خونین شهر

خونین شهر

خونین شهر

خونین شهر

سردار شهید حسن باقری

در مورد زندگی و شخصیت شهید بزرگوار ما سرلشکر پاسدار، حسن باقری مطالب و خاطرات زیادی است که می‌شود بیان کرد. دوران کودکی و رشد او در زندگی نامه بحث خاص خود را می‌طلبد.
دوران شکل گیری شخصیت این شهید بزرگوار در دهه دوم حیات مبارک‌شان بحث عمیق و مفصلی است و دوره سوم که دوره حضور در جبهه‌های جنگ است و نقش آفرینی این شهید بزرگوار است. امیدواریم که ان شاء الله آن برادرانی که مسؤول تنظیم زندگی‌نامه این شهید عزیز و بزرگوار هستند، بتوانند زندگی و شخصت واقعی ایشان را تدوین کنند. خداوند به این جانب توفیق داد که به مدت دو سال تمام با این شهید عزیز از نزدیک آشنا شوم. از بهمن ماه سال ۱۳۵۹ تا بهمن ماه سال ۱۳۶۱ که به شهادت رسیدند. بهمن ماه سال ۵۹ آن روزها در جبهه جنوب ستادی داشتیم به نام ستاد عملیات جنوب و اسم خیلی جالبی را که برادران رزمنده بر سر در این ساختمان نصب کرده بودند به نام “پایگاه منتظران شهادت” بود. برادر عزیزم سردار صفوی مسؤول عملیات ستاد جنوب بودند. از من خواستند که به عنوان جانشین ایشان انجام وظیفه کنم. من وقتی که به ستاد عملیات جنوب رفتم در ماه پنجم جنگ بود. با چهره نورانی سرلشکر پاسدار حسن باقری آشنا شدم. این آشنایی ما دو سال تمام طول کشید. در مقاطع گوناگون جبهه در همه عملیات‌ کنار همدیگر بودیم. تا بهمن ماه سال ۶۱ رسید. آن روزها فرماندهان سپاه و ارتش، خود را برای عملیات والفجر مقدماتی، آماده می‌کردند. در جبهه غرب کرخه و قرارگاه مرکزی کربلا هم در منطقه‌ای به نام چنانه مستقر بود و حسن باقری که حرف آخر را در اطلاعات می‌زد، حرف آخر را در مورد زمین و دشمن می‌زد از یک مأموریت سنگین شناسایی آن روز برگشته بود و یک گزارش مفصل ارائه کرد. من به همراه جمعی دیگر از برادران فرمانده برای ملاقات با حضرت امام به تهران آمدیم و مأموریتی که در دست شهید باقری بود آن قدر مهم بود که باید ادامه پیدا می‌کرد. فردای آن روز بود که ما در تهران شنیدیم که حسن باقری و مجید بقایی و جمع دیگری از عزیزان رزمنده به دیدار خدا شتافتند و به فیض شهادت رسیدند. بسیاری از فرماندهان شهید، سرداران شهید، شهادت را انتخاب کردند. آدم احساس می‌کرد که خداوند امکانی را برای رزمندگان ما در جبهه جنگ ایجاد کرده که حق انتخاب شهادت است. ماها که برحسب ظاهر زنده مانده‌ایم قدرت انتخاب نداشتیم. عزیزانی مثل شهید باقری، شهید باکری، شهید خرازی و سایر فرماندهان شهید؛ انسان احساس می‌کرد یکی دو هفته قبل از شهادت‌شان روحیات و حالات آنان دگرگون شده و سری پرشور، و شوق دیدار خدا را داشتند.
