت‌های مرتبط با جنگ و پشتیبانی، احداث پناهگاه در درون شهرهای مختلف و از جمله شهر بزرگ تهران، به منظور حفظ و حراست جان مردم و بالاخص دانش‌آموزان در طی دوران جنگ بود. مطابق آمار موجود تنها در شهر تهران تعداد 723 پناهگاه در سطح ادارات بیست‌گانه آموزش و پرورش احداث گردید، فرهنگیان کشور در طول 8 سال دفاع مقدس علاوه بر حضور در جبهه‌های نبرد، با کمک‌های نقدی و جنسی برای تقویت روحیه رزمندگان و پشتیبانی مالی آنان کمک‌های فراوانی کردند.

منبع:روزنامه یادهای سبز

نقش سازمان مجاهدین خلق (منافقین) در جنگ ایران و عراق



از تشکیل شورای ملی مقاومت تا مزدوری عراق

بین صدر و رجوی پس از فرار از ایران در پاریس به همراه حزب دموکرات کردستان، جبهه دموکراتیک ملی ایران، شورای متحد چپ، سازمان استادان متعهد دانشگاه های ایران، کانون توحیدی اصناف، سازمان اتحاد برای آزادی کار و سازمان اقامه، شورای ملی مقاومت را بنیاد نهادند. بعدها، حزب کار ایران، جنبش زحمتکشان گیلان و مازندران، اتحادیه کمونیست های ایران (سربداران) و سازمان چریک های فدایی خلق نیز به آنها پیوستند. بسیاری از این سازمان ها، تعداد اعضایشان از انگشتان یک دست تجاوز نمی کرد و پس از سازمان مجاهدین، حزب دموکرات کردستان از همه شاخص تر بود. از همین رو، مجاهدین نقش پدرخوانده را برای شورا داشتند. سازمان به جای اصلاح اشکالات و رفع کمبودهای خود که مورد انتقاد سایر اعضای شورا بود، به ایجاد سازمان ها و گروه های تابع خود در شورا اقدام کرد، با این خیال که در عرصه افکار بین المللی، ترکیب گسترده ای از نمایندگی تمام اقشار و طبقات جامعه را که در شورا عضو هستند، به نمایش بگذارد. طبق میثاقی که اعضای شورا امضا کردند، بنی صدر به عنوان رئیس جمهور نظام جمهوری دموکراتیک اسلامی و رجوی به عنوان نخست وزیر انتخاب شدند. نکته جالب این که آنان در حالی لفظ اسلامی را برای حکومت آینده خود برگزیده بودند که بیشتر گروه های عضو شورا، غیرمذهبی و لائیک بودند و حتی هنگامی که این امر موجب اعتراض اعضای شورا قرار گرفت، مجاهدین اعتراف کردند که با کنار گذاشتن لفظ اسلامی در مقابل اعتراضات مؤتلفینشان وعده سرنگونی سریع جمهوری اسلام را طی دو سه ماه می دادند و از متحدان خود می خواستند که اعتراضاتشان را برای مجلس مؤسسان قانون اساسی بگذارند. گذشت زمان باور متحدان رجوی را نسبت به سخنانش سست تر کرد تا آن جا که به گفته مهدی خانبابا تهرانی، رجوی در سال دوم عمر شورا در مقابل تعیین دوره سرنگونی جمهوری اسلامی پاسخ داد: «تا پایان سال آینده، نمی توانم به این سؤال جواب بدهم؛

چون، مشغول ارزیابی نیروهای خود هستیم و در میان نیروهایمان حلقه مفقوه ای داریم که مشغول یافتن و وصل آن به سازمان هستیم». به مرورس، برای همگان ثابت شد که این حلقه مفقوده در کجا پنهان است. آن حلقه مفقوده نه در میان نیروهای سازمان و نه در میان نیروهای متحد آن، که دررژیم بعثی عراق بود و رجوی قصد داشت سازمان خود را باآن پیوند دهد. رهبر سازمان از همان نخستین سال سکونت در فرانسه کوشید تا از طریق پیام ها و مصاحبه هایش به دولتمردان عراق بفهماند که او به عنوان یک نیروی اپوزیسیون می تواند با زیاده خواهی های عراق همراه کند، به طوری که وی در مصاحبه خود در آذر ماه سال 1360 با مجله الوطن العربی می گوید: «مشکل شط العرب ظاهر قضیه است. مشکل اصلی، تهدیدهای [امام] خمینی برای صدور انقلاب به خارج است که باعث بروز جنگ شده است. به نظر ما، شط العرب متعلق به عراق است». مسئله مطرح کردن صدور انقلاب به منزله دلیل اصلی جنگ اتهامی بود که سازمان در تحلیل های سری خود در همان نخستین ماه های جنگ مطرح می کرد، اما نکته مهم در این مصاحبه، آن است که رجوی تا جایی پیش می رود که از تمامیت ارضی ایران چشم می پوشد و به طور شگفت انگیزی، اروند رود را با نام شط العرب متعلق به عراق می داند. او که امیدوار بود با حمایت بیگانگان از رهبری اش در جنگ داخلی پیروز شود، در مصاحبه ای با مجله ساوت انگلستان خود را در نقش نیروی آلترناتیو جمهوری اسلامی تصور می کند و می گوید: «ما برای استقرار صلح برمبنای عدم مداخله در عراق آماده ایم». رجوی افزون بر ارسال پیام های محبت آمیز برای رژیم عراق، کوشید متحدان خود را آماده پذیرش ارتباط و همکاری با عراق کند. مجاهدین به صورت بحث های جداگانه این مسئله را در جلسات شورا مطرح می کردند و میزان موافقت و مخالفت اعضای شورا مطرح می کردند و میزان موافقت و مخالفت اعضای شورا را می سنجیدند، اما تا زمان مقرر، اجازه ندادند که گروه های دیگر عضو شورا از ارتباط آنها با عراق آگاه شوند. پس از زمینه سازی های

لازم، مسعود رجوی و طارق عزیز در پاریس با یکدیگر ملاقات کردند.