مأموریت را به گونه‌ای می‌توانستند انجام بدهند که لطمه به مأموریت وارد نشود. ولی جسم آن‌ها هم در معرض آتش دشمن قرار نگیرد و چیزی هم از شخصت آن‌ها کم نمی‌شد. آن‌ها آن قدر بزرگوار و شجاع و نترس و رشید بودند که می‌توانستند با صد متر جا به جا شدن این امکان را بگیرند. ولی در نهایت خلوص و صداقت و ایثار و فداکاری عمل می‌کردند و به شهادت می‌رسیدند. انسان وقتی ابعاد گوناگون زندگی شخصیت سرداران بزرگی مثل سرلشکر پاسدار حسن باقری را بررسی می‌کند به این نتیجه می‌رسد که به قول مفسر بزرگ قرآن، حضرت آیه الله جوادی آملی، همان گونه که قرآن پنج مرحله را برای اولیای خدا، برای مردان خدا، برای آنهایی که در راه خدا مبارزه می‌کنند قائل است، این پنج مرحله را شهید بزرگوار ما حسن باقری و در دهه سوم عمر خودشان این ۵ مرحله را طی می‌کنند و مرحله معرفت، مرحله هجرت، مرحله سرعت و مرحله چهارم سبقت و مرحله پیشوایی و در حقیقت شهید بزرگوار ما زمانی که بخشی از جبهه جنگ را فرماندهی می‌کرد به مرحله پیشوایی رزمندگان بسیجی و سپاهی خودش رسیده بود. آقا و سرور آن عده از بسیجیان و سپاهیان بود که تحت فرمان و امر ایشان جنگیدند. من به دو، سه موضوع درباره شخصیت برجسته شهید حسن باقری در دورانی که در جبهه جنگ حضور داشت می‌پردازم.
یکی نقش شهید حسن باقری در شکل و سازمان رزم سپاه است. سرداران بزرگ اسلام، فرماندهان شهید، هر کدام در ابعادی از مسائل نظامی نقش آفرینی می‌کردند. شهید بزرگوار ما حسن باقری، بیش‌ترین همت و تلاش خودش را معطوف سازمان رزم سپاه می‌کرد و من امروز این اعتراف سنگین را این جا می‌خواهم بکنم که سازمان رزم فعلی سپاه، همین سازمانی که الان در اختیار سپاه است و در وضعیت تهدید در رویارویی دشمنان باید مبارزه بکند، مدیون و مرهون تلاش‌های شخص حسن باقری است. واقعاً آن سازمان رزم سپاه یکی از افتخارات ارزشمند و یکی از میراث‌ بزرگ شهید حسن باقری است. الان نوارهای سخنرانی شهید حسن باقری را که پیاده کردند – که قریب ۳۰۰ نوار است – صحبت در قرارگاه‌های متعدد، در جاهای مختلف در جبهه جنگ با این عمر کوتاهی که داشتند آنها را بیان کردند. وقتی آدم ویژگی‌های سازمان رزمی را که شهید باقری دارد روی آنها تأکید و اصرار می‌کند، آنها را آدم ردیف می‌کند و کنار هم می‌چیند، به این نتیجه می‌رسد که او به دنبال سازمان رزمی متناسب با سپاه بود. سازمان رزمی که متناسب با ماهیت انقلاب و جنگ انقلابی سپاه باشد. او بر عواملی مثل تحرک، زیاد تأکید می‌کند؛ یگان متحرک، نیروی متحرک که بیش‌تر آفندی باشد تا پدافندی. بر عاملی مثل ورزیدگی تأکید زیاد، و تلاش می‌کند که آموزش‌های نظری و تجربه‌های عملی را در هم بیامیزد. پرهیز از لَختی و سنگینی، عاملی بود که مرتباً روی آن اصرار می‌کرد. او می‌دید که یگان‌های ارتش‌های کلاسیک دنیا، چقدر از این بابت رنج می‌برند. به دنبال این بود که از موارد اداری یگان کم کند و آن را در یگان مادر متمرکز کند. گردان و تیپ را تا آن جایی که امکان دارد تاکتیکی و ورزیده بار بیاورد. نوآوری و خلاقیت در کمیت و کیفیت یگان‌های رزم سپاه باز مورد تأکید ایشان است و به طور مرتب در هر عملیات می‌آمد و این را تجدید نظر می‌کرد و به تکمیل اینها می‌پرداخت. وقتی ما دقت می‌کنیم روی ویژگی‌هایی که به عنوان اصول سازمان رزم، شهید حسن باقری از آنها یاد می‌کند به این نتیجه می‌رسیم که اینها، نتیجه ماه‌ها کار عمیق بود که نیروهای سپاه در خطوط متعدد پدافندی و آفندی کسب کرده بودند؛‌ انسانی بسیار پر جنب و جوش و این طور نبود که بسنده بکند به مأموریت و آن پست و مسؤولیتی که در اختیار دارد. درباره کادر یگان‌های سازمان رزم سپاه خیلی کار می‌کرد. برای فرمانده گردان، فرمانده تیپ، فرمانده لشکر تلاش زیادی می‌کرد. باز این نکته را این جا عرض می‌کنم شاید تا به حال کسی نگفته است بسیاری از فرمانده لشکرهای فعلی سپاه که در قید حیات هستند و بعضی از فرمانده لشکرهایی که به شهادت رسیدند. این‌ها انسان‌هایی بودند که شهید باقری این‌ها را کشف و معرفی کرد و از فرماندهی کل سپاه برای این‌ها حکم گرفت. وقتی از او سؤال می‌کردم که به چه دلیل مثلاً شهید خرازی یا شهید زین الدین باید فرماندهی لشکر باشند، ساعت‌ها دفاع می‌کرد. می‌گفت به این دلیل که اینها قدرت، توانایی و کارایی دارند. در دفتر یادداشت‌های او که به طور روزانه این خصلت خوب را داشت که همه موارد را یادداشت می‌کرد الان این‌ها موجود است. بنابراین باید در زندگی نامه او به این امر مهم به صورت یک مأموریت برجسته توجه بشود و به نقش شهید حسن باقری در سازمان رزم سپاه، تمام و کمال پرداخته است.
نکته دوم نقش شهید حسن باقری بود در اطلاعات رزمی جبهه. کم و بیش شاید آنهایی که در تماس با ایشان بودند و خاطراتی و یا کتاب‌هایی از ایشان خوانده‌اند، ما می‌دانیم که شهید حسن باقری مسؤول اطلاعات و عملیات جنوب بود. جبهه جنوب، جبهه وسیعی بود. از دهلران را شامل می‌شد تا جزیره آبادان. نزدیک ۴۰۰ کیلومتر از مرزها از ۱۰۰۰ کیلومتری را که ما مقابل ارتش عراق داشتیم شامل می‌شد. دشمن توجه خاصی به جبهه جنوب داشت. عمده توجه دشمن به جنوب بود. ما هم همین طور. یگان‌های متعددی از ارتش و سپاه در جنوب بودند. دو سوم قوای خودش را دشمن در جنوب متمرکز کرده بود. در این جبهه جنوب و این ستاد عملیات جنوب از سپاه محور باز در شرق کارون و فارسیار یا دارخوئین، ماهشهر، فیاضه، ایستگاه هفت و بخش اشغال نشده خرمشهر که هنوز در اختیار سردار جهان آرا بود تلاش می‌کرد که برای باز پس‌گیری خرمشهر و جزیره مینو و محور اروند و تمام این محور بخش اطلاعات‌شان در دید قدرت شهید حسن باقری بود در هر کدام از این محورها یک دسته و گروهان نیرو داشت که به طور مرتب شناسایی می‌کرد. هر روز با این‌ها در تماس بود از طریق پیک، تلفن و بی‌سیم، هفته‌ای یک بار مسؤولان این محور را جمع می‌کرد، با آنها بحث می‌کرد. آخرین وضعیت زمین و دشمن را می‌گرفت و این را به صورت بولتن به سایر فرماندهان ارتش و سپاه می‌داد به این هم بسنده نمی‌کرد. یک جلسه هم با برادران ارتش تشکیل می‌داد و به تبادل اطلاعات می‌پرداخت؛ چنین انسان ورزیده و پر جنب و جوش. یک خاطره‌ای به ذهن من می‌آید از همین