بدین ترتیب، سازمان مجاهدین خلق به رهبری مسعود رجوی، که همه مراحل اعم از تحریم انتخابات، مخالفت قانونی، ایجاد تشنج، ضرب و شتم مخالفان و آخر الامر عملیات مسلحانه و ترورهای کور را آزموده بود، برای دستیابی به قدرت به آخرین مرحله، یعنی مزدوری بیگانگان وارد شد؛ مرحله ای که برگشت ناپذیرترین راه در پیشگاه خلقی بود که آنان داعیه نمایندگی شان را داشتند.

طی ملاقات مزبور، طارق عزیز ابراز کرد: «امیدوارم در آینده نزدیک، دوست عزیزم مسعود رجوی را در پست ریاست جمهوری یا نخست وزیری ایران ملاقات کنم». اعلام این نکته بسیار آگاهانه و دیپلماتیک انجام گرفته بود. طارق عزیز درست زمانی که بنی صدر خود را رئیس جمهور منتخب مردم می دانست و به عنوان رئیس جمهور در اتاق نزدیک مذاکره نشسته بود، این حرف را می زد. معنی چنین سخنانی این بود که دولت عراق رچوی را منهای بنی صدر نیز قبول دارد و این سنگ بنای دیپلماسی جدیدی بود که از این طریق، در شورا گذاشته شد.

به گزارش خبرگزاری فرانسه، در اعلامیه مشترک طارق عزیز و مسعود رجوی آمده بود که «عزیز تمایل صمیمانه عراق را به امضای قرارداد صلح با در نظر گرفتن تمامیت ارضی دو کشور، احترام به آزادی عقیده ملت های ایران و عراق عدم مداخله در امور داخلی یکدیگر را به مسعود رجوی ابراز کرده است». رجوی با این ملاقات خود را تنها آلترناتیو جمهوری اسلامی تصور کرد از این زمان به بعد، مسئولیت برقرار صلح را به عهده گرفت. وی که ادعا می کرد ملت ایران پس از شنیدن خبر ملاقات وی با طارق عزیز فریاد خوشحالی سرداده اند، در فراخوان هایش کوشید تا از طریق اقداماتی، همچون اعتصاب کارگران صنعت نفت کارکنان رادیو و تلویزیون، جمهوری اسلامی را به سازش با عراق مجبور کند.

پس از ملاقات وی و طارق عزیز، عراق به عمده ترین مرکز فعالیت سازمان منافقین تبدیل شد. مسئولان سازمان از همکاری با حکومت عراق اهداف زیر رادنبال می کردند: نخست این که از نظر جغرافیایی، عراق با مرزهای زمینی طولانی ای که با ایران داشت، بهترین و آسان ترین مسیر برای نفوذ گروه های عضو سازمان به داخل ایران بود. دوم آن که، سازمان با بهره گیری از کمک های مالی و تسلیحاتی سخاوتمندانه دولت عراق می توانست توان مبارزاتی خود را در برابر نظام اسلامی ایران به میزان درخور توجهی افزایش دهد. از سوی دیگر، دولت عراق علاقه مند بود با جلب حمایت این سازمان، از شبکه فعالان و حامیان این سازمان در داخل ایران برای اجرای عملیات های خرابکارانه، انجام ترور شخصیت ها، کسب اطلاعات و اخبار از اوضاع نظامی و اقتصادی کشور و تضعیف اراده مردم برای مشارکت در جبهه های جنگ بهره برداری کند. به دنبال این سیاست، پایگاه های منافقین که تعداد آنها را هفده پایگاه بر شمرده اند، در داخل خاک عراق و در نزدیکی مناطق مرزی این کشور با ایران تأسیس شد. اصلی ترین پایگاه آنها به نام اشرف در صد کیلومتری شمال غربی بغداد واقع شده بود. بدین ترتیب، با حمایت مالی و نظامی رژیم عراق، واحدهای نظامی سازمان به سرعت سازماندهی و تجهیز شدند. براساس برآوردهای انجام شده، سازمان تعداد پانزده تا بیست هزار نیرو را در قالب ارتش به اصطلاح آزادی بخش ملی سازماندهی کرد. این سازمان هم چنین، از نظر تسلیحات مکانیزه نیز توانست امکانات درخور توجهی را جمع آوری کند، اما با وجود این امکانات، بغیر از مرحله پایان جنگ، موفق نشد عملیات نظامی مستقلی را علیه نیروهای ایرانی انجام دهد. در اوایل سال 1367، نیروهای سازمان با پشتیبانی ارتش عراق عملیاتی را با نام آفتاب در منطقه شوش انجام دادند که با دادن تلفات فراوانی به عقب نشینی مجبور شدند.

عمده فعالیت این سازمان در خلال جنگ هشت ساله را می توان اعزام گروه هایی برای انجام عملیات های ترور و خرابکاری، به ویژه ترور رزمندگان و فرماندهان نظامی در داخل ایران، جاسوسی از تحرکات نظامی ایران، انجام تبلیغات مسموم از طریق رادیوی اختصاصی این گروه در عراق و نیز شایعه سازی برای تحت الشعاع قرار دادن حمایت های مردمی از جبهه ها دانست. نیروهای وابسته به سازمان منافقین حضور گسترده ای در کنار نیروهای عراقی داشتند و شنود مکالمات بی سیمی و تلفنی نیروهای ایرانی بیشتر از سوی نیروهای این سازمان صورت می گرفت. هم چنین، آنها به عنوان نیرویی وابسته به ارتش عراق، در سرکوب قیام های مردمی این کشور نیز نقش مستقیمی را عهده دار بودند، به طوری که در سرکوب شرش کردهای شمال و شیعیان جنوب عراق سهم عمده ای را ایفا کردند و در این راستا، جنایت های بی شماری را مرتکب شدند. آنها با اطلاعات نظامی با ارزشی، که از تحرکات نظامی نیروهای نظامی ایران و مختصات دقیق پایگاه های نظامی و مراکز صنعتی در اختیار ارتش عراق قرار دادند، توانستند کمک های ارزشمندی را برای دستیابی به اهداف نظامی رژیم بغداد به آن ارائه کنند.