مسؤولانی که ایشان داشتند. ماه ششم جنگ بود که فرماندهی لشکر ۹۲ زرهی ارتش عوض شد و برادری به فرماندهی این لشکر منصوب شد به نام نیاکی. سرتیپ شهید نیاکی (خدا رحمتش کند) در سال ۶۴ یا ۶۵ به رحمت خدا رفت. سردار صفوی گفت که چون این فرمانده لشکر تازه آمده برویم عرض تبریک بگوییم. بعد تماس گرفتیم و قرار شد یک جلسه نظامی هم داشته باشیم. رفتیم یک شب در اتاق جنگ لشکر ۹۲ به همراه سردار صفوی و شهید باقری و از رؤسای ارکان لشکر برادران ارتش نشسته بودند و معمولاً جلسات نظامی این جوری است که ابتدا مسؤول اطلاعات بلند می‌شود و یک گزارش می‌دهد. مسؤول اطلاعات لشکر ۹۲ زرهی یا مسؤول رکن دو بلند شد و پای نقشه توضیحات مفصلی از دشمن داد؛ منتهی دشمن که مقابل لشکر ۹۲ بود لشکر ۵ مکانیزه ارتش عراق بود. بعد نوبت به حسن باقری رسید. قامت ظاهری شهید باقری به گونه‌ای بود که در لحظات اول نگاه‌های اول کسی که او را نمی‌شناخت قدری برایش مورد سؤال بود که مثلاً این جوان کیست. چه می‌خواهد بگوید حالا. در لحظه شهادت ۲۷ سالش بود یا ۲۸ سالش ولی این مؤمن خدا چهار یا پنج سال جوان‌تر از سن واقعی خودش نشان می‌داد و خدا عنایتی به ایشان کرده بود، قدرت بیان عجیبی به ایشان داده بود تا لب به سخن نمی‌گشود و حرف نمی‌زد، خیلی‌ها برایشان سؤال بود که این جوان کیست. چه می‌خواهد بگوید و در جلسه چه حرفی برای گفتن دارد. نوبت به شهید باقری رسید، رفت پای نقشه و شروع کرد دشمن را توضیح داد. ابتدا لشکر ۵ مکانیزه را یگان‌های در خط درگیر، احتیاط‌های نزدیک. کامل گفت به لشکرهای چپ و راست این لشکر پرداخت. به این بسنده نمی‌کرد به کل سپاه سوم عراق پرداخت. سپاهی بود که مقر فرماندهیش در بصره بود. به سپاه چهارم ارتش عراق پرداخت. این نوع تجزیه و تحلیل از مسؤول اطلاعات نیروی یک ارتش برمی‌آید تا در جبهه‌ای مثل جبهه جنوب در حد یکی دو لشکر. بعد جبهه همجوار سپاه سوم را توضیح داد. دست به یک پیش‌بینی هم زد حتی ما را هم غافلگیر کرد. به ماها هم نگفته بود. پس سپاه سوم و چهارم یک خلئی بود تا سپاه ششم؛ یعنی لشکر ۹ زرهی از سپاه چهارم و لشکر ۵ مکانیزه از سپاه سوم اینها که به داخل خاک ما پیشروی کرده بودند در محدود بستان و سوسنگرد و حول و حوش هورالهویزه. اینها با همدیگر الحاق نداشتند. شهید حسن باقری گفت من پیش‌بینی می‌کنم که یکی، دو هفته دیگر، دشمن دست به الحاق خواهد زد. جفیر را به چنانه در داخل خاک ما وصل می‌کند و پشتیبانی‌های خود را از داخل خاک ما انجام می‌دهد. خیلی این پیش‌بینی در آن جلسه صدا کرد و حتی آن فرمانده لشکر، تیمسار شهید نیاکی گفت چه طور ممکن است! این دو سه تا رودخانه هست، کرخه نیستان است، کرخه کور است گفت روی اینها پل می‌زنند و حتی آن پل‌هایی را که روی آن گودال‌هایی را که می‌زنند مشخص کرد. یکی دو هفته بعد همین پیش‌بینی‌شان تحقق پیدا کرد و دشمن الحاق کرد. همه به ذهن پویا و فعال ایشان آفرین می‌گفتند. تشکیلات اطلاعات عملیات یکی از ابتکارات شخصی ایشان بود. هیچ کس تا آن موقع این تشکیلات را درست نکرده بود و این جزء باقیات صالحات حسن باقری است.