ادامه دارد...

منبع:مجله نگین ایران

نقش سازمان مجاهدین خلق (منافقین) در جنگ ایران و عراق




عملیات مرصاد

تا پایان جنگ همکاری تنگانگ سازمان با عراق در همه ابعاد روندی صعودی داشت. با پذیرش قطع نامه 598 از سوی ایران، ادعای صلح طلبی عراق در عرصه جهانی زیر سؤال رفت و چشم انداز نامعلومی بر روابط دو کشور و مشخصاً سازمان مجاهدین خلق (منافقین) حاکم شد. برخلاف دوره جنگ، روند امور برای این گروه ناامید کننده و حضور آن در عراق برای رژیم بعث دردسر آفرین به نظر می رسید؛ بنابراین، سازمان به خیان یکسره کردن کار جمهوری اسلامی به فکر عملیات نظامی گسترده افتاد تا برای آخرین بار بخت خود را بیازماید. عراق نیز که از موفقیت های به دست آمده به شدت مغرور شده بود و پایان جنگ را نزدیک می دید، درصدد برآمد تا عقب ماندگی های خود را در طول جنگ جبران کند و با اشغال مجدد اراضی ایران و به اسارت گرفتن نیروهای ایرانی، بتواند در پای میز مذاکرات از موضع قدرت صحبت کند، از این رو، هنگامی که حملات ارتش عراق از سوی سازمان ملل و دولت ها محکوم شد و داعیه صلح طلبی این کشور زیر سؤال رفت، آنان به عنوان آخرین برگ برنده رژیم به کار گرفته شدند. هر چند سازمان کاملاً تحت سلطه و نفوذ عراق قرار داشت، اما فعالیت نظامی اش علیه ایران به عنوان یک حرکت داخلی قابل توجیه بود. نکته دیگر این که یک ماه پیش از این، پس از تصرف مهران، ارتش عراق این منطقه را به نیروهای مزبور سپرده بود. از سوی دیگر، مسئولان سازمان منافقین با آغاز مذاکرات صلح به ایستگاه آخر رسیده بودند و دیگر نمی توانستند با طرح شعار صلح طلبی خود را در افکار عمومی جهانیان به عنوان تنها طرف برقرار کننده صلح در مقابل عراق مطرح کنند. البته، وجود چنین وضعیتی پس از استقرار نیروهای سازمان در خاک عراق قابل پیش بینی بود و در واقع، آنها سال ها پیش از این انتحار سیاسی کرده و در این زمان، به صورت یک نیروی نظامی مزدور همچون فالانژهای لبنان درآمده بودند.

در سوم مردادماه سال 1367، هم زمان با آغاز حمله نیروهای عراقی از منطقه جنوب ایران، نیروهای سازمان حملات خود را علیه ایران از سمت غرب آغاز کردند. آنان قصد داشتند براساس یک برنامه زمان بندی شده 33 ساعته با بهره گیری از 25 تیپ که مجموعاً چهار تا پنج هزار نفر را در بر می گرفتند، در پنج مرحله، از شهرهای سرپل ذهاب، اسلام آباد، همدان و قزوین عبور کنند و خود را به تهران برسانند. سخنگوی آنان، اهداف سازمان را از این عملیات چنین اعلام کرد: «استراتژی مجاهدین وارد آوردن هر چه بیشتر تلفات به نیروهای ایران و باز کردن راه برای یک انقلاب عمومی ضد [امام] خمینی است». هم زمان در یکی از رسانه های غربی نیز استراتژی منافقین ایجاد منطقه آزاد شده اعلام شد تا پس از پایان جنگ با استقرار در آن منطقه، منافع حکومت ایران را تهدید کنند.

رهبر سازمان که هنوز نمی خواست باور کند که دیگر

به عنوان طرف مذاکره صلح مطرح نیست، مذاکرات صلح از سوی ایران را مصنوعی و بهانه ای برای اتلاف وقت اعلام کرد، از همین رو، معتقد بود که : «نباید اجازه داد رژیم ایران فرصت دیگری برای دفع الوقت بیابد از امضای قرارداد صلح طفره رود». براساس تحلیل های سازمان، جمهوری اسلامی در پی صدور انقلاب خود بود و تنها در صورتی از این اقدام و داعیه دست بر می داشت که به مرز فروپاشی می رسید؛ موضوعی که در حال حاضر، به دلیل آن که به پذیرش صلح مجبور شده است، امکان پذیر می باشد. از همین رو، نیروهای سازمان از نقاط مختلف دنیا برای اعزام به ایران در عراق گردهم آمدند و هم زمان، به تشکیلات درون زندان های ایران اطلاع داده شد که به زودی جمهوری اسلامی فرو خواهد پاشید؛ بنابراین، برای پیوستن به سازمان و ایجاد شورش در داخل زندان ها آماده باشند. عملیات فروغ جاویدان با 25 تیپ آغاز شد. هدایت عملیات مزبور را مسعود رجوی از طریق فرماندهان محورها بر عهده داشت. در این عملیات، برای هر یک از محورها به تناسب اهمیت مأموریت یک یا دو تیپ در نظر گرفته شده بود که فرماندهان و حوزه عملیات آنان بدین قرار بود:

1) مهدی براتی، فرمانده محور اول و مسئول تسخیر اسلام آباد غرب؛

2) ابراهیم ذاکری، فرمانده محور دوم و مسئول تسخیر کرمانشاه؛

3) محمود مهدوی، فرمانده محور سوم و مسئول تسخیر همدان؛

4) مهدی افتخاری، فرمانده محور چهارم و مسئول تسخیر قزوین؛ و

5) محمد عطایی با معاونت مهدی ابریشمچی، فرمانده محور پنجم و مسئول تسخیر تهران.