موضوع سوم در مورد فرماندهی شهید حسن باقری است. کمتر شاید گفته باشند که ایشان فرمانده باشد. شاید ذهن‌ها بیابد که ایشان مسؤول اطلاعات عملیات بود ولی یکی از فرماندهان برجسته نیروی زمینی در طول یک سال و نیم این مراحل را طی کرد. اولین فرماندهی خودش را در عملیات فرماندهی کل قوا انجام داد. عملیات فرماندهی کل قوا ۲۳ خرداد سال ۶۰ بود. رزمندگان اصفهانی که در آن جبهه می‌جنگیدند تحت فرماندهی شهید حسین خرازی بعد از عزل بنی صدر از فرماندهی کل قوا توسط حضرت امام، کلی خوشحال شدند. اعلام کردند که ما آماده عملیات هستیم. ۴۸ ساعت بعد عملیات تأیید شد و حمله کردند و سردار صفوی رفته بود برای کمک به شهید حسین خرازی. صبح زود ایشان مجروح شد و از ناحیه سر، برگشت روی برانکار می‌آوردند عقب با اشاره سر و دست به من گفت برو کمک شهید خرازی و شهید باقری در قرار گاه محمدیه در روستای محمدیه و عملیات را به خوبی اداره کرد. این اتفاق افتاد. شهید حسن باقری به مدت ۴۸ ساعت که من در کنار شهید خرازی بودم عملیات را به خوبی اداره کرد و فرماندهی خودش را ثابت کرد. در عملیات شکستن حصر آبادان فرماندهی تیپ بود. نیروهای شهید خرازی تحت امر ایشان می‌جنگیدند و به پل‌ها حمله کردند و آن شکست بزرگ ارتش عراق به وجود آمد و حصر آبادان شکست. در عملیات بعدی طریق القدس بود که جانشین فرمانده عملیات طریق القدس بود که هنگام عملیات از ناحیه سر مجروح شد و رفت ولی ۴۸ ساعت بعد با سر باندپیچی شده برگشت و فرماندهان را در ادامه کار کمک کرد. عملیات بعدی فتح المبین بود که در آن جا درخشید. در آن جا نشان داد که فرماندهی بزرگ است. ما این جا یک شاهدی در جلسه داریم، برادر عزیز تیمسار حسنی سعدی از برادران عزیز ارتش و یکی از لایق‌ترین فرماندهان ارتش جمهوری اسلامی ایران. این دو تا بزرگوار در عملیات فتح المبین با هم کار می‌کردند. فرماندهان مشترک قرارگاه نصر بودند. یگان‌هایی که تحت امر شهید باقری می‌جنگیدند لشکر ۲۷ حضرت محمد رسول الله بود که فرماندهش آن موقع حاج احمد متوسلیان بود. شهید حاج همت و سایر فرماندهان این لشکر هم درون این لشکر بودند. همین طور سردار رئوفی، سردار پوسه‌چی تعدادی زیادی از فرماندهان در قرار گاه نصر بودند که با کمک ارتش جمهوری اسلامی ایران لشکر ۲۱ حمزه تیپ ۳۷ زرهی شیراز ۵۸ ذوالفقار می‌جنگیدند، آنها نه تنها اهداف‌شان را گرفتند، هدف‌شان تپه‌های الغدیر بود،‌ پیشانی جبهه دشمن بود آن را خرد و تمام کردند و آمدند به کمک سایر محورها. چون چند قرار داشتیم. یکی از قرارهای ما تصرف ارتفاعات راداز بود. ارتفاعات ابوسلبی خان آنها موفق نشدند. این قرارگاه نصر بود که از سمت شمال حرکت کرد و این ارتفاعات را