دولت عراق نیز در این عملیات با ادواتی از قبیل 120 دستگاه تانک، چهارصد دستگاه نفربر، نود قبضه خمپاره انداز هشتاد میلی متری، سی قبضه توپ 122 میلی متری، 150 قبضه خمپاره چهارصد میلی متری، هزار قبضه تیربار کلاشینکف، سی قبضه توپ 106 میلی متری و هزار دستگاه کامیون و خودرو آنان را یاری می کرد. هم زمان با پیش روی نیروهای منافقین در عمق خاک ایران، برای جلوگیری از عملیات هوایی هواپیماها و بالگردهای جمهوری اسلامی، هواپیماهای عراقی پایگاه های شکاری نوژه همدان، وحدتی دزفول و هم چنین پادگان تیپ 2 سقز و پایگاه هوا نیزوز در کرمانشاه را بمباران کردند. یک روز بعد از حمله، یعنی در 4 مرداد ماه، نیروهای سازمان با حمایت آتش توپخانه عراق به شهرهای سرپل ذهاب، کرند و اسلام آباد غرب وارد شدند. شاید در آن روز، تمام نیروهای سازمان به این یقین رسیده بودند که به زودی به تهرانوارد خواهند شد، اما رؤیای آنان همچون رؤیای صدام در سال 1359 تعبیر نشد دو روز پس از آن، عملیات نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تحت عنوان عملیات مرصاد با رمز یا علی در منطقه غرب آغاز شد. در این عملیات، سه گردان از تیپ نبی اکرم، تیپ مسلم و یک گردان از ایلام حضور داشتند. طی درگیری سختی که در منطقه چهارزبر اتفاق افتاد، بسیاری از نفرات منافقین به هلاکت رسیدند و تمام تجهیزاتشان منهدم و با بسته شدن سه راه اسلام آباد – ملاوی راه عقب نشینی نیروهای منافقین بسته شد. بدین ترتیب، در روز 7 مرداد ماه، دیگر اثری از نیروهای ضد انقلاب در منطقه نبود. طی عملیات مرصاد، 1600 تا 2000 تن از مجاهدین به هلاکت رسیده و در حدود هزار نفر از آنان زخمی شدند. بدین ترتیب، آخرین تیر رژیم بعثی عراق نیز به مؤثر واقع نشد و صدام بدون این که بتواند منطقه ای از ایران را در چنگ یک نیروی وابسته داشته باشد تا از آن طریق بتواند به ایران فشار بیاورد، مجبور شد در 15 مرداد ماه، آتش بس را بپذیرد. عملیات مرصاد پایانی بر یک پایان بود، چرا که سازمان سال ها پیش از این، دفتر خود را بسته بود و اگر رژیم عراق در این سال ها به آنها اجازه داد تا در پایگاه های خود در داخل خاک عراق باقی بمانند به دلیل همان دیدی بود که عراق به سازمان داشت؛ دیدی که با دید رژیم صهیونیستی اسرائیل به فالانژهای لبنان متفاوت نیست: نیرویی مزدور در خدمت بیگانه.


نتیجه گیری

آخرین نکته ای که تعمق درباره آن بسیار اهمیت دارد این است که نقطه آغاز انحراف سازمان کجا بود و چرا افراد این سازمان به راحتی هم وطنان خود را به قتل می رسانند و با دشمن خارجی که به کشورشان حمله کرده است، همکاری می کنند؟ در پاسخ باید گفت در واقع، آنچه این روند جدایی را موجب شد در ایدئولوژی سازمان نهفته بود؛ ایدئولوژی ای که ادعای کمال و برتری نسبت به دیگر ایدئولوژی ها راداشت، از همین رو، اعضای سازمان را به مطلق انگاری دچار کرد، به طوری که در این مطلق انگاری، هر کس جز خود را در مسیر باطل دیدند. التقاط در اندیشه، انحراف دیگری بود که سازمان از همان روز نخست تشکیل، بدان دچار شد؛ نکته ای که یکی از حمید شوکت در کتاب نگاهی از درون به جنبش چپ ایران به هوبی آن را گوشزد کرده است: «خطای دیگر مجاهدین قضیه التقاطی بودن مجاهدین در جهان بینی است که در این زمینه هم، دچار یک توهم شده اند و گاهی رهبری آنها با چپ ایران به گونه ای سخن می گوید که گویی مرجع گروه های چپ ایران نیز هست و در مورد مسائل مارکسیسم – لنینیسم با هر مقوله دیگری دارای حق فتواست. این رفتار در برخورد با ملیون نیز دیده می شود. آنها در برخورد با ملیون نیز به گونه ای سخن می گویند که گویی وارث غیر مستقیم و رهبر جنبش ملی ایران هستند.

در زمینه اسلام مسائل مذهبی که که خود را راستین تر از دیگران می دانند. اینها همگی نشان انحصار طلبی در اندیشه مجاهدین استو امر چنان به آنها مشتبه شده که خود را وکیل و وصی جنبش ها و گرایش های سیاسی ایران می پندارند».

البته، یادآوری این نکته نیز لازم است که وجود شخصی مانند مسعود رجوی با داشتن سابقه همکاری با ساواک در رأس چنین سازمانی، نمی تواند سرنوشتی بهتر را برای آن رقم بزند.

در واقع، عملیات مرصاد شلیک نهایی به سازمان بود، چرا که آنان پس از افتادن به دامان عراق از دید مردم ایران به یک طرف جنگی تبدیل شدند و فرصت هر گونه بازگشت را از خود گرفتند. امروز، سازمان مانند بیمار محتضری است که سرنوشتش به سرنوشت بیمار در حال احتضار دیگری پیوند خورده است. از همین رو، این روزها در جراید می خوانیم که سازمان مجاهدین با اندک طرفدارانش در عراق در پی جایی برای استقرار است.

پایان

منبع:مجله نگین ایران

پیام حضرت امام خمینی قدس سره به مناسبت عملیات بیت المقدس و فتح


امام خمینی

بسم الله الرحمن الرحیم

با تشکر از تلگرافاتی که در فتح خرمشهر به این جانب رسیده است، سپاس بی حد بر خداوند قادر که کشور اسلامی و رزمندگان متعهد و فداکار آن را مورد عنایت و حمایت خویش قرار داد و نصر بزرگ خود را نصیب ما فرمود؛ و این جانب با یقین به آن که «مَا النصرُ اِلاّ مِن عندِ الله» از فرزندان اسلام و قوای سلحشور مسلح که دست قدرت حق از آستین آنان بیرون آمد و کشور بقیة الله الاعظم ارواحنا لمقدمه الفدا را از چنگ گرگان آدمخوار که آلت هایی در دست ابرقدرتان خصوصاً امریکای جهانخوارند، بیرون آورد و ندای «الله اکبر» را در خرمشهر عزیز طنین انداز کرد و پرچم پرافتخار «لا اله الا الله» را بر فراز آن شهر خرم که با دست پلید جنایتکاران غرب به خون کشیده شده و خونین شهر نام گرفت، - به اهتزاز در آورد – تشکر می کنم و آنان فوق تشکر امثال من هستند.

آنان به یقین مورد تقدیر ناجی بشریت و برپا کننده ی عدل الهی در سراسر گیتی روحی لتراب مقدمه الفدا می باشند. آنان به آرم «ما رمیتَ اِذ رمیتَ و لکنَّ الله رَمی» مفتخرند. مبارک باد و هزاران بار مبارک باد بر شما عزیزان و نورچشمان اسلام این فتح و نصر عظیم که با توفیق الهی و ضایعات کم و غنایم بی پایان و هزاران اسیر گمراه و مقتولین و آسیب دیدگان بدبخت که با فریب و فشار صدام تکریتی این ابرجنایتکار دهر به تباهی کشیده شدند، سرافرازانه برای اسلام و میهن عزیز افتخار ابدی هدیه آوردید و مبارک باد بر فرماندهان قدرتمند که فرماندهان چنین فداکارانی هستند که ستاره درخشنده ی پیروزی های آنان بر تارک تاریخ تا نفخ صور نورافشانی خواهد کرد و مبارک باد بر ملت عظیم الشأن ایران، این چنین فرزندان سلحشور جان بر کفی که نام آنان و کشورشان را جاویدان کردند و مبارک باد بر اسلام بزرگ این متابعانی که در دو جبهه ی جنگ با دشمنان باطنی و دشمن ظاهری پیروزمندانه و سرافراز امتحان خویش را دادند و برای اسلام سرافرازی آفریدند و هان ای فرزندان قرآن کریم و نیروهای ارتشی، سپاهی، بسیجی، ژاندارمری، شهربانی و کمیته ها و عشایر و نیروهای مردمی داوطلب و ملت عزیز، هشیار باشید که پیروزی هر چند عظیم و حیرت انگیز است، شما را از یاد خداوند که نصر و فتح در دست اوست غافل نکند و غرور فتح، شما را به خود جلب نکند که این آفتی بزرگ و دامی خطرناک است که با وسوسه ی شیطان به سراغ آدم می آید و برای اولاد آدم تباهی می آورد و من با آن که به همه ی شما اطمینان تعهد به اسلام دارم، از تذکری که برای مؤمنان نفع دارد باید غفلت نکنم، چنانچه از نصیحت به حکومت های همجوار و منطقه دریغ ندارم و آنان می دانند امروز با فتح خرمشهر مظلوم، دولت و ملت پیروزمند ما از موضع قدرت سخن می گویند و من به پیروی از آنان به شما اطمینان می دهم که اگر از اطاعت بی چون و چرای امریکا و بستگان آن دست بردارید و با ما به حکم اسلام و قرآن کریم رفتار کنید، از ما جز خیر و پشتیبانی نخواهید دید و شما بدانید آن قدر که ابرقدرت ها از صدام این نوکر چشم و گوش بسته پشتیبانی کردند، از شماها که قدرت های کوچک و حکومت های ضعیف هستید، پشتیبانی نمی کنند و شما عاقبت این جنایتکار و هم قطار جنایتکارش شاه مخلوع را به عیان دیده اید.

قدرت های بزرگ پیش از آن که از شما استفاده نمایند، از شما طرفداری نمی کنند و شماها را برای منافع خویش به هلاکت می کشند و من نصحیت برادرانه به شما می کنم که کاری نکنید که قرآن کریم برای برخورد با شما تکلیف نماید و ما به حکم خدا با شما رفتار کنیم، و یقین بدانید که امثال حسنی مبارک مصری و حسین اردنی و دیگر هم جنایتکاران آنان برای شما نفعی ندارند و دین و دنیای شما را تباه می کنند و اگر با نشست های خود بخواهید «طرح کمپ دیوید» یا فهد را که مرده اند، زنده کنید – که ما خطر بزرگ برای کشورهای اسلامی خصوصاً حرمین شریفین می دانیم – اسلام به ما اجازه سکوت نمی دهد و این جانب در پیشگاه مقدس خداوند تکلیف الهی خود را ادا نمودم، اکنون دست تضرع و دعا به سوی خالق یکتا بلند کرده و برای قوای مسلح اسلام و فداکاران قرآن کریم و میهن عزیز ایران دعا می کنم و سلامت و سعادت و پیروزی آنان را خواستار هستم. سلام و درود بی پایان بر فرماندهان قوای مسلح و بر رزمندگان فداکار و بر ملت دلیر ایران عزیز و سرشار از شادی ها.

والسلام علی عباد الله الصالحین

روح الله الموسوی الخمینی

سوم خرداد ماه 1361

 

فتح خرمشهر نزدیک است، عقبه عراق باید نابود شود


آزاد سازی خرمشهر

18 ماه از شروع جنگ تحمیلی می گذشت. در این زمان کشور بعثی عراق با حمایت دول غربی بسیار قدرتمند شده بود و خرمشهر عزیز در چنگال عراق بود. نیروهای نظامی عراق فقط از لحاظ تجهیزات قوی بودند، درحالی که نیروهای ایرانی به سلاح تقوی و ایمان مسلح بودند. غیور مردان ایرانی با غیرتی مثال زدنی خود را در برابر دشمنی می دیدند که هر روزه با کمک های نقدی و غیر نقدی دول غرب حمایت می شد. ولی این پایان قضیه نبود. بسیاری از کشورهای حوزه خلیج همیشه فارس نیز به حمایت همه جانبه از صدام پرداخته بودند.

نیروی هوایی عراق نیز به دلیل تحویل گرفتن جدیدترین جنگنده ها از کشورهای فرانسه و شوروی سابق، جان تازه ای گرفته بود ولی بازهم با تمامی تجهیزات پیشرفته نمی توانستند دربرابر شجاع دلان تیزپرواز ارتش جمهوری اسلامی ایران ایستادگی کنند.

داشتن جنگنده پیشرفته ملاک نبود، بلکه داشتن خلبانان جسور و با تجربه، نقش اصلی را بازی می کرد. که در این سوی ماجرا نیروی هوایی با داشتن خلبانان جسور و شیردل، در برابر هر تهدیدی ایستادگی می کرد.

عملیات بزرگ بیت المقدس در پیش است

بعد از شکسته شدن حصر آبادان به فرمان امام خمینی (ره)، و آزاد سازی این شهر، عراقی ها باید متوجه می شدند که ایرانی اجازه تجاوز به خاک کشورش را نمی دهد.

ولی این بار نوبت فتح بزرگ تری بود. آزادسازی خرمشهر و رها ساختن آن از دست دشمن.

کارهای ابتدایی عملیات بیت المقدس آغاز شده بود، ولی باید برای نیروها و تجهیزات کمکی عراق که در آن سوی مرز مستقر و آماده بودند که در صورت حمله به خرمشهر، به نیروهای شان بپیوندند، نیز باید چاره ای اندیشیده می شد.

نیروی هوایی دست بکار می شود

هیچ راه کاری نبود غیر از استفاده از هواپیماهای بمب افکن نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران. لذا دستور کوبیدن عقبه عراق به نیروی هوایی صادر شد.

از حدود یک ماه مانده به نوروز سال 1361 با ابلاغ دستور نیروی هوایی در پروازهای متعدد اقدام به بمباران عقبه دشمن می نمود. هر روز این کار انجام می شد ولی به دلیل حجم بالای پدافند عراق، تا اواخر اسفند خلبانان نیروی هوایی موفق به بمباران قسمت اصلی نیروهای دشمن نشده بودند. لذا برای انهدام این قسمت باید از تعداد جنگنده بیشتری استفاده می شد. همچنین باید جنگنده ها به بمب های قوی تری مجهز می شدند. تا آن زمان برای سبک بودن جنگنده از بمب های 1000 پوندی استفاده می شد.

آزاد سازی خرمشهر

طرح عملیاتی بزرگ علیه عقبه عراق

طرح عملیاتی ضربتی با استفاده از بمب های قوی در قلب نیروهای عقبه دشمن، ریخته شد که بر مبنای آن در یک عملیات بی سابقه، 16 خلبانان برای 8 هواپیما بمب افکن اف 4 انتخاب شدند.

ماموریت بدین شکل طراحی شد که 8 فروند فانتوم، هر کدام مسلح به بمب های قوی و سنگین 3000 پوندی، از پایگاه شکاری همدان در قالب دو دسته چهار فروندی به پرواز در می آیند و در ارتفاع 45000 پایی و نزدیک به هم، تا محل های اصلی تجمع عراقی ها در پشت جبهه پیش بروند و در یک اقدام غافلگیرانه، از ارتفاع بالا آن جا را بمباران کنند و سپس بازگردند. روز عملیات هم 29 اسفند سال 1360 تعیین شد و انتخاب این تاریخ به این جهت بود که با توجه به نزدیکی نوروز، نیروهای عراقی فکر این را نمی کردند که چنین عملیات بزرگی در آستانه سال نو پارسی، توسط نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران انجام شود.

شرح عملیات

صبح زود روز بیست و نهم اسفند سال 1360 در اتاق بریفینگ، تمامی خلبانان شرکت کننده در عملیات به دور هم جمع شدند و افسر اطلاعات و عملیات شروع به تشریح عملیات نمود. با توجه به سنگین بودن عملیات و تعداد بالای نقاطی که سایت های موشکی و پدافندی در آن مستقر بود، کار بریفینگ(توجیه) بیش از یک ساعت به طول انجامید و افسر اطلاعات و عملیات به تمامی سوالات خلبانان پاسخ داد.

لیدر (فرمانده) این عملیات سرلشکر خلبان شهید "عباس دوران" بود. وی نیز با مهم توصیف کردن این عملیات گفت:

- این عملیات باید تحت هر شرایطی انجام شود.

و سپس از خلبانان می خواهد که بعد از تحویل گرفتن تجهیزات و لباس ضدفشار، به سمت هواپیماها حرکت کنند و آخرین چک های لازم را پای هواپیما انجام دهند.

پرسنل فداکار فنی که در این روزها به دلیل پروازهای متعدد جنگی مجبور بودند شبانه روز آماده باشند، با زحمت فروان در طول شب گذشته توانسته بودند 8 فروند هواپیما را بعد از عیب گیری، مسلح و آماده پرواز کنند.

جنگنده ها با تاکسی بر روی باند، اجازه پرواز می گیرند و سپس با فرمان شهید دوران به پرواز در می آیند و در کم تر از چند ثانیه در آسمان قرار می گیرند. به دلیل پرواز در ارتفاع بالا، احتمال هدف قرار گرفتن خلبانان توسط موشک های زمین به هوای سام بسیار بود. لذا کار کمک خلبانان در این پرواز بسیار حساس بود. آنها باید با استفاده از اخلالگرهای الکترونیکی هواپیمای خود، در رادار هدایت موشک های سام اختلال بوجود می آوردند. هواپیماها در فرمیشن چهار فروندی و با فاصله کم از یکدیگر دل آسمان را می شکافتند و پیش می رفتند. با نزدیک شدن به ارتفاعات الوند کوه، جنگنده ها کم کم افزایش ارتفاع دادند و ارتفاع خود را به حدود 45000 پایی رساندند.

تهدیدها آغاز می شود

در همین هنگام ناگهان رادار زمینی اطلاع می دهد که دو فروند جنگنده میگ 25 در فاصله 60 مایلی و از روبه رو به سمت شما می آیند.

تهدید جنگنده اف 4 توسط میگ 25 تهدیدی جدی بود. جنگنده های پیشرفته میگ 25 که توسط شوروی در اختیار عراق گذاشته شد بود، توانایی پرواز در ارتفاع بالا، با سرعت بسیار زیاد را دارا بود. همچنین از رادارها و تجهیزات بهتری نسبت به اف 4 ها برخوردار بود.

همگی خلبانان منتظر اعلام نظر شهید دوران بودند چون او فرمانده عملیات بود تصمیم نهایی را می گرفت. ولی شهید دوران آدم شجاع و نترسی بود و با بی اعتنایی به تهدید میگ ها اعلام کرد:

- اشکالی نداره. ادامه می دهیم همه هواپیماها ارتفاع 45000 پا.

خلبانان با فرمان شهید دوران همگی ارتفاع خود را تصحیح کرده و ارتفاع را به 45000 پا می رسانند. دیگر هواپیما ها نزدیک مرز شده بودند لذا همگی دستگاه های ECM (اخلالگر و یا دستگاه جنگ ضد الکرونیک) خود را روشن کرده تا بتوانند امواج رادارهای جستجوگر و موشک های دشمن را شناسایی کنند.

آزاد سازی خرمشهر

آتش سنگین پدافند عراق در نزدیک مرز آغاز شد

 هواپیماها دیگر به مرز رسیده بودند که پدافند زمینی عراق شروع به شلیک انوع و اقسام موشک ها و گلوله های ضد هوایی به سمت آنها نمود که البته فقط تهدید از جانب موشک ها بود. در همین موقع چندین موشک سام به سمت فانتوم ها شلیک شد که با مهارت خلبان و کمک خلبان ها، همگی به خطا رفتند.

موشک های سام بسیار عظیم بودند. تعدادی از خلبانان تا به حال آن را از نزدیک ندیده بودند. شاید به بزرگی یک هواپیمای جنگنده اف 5 !

فانتوم ها با موفقیت مواضع دشمن را بمباران می کنند ولی...

در همین زمان شهید دوران اعلام می کند:

- همگی آماده فروریختن بمب ها باشید.

پنجاه دقیقه از شروع پرواز می گذشت. به ترتیب ابتدا 4 فروند اول بمب های خود را رها کردند و سریعا به سمت ایران گردش کردند. سپس چهار فروند دوم نیز با فشار دادن کلید رها سازی بمب ها، هرکدام 6 بمب 3000 پوندی را بر سر صدامیان فرو ریختند و شروع به گردش کردند که ناگهان...

صدای انفجار مهیبی شنیده می شود. یک تیر موشک سام با هواپیمای آخر دسته دوم برخورد کرد. موشک با برخورد به موتور سمت راست، آن را از بین برده بود. موتور سمت راست در آتش می سوخت. هواپیما دچار تکان های شدیدی شده بود. خلبان در یک لحظه متوجه می شود که بر اثر انفجار کاناپی خلبان عقب (طلقی که بالای سر خلبانان است) تکه تکه شده و از جا کنده شده است. تمامی چراغ های هشداردهنده هواپیما روشن شده بود و هواپیما تا لحظاتی قابل کنترل نبود. ولی بلافاصله خلبان هدایت هواپیما را که بسیاری از سیستم های خود را از دست داده بود به عهده می گیرد.

در اولین اقدام خلبان موتور سمت راست را که در آتش می سوخت خاموش می کند و شیر بنزین آن را می بندد تا آتش به نقاط دیگر هواپیما سرایت نکند. بعد از چند لحظه خوشبختانه چراغ اخطار آتش گرفتن موتور سمت راست در کابین خلبان خاموش می شود.

کمک خلبان دستش را به علامت پیروزی بالا برد

در این هنگام خلبان از آیینه به کابین عقب نگاه می کند و با تعجب می بیند که کمک در هواپیما نیست. احساس غریبی می کند و پیش خود فکر می کند که چه شده است؟ آیا او زنده است یا شهید شده است ؟

در همین اصناف به یاد حرفی که کمک خلبان قبل از پرواز به او زده بود می افتد:

- من تحت هیچ شرایطی هواپیما را ترک نمی کنم چون دوست ندارم بدست عراقی ها اسیر شوم و تا آخرین لحظه در داخل هواپیما باقی می مانم.

خلبانان باید مطمئن می شد که دوست خلبانش در کابین هست یا نه؟ اما چطور باید این کار را انجام می داد؟

به علت ارتفاع زیاد و شکسته شدن کاناپی خلبان عقب، فشار هوا در داخل کابین از دست رفته بود. به طوری که به علت نداشتن فشار، خلبان قادر به سخن گفتن نبود. ولی با زحمت زیاد خلبان شروع به صدا زدن کمکش می کند. بعد از چند لحظه با شگفتی تمام دست همکارش را که به علامت پیروزی بالا گرفته بود، مشاهده می کند.

به دلیل سرمای بیش از حد و باد شدید، کمک خلبان سرش را زیر کابین برده بود تا از گزند سرما در امان بماند. خلبان خوشحال از این قضیه به او می گوید که نگران نباشد سعی می کند هواپیما را به پایگاه برساند.

خلبان که خوشحال از زنده بودن دوستش است، با سرعت سعی می کند ارتفاع را کم کند.

هواپیمای دیگر عمق خسارت وارده را تشریح می کند

همزمان با لیدر دسته نیز تماس می گیرد و اعلام می کند که مورد اصابت قرار گرفته است. فرمانده هم به یکی از هواپیما ها دستور می دهد تا در کنار هواپیمای آسیب دیده تا پایگاه پرواز کند.

هواپیمای فانتوم دیگر چند لحظه بعد در کنار فانتوم آسیب دیده قرار می گیرد و وضعیت هواپیما را برای خلبان تشریح می کند و به او خاطرنشان می کند حجم آسیب دیدگی بالاست. قسمتی از دم هواپیما، قسمت های از هر دو بال و قسمت دماغ هواپیما کنده شده و به کلی از بین رفته است، قسمت زیر هواپیما هم تمام سوراخ سوراخ می باشد بهتر است در یک فرودگاه کمکی نزدیک مرز به زمین بنشیند و همچنین خاطرنشان می کند که فرود سختی را خواهد داشت. خلبان با شنیدن توضیحات تصمیم می گیرد به علت آسیب دیده گی کلی که هواپیما دارد، آن را به هر طریق ممکن به پایگاه اصلی برساند زیرا در آن جا امکانات فرود اضطراری بیشتر و بهتر از فرودگاه های کمکی است، پس این مطلب را به اطلاع هواپیمای دیگر که اکنون در کنار او پرواز می کرد می رساند. خلبان هواپیمای دیگر وقتی از تصمیم خلبان اف 4 دیگر مطلع می شود به او می گوید:

- تصمیم گیرنده خودت هستی ... هر طور صلاح می دانی عمل کن.

سپس با پایگاه تماس می گیرد و به آنها اطلاع می دهد که خود را برای فرود اضطراری آماده کنند.

مشکلات یکی از پس از دیگری

هواپیما به حدود 100 کیلومتری پایگاه رسیده بود. کنترل هواپیما به سختی انجام می شد و سوخت نیز درحال اتمام بود.

در پایگاه غوغایی به پا بود. پرسنل آتش نشانی و اورژانس پایگاه همگی در کنار باند حضور داشتند. پرسنل فنی نیز مشغول نصب کابل باریر بودند. (کابل ضخیمی که سرتا سر باند را از عرض می گیرد. هواپیما در این شرایط قلابی در انتهای دم دارد که آن را به پایین می دهد و با درگیر شدن این قلاب با کابل هواپیما متوقف می شود).

هواپیما با نزدیک شدن به باند فرودگاه به تدریج از سرعت و ارتفاع خود می کاهد. اهرم چرخ ها توسط خلبان پایین داده می شود. ولی چرخ ها باز نمی شوند. اضطراب دوباره حکم فرما می شود. خلبان هرکاری می تواند انجام می دهد ولی موفق نمی شود. بلافاصله به کمکش که در کف کابین بود می گوید توسط اهرم اضطراری سعی کند چرخ ها را پایین بدهد ولی او هم موفق نمی شود. سرانجام با کلنجار زیاد و یاری جستن از ائمه اطهار چرخ ها بازمی شوند.

هنگام فرود نزدیک است ولی دوباره مشکل ...

ناگهان هواپیما به علت استفاده از یک موتور آن هم با سرعت کم کنترل خود را از دست می دهد و در آستانه سقوط قرار می گیرد. خلبان که چاره ای ندارد با سرعت دستگیره گاز هواپیما را فشار می دهد و با افزایش سرعت هواپیما دوباره کنترل خود را بدست می آورد ولی این پایان کار نبود، به علت بکارگیری از تمام قدرت موتور برای بدست آوردن تعادل، سرعت هواپیما بیشتر از حد مجاز نشستن شده بود و این درحالی بود که باند هم اکنون در مقابل خلبان قرار داشت. با چنین سرعتی نشستن بر روی باند آن هم با وضعیتی که هواپیما داشت بسیار خطرناک بود ولی چاره ای نبود. خلبان باید هواپیما را به زمین می نشاند. با نزدیک شدن به باند چرخ ها باند فرود را لمس کرد همه چیز تا این لحظه خوب پیش می رفت ولی...

ناگهان برج کنترل پایگاه فریاد زد:

- کابل باریر پاره شد و لاستیک راست هواپیما نیز ترکید.

بالاخره هواپیما از حرکت ایستاد

سرعت زیاد و غیر قابل کنترل هواپیما کابل باریر را پاره کرده بود. هواپیما درمیان بهت همگان با سرعت به سمت انتهای باند می رفت.

خلبان با توکل به خداوند آخرین کاری را که می توانست انجام دهد آغاز کرد و با قدرت هرچه تمام تر پاهایش را بر روی پدال ترمز فشار داد. هواپیما با شگفتی تمام انگار کسی آن را متوقف کرده باشد، در انتهای باند متوقف شده بود. ولی خطر هنوز خلبانان را تهدید می کرد. شعله های آتش موتور سمت راست هواپیما که به دلیل فشار شدید باد فرصت بیشتر شدن پیدا نکرده بود به ناگه شعله ور شد، ولی بلافاصله این آتش توسط پرسنل مستقر مهار شد.

خلبانان بعد از پیاده شدن از هواپیما تازه به عمق فاجعه پی بردند و متوجه شدند که با چه معجزه ای بر زمین نشسته اند. خلبانان اذعان می داشتند که شاید اگر درحال پرواز هواپیما را از این زاویه دیده بودند اقدام به خروج اضطراری می کردند.

چه نیرویی خلبانان را نجات داده بود

براستی چه نیروی فوق بشری، این هواپیما را تا زمین هدایت کرده بود؟ چه کسی به یاری خلبانان شتافته بود؟ آیا این مصداق بارز امداد غیبی نبود؟ هواپیمایی که کابل ضخیم باریر را پاره کرده بود و یک چرخ هم نداشت توسط چه نیروی در انتهای باند متوقف شد؟

هواپیمای فانتوم فوق به دلیل خسارات وارده شدید، به قسمت بازسازی منتقل شد و پس از گذشت سی ماه کار شبانه روزی پرسنل فنی پایگاه، آماده پرواز شد و به خدمت مجدد نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران در آمد.

منبع:ساجد