تصرف کرد. چیزی که غیر قابل تصور برای همه ما حتی به مرحله سوم آمدند و کمک کردند. روی ارتفاعات شیر قازه آمدند و مسلط شدند. ما در آن جا بود که با یک انسان بسیار برجسته و فهمیده و قوی از لحاظ فرماندهی رو به رو شدیم. عملیات فتح خرمشهر بیت المقدس فرمانده قرار گاه نصر بود، در آن جا هم باز هم همین یگان‌های تحت امر او می‌جنگیدند و حمله کردند به خرمشهر و در مرحله دوم ارتش عراق تمام امکانات خودش را علیه این قرار گاه نصر به کار گرفت ولی موفق نشدند این قرار گاه را به عقب بزنند. مرحله سوم که خیلی جالب بود، رفتند جایی را تصرف کردند که دشمن تصورش را نمی‌کرد. دشمن در شهر خرمشهر حصار سه طرفی برای خودش درست کرده بود. از سمت جنوب، مراقب جزیره آبادان بود از سمت شرق، مراقب رودخانه کارون بود از سمت شمال، مراقب جاده اهواز بود و تمامی این جهات را هم خطوط مستحکم پدافندی درست کرده بود. قرار گاه نصر حمله کرد به خود شلمچه، جایی که معبر ورودی عراقی‌ها بود و آن جا را بستند. نیروهای خودشان را تحت فرماندهی شهید باقری به سرعت به ساحل اروند رود و به جزیره باریان رساندند و ده تا چهارده هزار نفر در داخل شهر خرمشهر به اسارت در آمدند. در عملیات رمضان باز فرماندهی عملیات به عهده فرمانده قرار گاه نصر بود. عملیات بعدی که به تنهایی آن را فرماندهی کرد فرماندهان سپاه و ارتش بر او نظارت نداشتند، مستقل عمل کرد. به قدری توانایی پیدا کرده بود که از سوی سپاه به فرماندهی قرار گاه کربلا منصوب شد و آن عملیات محرم بود که در آبان سال ۱۳۶۱ صورت گرفت. این عملیات سه مرحله داشت: یگان‌های متعددی تحت امر ایشان می‌جنگیدند. لشکر تحت امر شهید خرازی، لشکر زین الدین، لشکر سردار کاظمی، لشکر ۸ نجف و لشکرهای متعددی در آن عملیات هم هر سه مرحله عملیات را با موفقیت انجام داد و حتی مرحله چهارم در هنگام عملیات پیش بینی کردند. دشمن را تعقیب کردند و به نتایجی دست پیدا کردیم که اصلاً برای ما قابل پیش بینی نبود. در آن طرح این قدر این عملیات را زیبا و قوی به مرحله اجرا در آوردند. واقعاً وجود عزیزانی چون شهید حسن باقری در خانواده متدین و مذهبی و طیب و طاهر به دنیا می‌آیند و بزرگ می‌شوند. به قول مقام معظم رهبری این شخصیت‌های بزرگ از اصالت‌های خانوادگی است. اینها صرفاً در محیط اسلامی است که نور افشانی، و پرتو افکنی می‌کنند. خدا ان شاء الله این نسل فعلی و نسل‌های آینده این شهیدان بزرگ، این سرداران بزرگ، این مردان کم حرف و بسیار اهل عمل و این الگوهای بزرگ را که در حقیقت سربازان امام زمان هستند، چراغ راه خودشان قرار دهند و راه این سرداران بزرگ را ادامه دهند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد