در تجاوز عراق به ایران، این تجاوز در همه زمینه ها و ابعاد انجام گرفت در حقیقت علاوه بر آن که حملات عراق جنبه های سیاسی، نظامی، امنیتی و انسانی داشت رژیم متجاوز عراق به آثار و بناهای تاریخی ، باستانی و هنری ارزشمند کشورمان نیز حمله کرد که هیچ جنبه سیاسی و نظامی نداشته و صرفاً برای ویران کردن آنها انجام شده بود. مطلب زیر نگاهی گذرا به حملات عراق بر آثار باستانی و تاریخی ایران زمین دارد.
حکام رژیم بعثی به رغم تعهدات بین المللی از حمله به آثار و بناهای تاریخی و فرهنگی و مذهبی، چه در مناطق تحت اشغال و چه در سایر نواحی، خودداری نکردند. متأسفانه آسیب وارد شده به این نمونه های نادر هنری و تاریخی و نفایس گرانقدر هنر و دانش معماری تا حدی است که جبران آن بسیار دشوار و بعضاً غیر ممکن است.
رژیم عراق در تاریخ 22 اسفندماه 1363 (13 ماوس 1985) در جریان حمله هوایی به شهر اصفهان، مسجد جامع این شهر را که از آثار پرارزش تاریخی و معماری ایران به شمار می رود، بمباران کرد و قسمت هایی از این بنای زیبا را ویران ساخت. این اقدام غیرقانونی رژیم عراق در شرایطی صورت گرفت که از همان ابتدای جنگ تحمیلی، مدیر کل وقت یونسکو طی نامه ای به جمهوری اسلامی ایران و رژیم عراق یادآور شده بود که آثار و بناهای تاریخی و باستانی باید از حملات و تهاجمات مصون باشند و در همان موقع رژیم عراق به مدیر کل یونسکو رسماً اعلام داشت که عراق به تعهدات خود در عدم حمله به این مناطق پایبند بوده مفاد کنوانسیون 1954 لاهه را در مورد حفظ آثار باستانی و بناهای تاریخی محترم خواهد شمرد. اما حمله هوایی 22 اسفند 1363 رژیم عراق به مسجد جامع اصفهان بی اعتنایی این رژیم را به تعهدات بین المللی و کنوانسیونهای مربوط روشن ساخت.
رژیم عراق با حمله به مسجد جامع اصفهان نه تنها مقرارت بین المللی را عملاً نقض کرده، بلکه علیه جامعه مسلمانان جهان که این مسجد در واقع به همه آنها تعلق دارد، مرتکب جنایت شده و مکان مقدسی را ویران ساخته است.
به درخواست جمهوری اسلامی ایران و برای مشاهده آثار جنایت جنگی عراق و انهدام یکی از آثار ارزشمند بشری، کارشناسانی از سوی سازمان یونسکو به ایران آمده و از محل مسجد بازدید کردند و در گزارش خود به مدیر کل یونسکو تأیید نمودند که این اقدام توسط رژیم عراق و به رغم تعهدات بین المللی رژیم مذکور صورت گرفت و متعاقب آن یونسکو از این عمل که نقض صریح مقررات کنوانسیون 1954 لاهه است، ابراز تأسف کرد.
هیأت اعزامی یونسکو مرکب از آقای عبدالغنی و پروفسور لومر از 31 اکتبر تا 7 نوامبر 1985 از ایران بازدید نمود و خرابی های وارد بر آثار فرهنگی و هنر و تاریخی ناشی از حملات و عملیات نظامی متجاوزین بعثی را در شهرهای اصفهان، دزفول، چغازنبیل، اهواز، خرمشهر، آبادان و کرمانشاه مشاهده کرد و نتیجه بررسی ها و بازدید خود را طی گزارشی به آقای احمد مختار امبو، مدیرکل وقت یونسکو، اطلاع داد.
هیأت یونسکو در جریان بازدید از شهرهای مذکور، خرابی های ناشی از حملات موشکی و توپخانه بمباران های هوایی رژیم بعثی را مشاهده کرد. بدیهی است که هیچ بیننده ای نمی تواند تأسف و تأثر خود را از نابود شدن عمدی این همه نمونه های منحصر و با ارزش تاریخی و فرهنگی وهنری پنهان دارد، هیأت مذکور در دیدار از مناطق زیر، به عینه آثار وحشی گری های رژیم بعثی را مشاهده کرد:
- خسارات جبران ناپذیری بر مسجد جامع اصفهان بر اثر حمله موشکی عراق وارد شده و از جمله ضلع جنوب شرقی مسجد که به بازار متصل می گردد خراب شده است.
- بیش از 150 موشک که هر یک حاوی 700 تا 800 کیلوگرم مواد منفجره قدرتمند بوده و صدها خمپاره، ساختار قدیمی شهر دزفول را ویران کرده است. قریب نیمی از بخش قدیمی شهر دزفول نابود شده و دیوارهای مسجد جمعه که ارزش باستانی دارد نیز فرو ریخته است.
شوش که از نظر باستان شناسی اهمیتی استثنایی دارد، صدمات وسیعی دیده است. خسارات وارد شده به بناهای تاریخی، مقبره دانیال نبی، قلعه شوش، موزه و منطقه حفاری های باستان شناسی بسیار تأسف آور است؛ از جمله، تمام شیشه ها و نیز ظروف سفالین در محوطه درونی بنای قلعه شوش خرد شده است.
- خسارات مهمی به بقعه مذهبی امامزاده عبدالله، حصار سلاسال، پل تاریخی واقع بر روی رود دز در شهرستان شوشتر وارد شده است.
- شدت ویرانی ها در آبادان به حدی است که در تصور نمی گنجد. گلوله باران بی وقفه و مکرر آبادان نه تنها شهادت هزاران غیرنظامی از جمله زنان و کودکان و سالخوردگان را به همراه داشته، بلکه در جریان این گلوله باران های مکرر، موزه آبادان به شدت آسیب دیده و اغلب آثار هنری و تاریخی آن خرد شده است. به مسجد آبادان و کلیسای ارامنه کاتولیک نیز خسارت بسیاری وارد آمده است.
- خرمشهر که تجربه اشغال توسط نیروهای نظامی را از سر گذرانده، نمونه روشنی از نقض مقررات حقوق بین الملل و حقوق جنگ است. در این شهر بنایی بر جای نمانده است که نشانه ای از ویرانی را بر خود نداشته باشد. شدت و وسعت انهدام و ویرانی عمدی تا به حدی است که در خیال نمی گنجد و تنها در صورت وقوع زلزله ای شدید و مکرر می توان چنین حدی از ویرانی و خرابی را تصور کرد. علاوه بر ساختمان های اداری و مسکونی و مناطق تجاری و بازار، باغ ها و نخلستان ها نیز از گزند نابودی مصون نمانده است. منظره نخلستان های وسیع اطراف خرمشهر و آبادان که همگی درختانشان از ساقه قطع شده اند، بسیار تأثرآور است. از جمله آثار تاریخی و با ارزش خرمشهر، مسجد سیدالشهدا است که اطراف آن به کلی ویران شده و خود بنا نیز صدمه فراوان دیده است.
- در کرمانشاه مسجد جامع، تکیه بیگلربیگی و تکیه معاون الملک در اثر حملات موشکی و بمباران های مکرر خسارت دیده است.
- یکی از بناهای ارزشمند باستانی در قصر شیرین، یک چهار طاقی از زمان ساسانیان است که در اثر گلوله باران عراق آسیب دیده است.
- قلعه تاریخی کرکه، که در زمان ساسانیان بنا شده و از نمونه های معماری آن عصر و دارای اهمیت بسیاری است، در جریان تهاجم نظامی عراق خسارت دیده است.
هیأت یونسکو طی بازدید از مناطق مذکور نتوانست مراتب تأسف عمیق خود را از بی اعتنایی به قوانین و کنوانسیون های بین المللی و به ویژه کنوانسیون 1954 لاهه راجع به حفظ و حراست اموال فرهنگی در جریان مخاصمات و درگیری ها پنهان دارد و تردیدی نیست که نابودی این آثار با ارزش تاریخی و مذهبی چیزی جز از بین بردن و تاراج غنایم پر ارزش جامعه بشری نبوده و انهدام عمدی و بدون دلیل بناهای تاریخی و مذهبی، بی اعتنایی به فرهنگ بشری و تمدن انسانی است.
مدیرکل وقت یونسکو، اقای امبو، ضمن ابراز تأسف شدید از این حملات، طی گزارشی به یکصد و بیست و یکمین جلسه شورای اجرایی یونسکو گفت که تذکرات لازم را به عراق داده است. در جریان کنفرانس عمومی یونسکو در صوفیه (1985) قطعنامه ای درباره جنگ ایران و عراق صادر شد که در آن مدیرکل یونسکو خواسته شد تا بکوشد که مقررات کنوانسیون 1954 لاهه اجرا شود.
زمامداران رژیم متجاوز عراق در جریان موج حملات بعدی به مناطق مسکونی و شهرهای که از دسامبر 1986 آغاز شد و در طول ژانویه و فوریه 1987 نیز ادامه داشت، به رغم تمام تلاش های بین المللی که تأکید بر محکومیت حمله به مناطق مسکونی و غیرنظامی را داشته است، مردم بی گناه شهرها و روستاها را صدها کیلومتر دورتر از صحنه های نبرد، هدف حملات موشکی و بمباران های هوایی قرار داده و از جمله، بناهای تاریخی و مذهبی را بدون هیچ گونه توجیه نظامی ویران کردند. حمله و بمباران حرم مقدس حضرت معصومه(ع) در شهر مذهبی قم، نمونه ای از این جنایات است.
در فوریه 1987، آقای احمد مختار امبو، مدیر کل وقت یونسکو، با انتشار اطلاعیه ای، آمادگی خود را برای انجام هرگونه عملی که بتواند آثار فرهنگی را از گزند مصون دارد اعلام داشت؛ وی گفت که متأسفانه در جریان حملات اخیر، بناها و آثار مذهبی، هنری و تاریخی که میراث مشترک بشری است مورد آسیب قرار گرفته است.
دولت جمهوری اسلامی ایران بار دیگر از مدیرکل یونسکو درخواست کرد که هیأتی برای بازدید از آثار جنایات رژیم بعثی عراق و خسارات ناشی از بمباران بناهای تاریخی و فرهنگی و ساختمان های مدارس و آموزشگاه ها به ایران اعزام دارد. هیأت یونسکو به سرپرستی پروفسور لومر و عضویت آقای رحمن روز 11 اسفند ماه 1365 به تهران وارد شد و روز 18 اسفند ماه ایران را ترک گفت. هیأت مذکور از شهرهای اصفهان، تبریز، قم و کاشان بازدید کرد. پروفسور لومر در جریان بازدید از مسجد جامع، مسجد حاج محمد جعفر و مسجد آقانور، خانه شیخ الاسلام و خانه فرازی در اصفهان گفت که اصفهان از مواریث فرهنگی بشری است و اگر ده شهر جهان در این زمینه معرفی شود، اصفهان از مهم ترین آنها است. وی افزود که بمباران اصفهان و ارتکاب این گونه اعمال از نظر یونسکو به شدت محکوم است.
روزنامه کیهان مورخ 16 اسفند ماه 1365، طی گزارشی اعلام کرد که فرستادگان مدیرکل یونسکو در جریان بازدید از بمباران آثار تاریخی، مناطق مسکونی و واحدهای آموزشی که موجب شهید و مجروح شدن جمعی از مردم شده است، اظهار تأسف کردند و سرپرست هیأت گفت دیدن این صحنه ها واقعاً دردناک بوده است. پروفسور لومر در دیدار با استاندار اصفهان ضمن ابراز تأسف عمیق از حملات وحشیانه به مناطق مسکونی اظهار داشت که «متأسفانه یونسکو هیچ ارتشی در اختیار ندارد و گرنه جلوی این تجاوزات را می گرفت و متجاوز را از این همه ضایعات فرهنگی باز می داشت.»
وی در ملاقات مورخ 17/12/1365 با سرپرست ستاد تبلیغات جنگ، با اشاره به این که در بازدید قبلی از ایران (نوامبر 1985) مشاهده کرد که بیشتر خسارات سنگین ناشی از حمله عرا ق به شهرها، عمدتاً متوجه مناطق مرزی بوده است، گفت:
«اما این بار شهرهای دیگری نیز وارد فهرست حملات هوایی عراق شده اند و این بار آثار باستانی و فرهنگی و نیز مناطق مسکونی در این شهرها هدف قرار گرفته اند... ما از تمام امکانات یونسکو که مهم ترین آن بسیج افکار عمومی است، استفاده می کنیم تا آنها را از واقعیات مطلع سازیم.»
حملات موشکی و بمباران های هوایی شهرها و روستاهای ایران، به رغم محکومیت آن از سوی افکار عمومی بین المللی و ابراز نگرانی عمیق شخصیت های برجسته فرهنگی و علمی همچنان توسط رژیم بعثی عراق، به صورت حملاتی کور و بی هدف ادامه یافت.
دشمنی و خصومت رژیم مذکور نه تنها متوجه مردم بی گناه و زنان و کودکان معصوم در داخل شهرها و روستاها بود، بلکه آثار فرهنگی، باستانی و مذهبی را نیز در بر می گرفت. موج شدید حملات موشکی به تهران و شهرهای کوچک و بزرگ کشور و افزایش بی سابقه بمباران های هوایی که از اواخر سال 1366 آغاز گردید، هیچ حد و مرزی را نمی شناخت؛ میزان خسارات و تلفات این مرحله از جنایت سیاه و بی شرمانه حکام بعثی غیرقابل تصور است؛ چه بسیار مساجد و مدارس که در شهرهای ایران با خاک یکسان شد و چه گنجینه های گرانبهایی که از بین رفت و که از آن جمله است خرابی و خسارات وارد بر حرم مطهر حضرت معصومه(ع) در شهر قم. با آن که معاون مدیرکل یونسکو در خرداد ماه 1365 طی نامه ای به نمایندگی جمهوری اسلامی ایران گفته بود که برای حفظ و حمایت از آثار فرهنگی در زمان جنگ آرزو دارد که هر چه زودتر «جریان کنترل» پیش بینی شده در کنوانسیون لاهه به اجرا درآید و با وجود آن که وی نوشته بود که موافقت دولت جمهوری اسلامی ایران با پیشنهاد مذکور و نیز تعیین یکی از مشاوران مدیرکل به عنوان کمیسر کل و تعیین کشور سوییس به عنوان کشور بی طرف (از سوی ایران) را به عراق اطلاع داده است تا در صورت قبول عراق، هرچه زودتر «جریان کنترل» به اجرا درآید، ولی رژیم بعثی عراق به هیچ وجه زیر بار پذیرفتن پیشنهاد یونسکو و موافقت با اجرای کنترل مندرج در کنوانسیون نرفت و همچنان به ارتکاب جنایات خود ادامه داد.
منبع: تحلیلی بر جنگ تحمیلی رژیم عراق علیه جمهوری اسلامی ایران سال 67
اولین حمله موشکی عراق علیه شهرهای ایران شانزدهم مهرماه سال 1359 با شلیک سه فروند موشک به شهر مقاوم دزفول آغاز شد که بر اثر اصابت این موشکها به مناطق مسکونی شهر پنجاه تن به شهادت رسیدند و تعدادی نیز مجروح شدند.در طول 8 سال دفاع مقدس دوازده هزار شهید و بیش از پنجاه هزار نفر مجروح در حملات هوایی دشمن به شهرها ثبت شده است.
منبع : شبکه صبح
اشاره
آیا همواره علم جغرافیا باید در خدمت جنگ باشد؟ ناپلئون بناپارت معتقد بود: «سیاست خارجی یک کشور از طریق وضع جغرافیایی آن کشور تعیین می شود.» بعدها دانشمندانی همچون «اسپایکن»، «هانس مورگنتا»، «رودلف اشتاین» و ... اعلام کردند: «موقعیت جغرافیایی از عواملی است که قدرت یک کشور بر آن مبتنی است.» در دوره جنگ سرد (1947- 1989 م) تقسیم بندی دنیا به دو اردوگاه غرب و شرق و دو قطبی شدن جهان ثابت کرد جغرافیا همچنان در خدمت جنگ است و عوامل ثابت ژئوپلتیک (موقعیت جغرافیایی، وسعت خاک، شکل هندسی کشور، فضا و تقسیمات آن، وضع توپوگرافی، مرزها ، شبکه آبها، ناهمواریها همچنان در اولویت هستند. فروپاشی اتحاد شوروی و پایان جنگ سرد اگرچه جهان را به سوی تک قطبی شدن متمایل ساخت لکن با بیداری ملتها و آگاهی یافتن توده ها همراه شد. قدرتهای درجه 2 و 3 تدریجاً نشو و نما نمودند و شعار جهانی اندیشیدن و منطقه ای عمل کردن جایگزین شعارهای سابق شد. اتحادیه های منطقه ای و تشکل های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی موجب شدند مرزهای ناپایدار و لرزان تا حدودی به مرزهای صلح و ثبات تبدیل نشوند، یکی از مرزهای پرتنش، مرز غربی ایران و همجوار با کشور عراق است. در این پژوهش سعی شده نقاط ضعف و قوت این مرز به رغم ناپایداری های گذشته با توجه به استقرار جغرافیایی صلح در منطقه بررسی شود.
خطوط مرزی ایران و عراق
دو کشور ایران و عراق در مسافتی حدود 1336 کیلومتر دارای مرز مشترک می باشند که حدود 84 کیلومتر از آن مرز مشترک آبی (اروند رود) می باشد و مابقی زمینی است. به ترتیب استانهای آذربایجان غربی، کردستان، کرمانشاه، ایلام و خوزستان در این خط ممتد و طولانی با عراق هم مرز هستند. دو رود دجله و فرات در شمال بصره در ناحیه ای به نام «القرنه» به یکدیگر می پیوندند و شط العرب را تشکیل می دهند و سپس در مسیر رودخانه، مرز بین المللی ایران و عراق را با نام «اروند رود» می شناسیم.
به طورکلی مرز مشترک دو کشور از شمال اشنویه تا مهران و دهلران دارای 9 معبر و گذرگاه می باشد و بیشترین ناحیه آسیب پذیر مرزی در طول این سالها، 84 کیلومتر مرز مشترک آبی میان دو کشور به شمار می آید.
گذری بر مرزهای ناپایدار
قلمرو عراق کنونی از قرن شانزدهم به بعد در ترکیب حکومت عثمانی قرار داشت و از کشورهای عربی جدیدالتأسیسی است که در پایان جنگ اول جهانی و فروپاشی امپراتوری عثمانی به وجود آمد. سابقه ناپایداری و لرزان بودن مرز میان ایران و عراق از دوره استیلای عثمانی بر این منطقه آغاز می شود. در ایران سال 1502 م شاه اسماعیل صفوی سلسله صفویه را در قلمرو ترکان آذری و در برابر امپراتوری ترکان عثمانی تأسیس می نماید. ترکان عثمانی خود را رهبر مسلمانان اهل سنت محسوب می نمودند و صفویان داعیه رهبری مسلمانان شیعه مذهب را داشتند. تضاد فکری عقیدتی، توأم با رقابت بر سر قدرت باعث گردید مرزهای میان این دو امپراطوری ناپایدار شوند و گاه سرحدات از سوی طرفین جا به جا گردد. در مجموع از سال 1514 تا سال 1980 تعداد 25 جنگ در مرزهای غربی رخ داده که 24 مورد با عثمانی ها و یک مورد با عراق پس از استقلال بوده (البته به غیر از تنش ها و منازعات کم شدت در دهه 1970 م). به هر تقدیر مرزهای غربی ایران حاصل معاهدات و قراردادهایی است که از سال 1555 م (عهدنامه آماسیه) تا 1975 م (اعلامیه الجزایر) میان دو کشور انعقاد یافته، تهاجم عراق به ایران در 31 شهریور 1359 و تحمیل جنگی ناخواسته با ایران آخرین منازعه میان دو سرزمین همسایه است که با پذیرش قطعنامه 598 سازمان ملل متحد در 20 ژوئیه 1987 م از سوی طرفین خطوط مرزی به وضعیت سابق خود ابقا می شود.
شرایط برقراری مرزهای صلح
این واقعیتی است که کارشناسان میزان بدهی عراق را در سال 1986 و پس از فرسایشی شدن جنگ تحمیلی عراق علیه ایران بالغ بر 50 تا 80 میلیارد دلار برآورد کرده اند که 30 میلیارد دلار آن اعطای کمک و وام از سوی کویت، عربستان و چند کشور حاشیه خلیج فارس بوده است. (ارقام فوق پس از حمله عراق به کویت در اوت 1990 توسط حکام این کشورها فاش گردید.)
بنابراین واضح است بسیاری از کشورهای عرب منطقه تمایلی به ایجاد مرزهای باثبات و صلح آمیز میان ایران و عراق نداشتند و دلایل آن متعدد است که جای بحث فراوان دارد. با این وجود پس از خاتمه درگیری، دو کشور همسایه نتواستند به جز تعیین مجدد خطوط مرزی و عقب نشینی عراق به پشت مرزهای سابق، اقدام خاصی انجام دهند زیرا دولت عراق بلافاصله خود را درگیر جنگی دیگر و تجاوزی جدید، نمود و این بار حامی خود را مورد حمله قرار داد و کویت را به اشغال خود درآورد و نام آن را استان نوزدهم گذاشت. صدور 12 قطعنامه از سوی سازمان ملل متحد آن هم تنها به مدت چند ماه موجب شد 27 کشور در قالب متحدین امریکا از زمین و هوا عراق و مناطق اشغالی را مورد حمله قرار دهند و خاک کویت را آزاد نمایند، بنابراین با توجه به ناآرامی های درون خاک عراق پس از عقب رانده شدن از کویت و رکورد شدید اقتصادی این کشور و تخریب و نابودی بسیاری از تأسیسات و اماکن مهم دولتی طبعاً ارتباطات فرامرزی دور از ذهن و غیر عملی به شمار می رفت. حادثه 11 سپتامبر و سپس سرنگونی صدام حسین که تا قبل از آن مجری رویدادهای بسیاری در این کشور بود ظاهراً نقطه عطف و بارقه امیدی را در منطقه به وجود آورد که می توان در صورت کاهش تنش های داخلی به خصوص در بخش های جنوبی و شیعه نشینی عراق به افقهای جدیدی در این رابطه دست یافت.
نقاط ضعف و قوت ژئوپلتیک در خطوط مرزی
ایران با کشور عراق از ناحیه دالامپرداغ (نقطه مرزی مشترک ایران، ترکیه و عراق) تا دهانه فاو، مرز مشترک دارد. ایران در نواحی همجوار با کردستان، کرمانشاه و ایلام دارای خلأ ژئوپلتیک است ( هر کدام حدود 300 کیلومتر) و دلیل آن تهدید وحدت منطقه از طریق جمعیتهای کردنشین می باشد در دو ناحیه خوزستان و کرمانشاه خلأ ژئوپلتیک و ژئو استراتژیک مشهود می باشد. آنچه مسلم است از دورانهای گذشته تاکنون این منطقه سرنوشت ساز بوده ( منطقه همجوار با استان کرمانشاه) و با نامهای گوناگون از جمله «دالان امنیتی ایران» و «دالان کربلا» آن را نامگذاری کرده اند. از نظر جغرافیایی ایران تنها از مرز خسروی می تواند ارتباط جاده ای مناسب با عراق برقرار کند که در همین ناحیه قرار گرفته. وجود منافع نفتی مشترک مرزی در منطقه «نفت شهر» از اهمیت ویژه ای برخوردار است زیرا این منابع با فاصله ای حدود 100 کیلومتر از کرمانشاه، توان تولید روزانه 25 هزار بشکه نفت را دارد. در منطقه خوزستان مورد اختلاف ایران با عراق همواره اروند رود (شط العرب) است در این ناحیه ایران و عراق هر دو ضعفهایی دارند و این ضعف زمانی محسوس است که دو کشور نتوانند به بنادر بصره و خرمشهر در دو سوی اروند رود به عنوان تکیه گاه بیندیشند، عراق دائماً خواستار به دست آوردن امتیازات افزون تری از تنها آبراه خود از دهانه فاو در اروند رود می باشد و در رابطه با بهره گیری از بندر ام القصر بوخور عبدالله.
راههای برقراری جغرافیای صلح
باتوجه به خلأ های ژئوپلتیک و ژئواستراتژیک حاکم بر خطوط مرزی ایران و عراق می توان با اتخاذ تدابیر اندیشمندانه خلأهای فوق را تبدیل به نقاط قوت نمود و هر دو کشور با سیاستگذاری های صحیح از توانهای بالقوه منطقه و جغرافیایی خاص آن به نفع ملتهای خود بهره برداری نمایند و آن را به توانهای بالفعل تبدیل نمایند:
1- توجه به عوامل مشترک اقتصادی میان دو کشور، مانند همکاری در زمینه تولید و صادرات خرما در مناطق مرزی شلمچه و خرمشهر و دشت هورالعظیم.
2- همکاری مشترک در زمینه استخراج، تولید و صادرات نفت خام و فرآورده های آن.
3- کاستن خلأ ژئوپلتیک مذهبی، قومی با توجه به این که ایران روی شیعیان عراق تأکید دارد و عراق بر سنی ها و موضوع کردها که برای هر دو کشور حالتی مشترک دارد.
4- اقدام به پرورش آبزیان در رودخانه ها و آبگیرهای مشترک میان دو کشور.
5- بررسی راهکارهایی جهت بهره برداری افزو نتر عراق از خلیج فارس در قبال پرداخت حق ترانزیت و هزینه های خاص آن.
6- بهره گیری از حداکثر ظرفیت اروندرود و توانهای مطلوب استان خوزستان که می تواند به سرمایه گذاری های جهانی و بالطبع ارتباطات افزونتر جهانی منتهی شود.
7- ایجاد بازارچه های مرزی و ایجد اشتغال جهت ساکنین بومی و مرزنشینان و حمایت از صنایع دستی و کوچک.
8- اعتمادسازی و اجتناب از تبلیغات منفی و اهتمام دو کشور در کاستن تنش های مرزی.
9- همکاری های فرهنگی، آموزشی با توجه به اشتراکات قابل توجه میان ملتهای ایران و عراق.
نتیجه گیری
دو کشور ایران و عراق به رغم گذشته پر تنش مرزی می توانند با همکاری یکدیگر معضلات را از پیش رو بردارند و با توجه به تأکید بر اقتصادمداری که از دهه اخیر اهمیت یافته ارزش این مناطق را بازیابی و شناسایی نمایند. سالیان متمادی خطوط مرزی مشترک ایران و عراق شاهد درگیری های جزیی و پراکنده و گاه گسترده بوده که حاصل آن انهدام تأسیسات، اماکن، ساختمانهای مسکونی و غیرمسکونی، از بین رفتن نخلستانها و کشته شدن نیروهای نظامی و غیرنظامی از طرفین بوده در حالی که خط مرزی ایران و عراق با توجه به وجود نقاط قوت فراوان و در برداشتن امتیازات ژئوپلتیک و ژئواستراتژیک قابل توجه می توانست در بهبود وضعیت اقتصادی هر دو کشور که متکی بر نفت است تأثیرگذار باشد.
نکته مهم و قابل توجه وجود اشتراکات عمیق فرهنگی میان مردم دو سرزمین است که متأسفانه کمتر در راستای بهره برداری مثبت از آنها استفاده شده است تشابه دو قومیت کرد و عرب در دو سوی مرز می تواند امتیازی جهت ارتباطات مطلوب تر باشد و ایران نباید ارتباط فرهنگی را تنها در اعزام زائر به عتبات عالیات یا پذیرش زائر از عراق محدود نماید. افق های وسیع و روشنی در رابطه با همکاریهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی دو کشور وجود دارد که از سوی مسئولین ایران و عراق باید قابل توجه و ملاحظه باشد در این صورت است که می تواند ادعا نمود مرزهای همواره لرزان و ناپایدار غرب ایران، به مرزهای صلح و دوستی و مراوده و همکاری متقابل تبدیل خواهد شد.
منبع : ویژه نامه دفاع مقدس همشهری
یادواره شهدای گردان انصارالرسول (ص) لشگر 27 محمدرسولالله (ص) برگزار شد.
به گزارش خبرنگار «فرهنگ و حماسه» خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، در این یادواره که دیشب در حسینیه حضرت علی اصغر (ع) برگزار شد، حجتالاسلام والمسلمین تائب از جانبازان دوران دفاع مقدس گفت: هدف از برگزاری این یادمانها، گرامیداشت یاد و خاطره شهیدان و میثاق مجدد با آنهاست تا راهمان را گم نکنیم.
وی اظهار داشت:مسلمانان در طول تاریخ از دو زاویه ضرب خوردهاند، یا دشمنان خود را نشناختهاند، یا امامشان را. اما در طول تاریخ فداکاریهای زیادی از سوی مسلمانان صورت گرفته است.
حجت الاسلام تائب ادامه داد: دشمنان همواره بر علیه ایران توطئه میکنند، اما بدانند که ایران از راهش منصرف نمیشود.
وی با محکوم کردن توهین به ساحت مقدس پیامیر اکرم (ص) و حمله تروریستی به حرمین شریفین گفت: آمریکا و کشورهای غربی از کاریکاتور توهینآمیز به ساحت مقدس پیامبر اکرم (ص) حمایت کردند، اما همین ناشیگری آنها باعث اتحاد و اعتراض مسلمانان علیه آنها شد.
حجت الاسلام تائب افزود: وقتی آنها جو ایجاد شده از سوی مسلمانان بر علیه خود را نامناسب دیدند، با حمله به حرمین شریفین، قصد ایجاد اختلاف بین شیعه و سنی را داشتند، اما باز هم موفق نشدند، چون این کار آنها وحدت بین شیعه و سنی در عراق را افزایش داد.
وی تصریح کرد: آمریکا در منجلاب عراق گرفتار شده است.
فتحالله نادری، از رزمندگان گردان انصارالرسول (ص) لشگر 27 محمد رسولالله (ص) در دوران دفاع مقدس نیز در این یادواره با بیان خاطراتی، گفت: نباید شهداء را طوری معرفی کنیم که دیگران خیال کنند دستیابی به آنها غیرممکن است. شهداء نیز مثل ما زندگی میکردند، اما آنها زندگی کردند تا زندگی کردن را به ما یاد بدهند.
گفتنی است: گردان انصارارسول (ص) لشگر 27 محمد رسولالله (ص) ماموریتها و عملیاتهایی در دوران دفاع مقدس انجام داد که در زیر به آنها اشاره میشود.
1- مسلم بنعقیل (ع) با رمز یا ابوالفضلالعباس (ع) سومار- مهر 61
2- والفجر مقدماتی با رمز یاالله یاالله یاالله- فکه- چزابه- بهمن 61
3- والفجر یک با رمز یاالله یاالله یا لله، شمال فکه- فروردین 62
4- خیبر با رمز یا رسولالله (ص)، هورالهویزه- اسفند 62
5- بدر با رمز یا فاطمهالزهرا (س)، هورالهویزه- اسفند 63
6- پدافند خسروآباد، مهران- شهریور 64
7- والفجر 8 با رمز یازهرا (س)، فاو- بهمن 64
8- کربلای یک یا ابوالفضل العباس (ع) مهران- تیر 65
9- پدافند قلاویزان، مهران- آبان 65
10- کربلای 5 با رمز یا زهرا(س)، شملچه- دیماه 65
11- پدافند عملیات نصر 7 ( دوپازا) سردشت- مرداد 66
12- پدافند عملیات بیتالمقدس2، شاخ شمیران- اسفند 66
13- بیتالمقدس 7 با رمز یا اباعبدالله الحسین (ع)، شلمچه خرداد 63
14- غدیر با رمز محمد رسولالله (ص)، شملچه مرداد
خرمشهر، از ده روز مانده به 31 شهریور که جنگ رسماً شروع شد، درگیر جنگ بود. در مرز شلمچه.
آن موقع کسی نمیگفت جنگ، میگفتند زد و خورد. از آن روز تا سی ویکم شهریور که باران توپ و خمپاره کوی طالقانی و منطقهغربی خرمشهر را تبدیل به خرابه کرد و رادیوها شروع جنگ را اعلام کردند، کم و زیاد هر روز یک عده بودند که نان و غذایشان را برمیداشتند و میرفتند ده، پانزده کیلومتر دورتر از شهر، نزدیک مرز. اگر توی راه سری به سپاه زده بودند و سلاح داشتند، به نیروهای درگیر میدادند و اگر نه، نان و خرما یا چیزی مثل اینها. روز سی ویکم به بعد اما این خبرها نبود. سرتاسر دشت غربی خرمشهر پوشیده شده بود از تانکها و نفربرهای عراقی. شهر تقریباً خالی از جمعیت شده بود. جز کسانی که مانده بودند تا اگر کمکی از دستشان بر آمد بکنند، هر کاری که باشد. از زنهایی که مانده بودند، یکسری توی مسجد جامع شناشنامه میگرفتند و اسلحهام -1و ژ-3 تحویل میدادند. یک عده نیروهایی را که از جاهایی دیگر به شهر میآمدند راهنمایی میکردند و بقیه هم مسئول زاغههای مهمات بودند. خیلی از مردم اولین بارشان بود اسلحه دست میگرفتند و چند ساعت بیشتر وقت نداشتند تا یاد بگیرند چطور باید با این تفنگها جلوی تانک و خمپاره و توپ مقاومت کرد. اسلحه کم بود و به همه نمیرسید. سی روز بعد که بعضی از همینها توی آبادان همراه مدافعین آبادنی میجنگیدند، چیزهای دیگری هم تجربه کرده بودند؛ اینکه شش نفری دنبال یک نفر که سلاح دارد راه بیافتند تا همین که افتاد اسلحهاش بیاستفاده نماند. آنها به اینجور جنگیدن عادت کرده بودند. جنگیدن در شرایط سخت، جایی که امدادگر بغلی با کیلومتر شمار موتورش فاصله نیروهای خودی را تا خط دشمن، یا نیروی پشتیبان یا هر جای مهم دیگر به دشمن لو میدهد؛ نیروهای خلق عرب. اما حالا در هفتمین روز جنگ همه محمد جهان آرای بیست و پنج ساله را میبینند که یک پایش مرز است و یک پایش شهر و دائم توی بیسیم گریه میکند و التماس، که نیرو و امکانات برایش بفرستند. پشت بیسیمی که کسی نیست، هست، ولی بود و نبودش یکی است. محمد هم تا چند روز دیگر یاد خواهد گرفت چطور با دست خالی بجنگد. او فعلاً مشغول سرو سامان دادن بچههای سپاه خرمشهر است. جوانانی 14ساله، 16، 18 تا بیست ساله با شهری که آب و برق آن قطع شده و سطل سطل از حوض خانهها یا رودخانهها آب میآورند و یک دشت تانک و نیرو که از بالا و روبرو دارند دورشان میزنند. ششم مهرماه 59، خرمشهر.
جماعت 4 روز است آمدهاند پلیس راه. اغلب انها هنوز تانکهای دشمن را ندیدهاند. اصلاً هیچجور تانکی ندیدهاند. برای همین هم عجله دارند که حمله کنند. آنها تفنگ دارند و فکر میکنند همهچیز دارند. جهانآرا، نورانی را مسئول این محور کرده. خودش فرصت اینکه وقتش را یکجا بگذارد ندارد. نورانی نیروها را به دستههای 12 و 15نفره تقسیم کرده، طوری که در هر گروه، حتماً 3 تا 4 پاسدار آموزش دیدهتر باشند. گروهها، گله به گله پشت خط راهآهن کشیک میکشند که عراقیها سر برسند. آن طرف خطر راه آهن زمین کاملا صاف و هموار است. بلندی خط آهن یک سنگر طبیعی است. 4 روز است اینها از صبح تا شب منتظر میمانند و همین که هوا تاریک میشود. نیروهای مردمی خط را رها میکنند و میروند خانههایشان، از هرگروه 5 نفر هم نمیمانند که آن هم پاسدارها هستند. باید تا صبح منتظر بمانند تا دوباره سرو کله نیروهای مردمی پیدا شود. حالا، شب هفتمی، بیسیم نورانی، فرمانده محور، صدا میکند «محمد، نیروها همه خوابند. این یکی را بیدار میکنم، نفر قبلی خوابش برده.» خود محمد حال و روزش بهتر از نیروها نیست. مانده که چه کند. نیروها را جمع میکند و میبردشان ردیف آخر خانههای تازهسازی که قرار بوده بعدها بدهند به کارگران معلوم نیست کجا. و همین طور مانده. به آنجا میگویند خانههای پیش ساخته. بچهها آنجا استراحت میکنند. محمد، بیسیم به دست، کنار دیوار یکی از خانهها خوابش برده که از صدای شلیکهایی همین نزدیکیها از خواب میپرد. عدهای تکاور ردیف قبلی خانهها را گرفتهاند و مشغول تیراندازی و جلو آمدهاند. محمد، خوشحال که بالاخره تکاورهای خودی که این همه وعدهاش را به جهانآرا میدادند، برای کمک آمدهاند. از پنجره با دست به آنها اشاره میکنند که شلیک نکنند. اینجا بچههای خودی هستند. در جواب یک خشاب رگبار تحویل میگیرند. با عجله نیروها را از خواب بلند میکنند. بچهها پشت پنجرهها میپرند و از فاصله 15 متری به ردیفهای قبلی خانهها شلیک میکنند. هوا کمکم روشن میشود. نیروهای مردمی هم پیداشان میشود. این دلگرمی بزرگی است اگر آتش عراقیها مجال بدهد. هم حجم آتش و هم تعداد نیروهای آنها لحظه به لحظه بیشتر میشود. کسی جرات سربلند کردن هم ندارد، چه به تیراندازی. یک تیرکه بزنی، درجا بیست خشاب پر از همه طرف تحویل میگیری. کار از کار گذشته و هیچ راه دفاعی نیست. سهل است، فرصت عقبنشینی هم نیست. همه سرجایشان مچاله شدهاند. کم کم صدای شنی تانکها به گوش میرسد. راه افتادهاند برای پیش روی. اینجا را که بگیرند، تا پلیس راه و حتی آنطرفتر کشتارگاه، کسی جلودارشان نیست. کشتارگاه هم که آخر کار است و تمام، یک نفر داد میزند: «بچهها، عراقیها دارند فرار میکنند. اللهاکبر.» همه باهم از جا بلند میشوند و با خوش حالی به سمت عراقیها میدوند. احمد شوش که داد زده، جلوی همه میرود، هیچکس درست نمیداند چه اتفاقی افتاده. فعلاً فرصت این حرفها نیست. عراقیها هم همین را میدانند که اگر خبری نبود این همه آدم بلند نمی شدند سمت آنها راه بیافتند. تانکها و خودروها سرو ته میکنند. نیروها هم همینطور، با سرعت به سمت عقب فرار میکنند. وضع کاملاً عوض شده. بچهها از عقب، عراقیها از جلو تا پشت سیل بند و انبارهای عمومی عقب میروند. البته جز آن عده که هنگام فرار کشته میشوند و یا اسیر. حالا وقت آن است که نیروهای مردمی با سلاحهای غنیمتی توی شهر بچرخند و زنها از شادی پیروزی کل بکشند. اولین درگیری مردمی با موفقیت سپری میشود. هنوز هم هیچکس نمیداند که چرا احمد شوش آن حرفها را زد. خودش هم نیست که بشود پرسید. مهم نیست. هر چه بود گذشت.
پنجمین نفر اسم و مشخصات خود را که گفت، با آر پی جی از کوی طالقانی به طرف کشتارگاه راه افتاد. 4 نفر دیگر، روی جاده کشتارگاه و از روبرو به تانکهای عراقی شلیک میکردند تا تانکها از او غافل شوند. این چندمین باری است که عراقیها به کشتارگاه هجوم میآورند تا اولین جای پایشان را در شهر محکم کنند و نمیتوانند. امروز همزمان، حمله را در سه محور شروع کردهاند تا مدافعین پراکندهتر شوند و همینطور هم شده. نیروهای این محور همگی یا به کمک محمد نورانی و نیروهایش، نزدیک پلیس راه رفتهاند، یا محوطهی گمرک در بندر. کسی اینجا نمانده یا اگر مانده کشته شده. از صبح، ردیف اول تمام خانههای بین پلیس راه تا کشتارگاه را تاتکها زدهاند. همه را، هر خانهای که تیر از آن شلیک میشده. حالا این پنج نفر با هم قرار گذاشتهاند هر طور که شده جلویشان را بگیرند، یک نفر باید فدا شود تا نانک جلودار را روی جاده بزند. تانک اولی که منهدم شود، شیب جاده آنقدرها هست که خود به خود جلوی بقیه تانکها بسته شود. نفر پنجم، دیگر زیر شیب جاده کشتارگاه است. و تانکها هنوز دارند به آن چهارتای دیگر شلیک میکنند. تا به خوش بجنبد، تانک اولی او را دیده. گلوله اول تانک، آسفالت را میشکافد. سریع خود را به آن طرف جاده، جایی که سیل یک گودال درست کرده میاندازد و صبر میکند تانک هر چه میتواند نزدیک شود. تانک به حدی نزدیک شده که دیگر محال است بتوانند او را بزنند. بلند میشود و با آر پی جی به سمت تانک نشانه میرود. از تانککاری جز سرو ته کردن بر نمیآید. تانک دومی و سومی هم. امّا هنوز گلولهای شلیک نشده. از آن دورها یک نفر صدا میزند: «از ضامن خارجش کن.» این کار را میکند ولی باز هم شلیک نمیکند. تانکها با سرعت قرار میکنند. باز همان آدم قبلی داد میزند «چخماقش روبکش» بالاخره گلوله شلیک میشود. ولی تانکها آنقدر دور شدهاند که به هیچکدام نمیرسد. چارهای نیست. بسیاری از مدافعین اولین باری است که سلاح درست میگیرند. بقیه که فرار تانکها را دیدهاند با عجله آنها را تعقیب میکنند. سرعت عقبنشینی آنقدر زیاد است که عراقیهایی که توی خانههای عقبی مشغول پاستوربازی یا حمامند، تا بفهمند چه خبر شده پشت سر مدافعین جا ماندهاند. بعضیشان دارند هر چه را که به درد میخورد جمع میکنند. تلویزیون، کولرگازی یا ... موقع برگشتن، بهروز مرادی چند تانک عراقی را دیده که پشت دیواری همان نزدیکی پنهان شده. به سرباز بغل دستیاش اشاره میکند که هوایش را داشته باشد تا سروقت تانکها برود. آر پی جی را رو به راه میکند و آماده شلیک که درست در آخرین لحظه فریادی از دور او را متوجه نقطهای کوچک میکند. سربازی که با دست به او اطمینان داده که هوای کار را دارد، عراقی است. بهروز سریع برمیگردد و آر پی جی را به زمین شلیک میکند. بعد، از میان گرد و خاکی که به هوا بلند شده خودش را نجات میدهد. حالا دیگر هم بهروز و هم دوستانش و هم عراقیها، فهمیدهاند چه اتفاقی افتاده. هر کس کم کم جای خودش را پیدا میکند. عراقیها باید 12 روز دیگر منتظر بمانند تا بتوانند توی کشتارگاه جایی برای خودشان دست و پا کنند.
عراقیها در محور شمالی حملهشان، روی جاده اهواز- خرمشهر جهنم درست کرده بودند و نیروهای مردمی که حالا دیگر خوب متوجه شده بودند وقتی صحبت از تانک و خمپاره و توپ در میان است، از ژ3 و ام1 کاری ساخته نیست. به ساختمانهای اطراف پناه برده بودند و منتظر که آخرش چه خواهد شد. محمد نورانی و عیاد حلمیزاده و دو سه نفر دیگر روی جاده چشم دوخته بودند به تانکهایی که نزدیک میشدند و هیچکاری هم از دستشان بر نمیآمد که بکنند. نورانی داشت این طرف و آنطرف میرفت و به همه جاهایی که صد بار نگاه کرده بود نگاه میکرد که نکند که از یک جایی که خودش هم درست نمیدانست کجا، کمکی برسد و همینطور گریه میکرد که آن دو تا دیدهبان ارتشی که داشتند با وانت میآمدند. یکیشان تا به او رسید از وانت پرید پایین که «عراقیها کجاند؟»
- بیایین پایین، دارن جاده رو میزنن، ببینید چه خبر است. دارن میان.
- فلان شدهها چهجوری میان. انگار خانه بابایشان است. بیسیم داری؟
- یک پی آر سی 77.
- از عقاب به شاهین ...
افسر توپخانه ارتش، دوبار که توی بیسیم داد کشید، گلولههای توپ و کاتیوشا پروازکنان خود را به شکارهاشان رساندند و دود سیاه غلیظی بلند شد. محمد نورانی از خوشحالی نمیدانست چه کار کند. اولین باری که میدید خودیها هم میتوانند اینجور جهنمی درست کنند. مخصوصاً وقتی افسر توپخانه را میدید که توی بیسیم میگفت «خیلی خوب است. تکرارش کن» خط سر و سامان پیدا کرد. محمد و بقیه هم.
عراقیها پلیس راه را هم گرفتند. از آن طرف هم کشتارگاه را. هر کسی این وسط مانده محاصره شده و از حالا باید شمارش معکوس مرگ کند. یک عده از محاصره شدهها، پشت بیسیم وصیت میکنند. منتظرند تنها کاری را که تا رسیدن اجلشان میشود کرد بکنند. یعنی سر و کله تانکها که توی فلکه راهآهن پیدا شد، ترتیبشان را بدهند. هر چه بیشتر بهتر. توی این مهلکه بهنام هم باز پیدایش شد. بچه این بار از مسجد سلیمان فرار کرده و آمده، از خانهشان. اگر رفوزه نشده باشد حالا باید دوم راهنمایی باشد. سعی میکند از حوض خانهها برای محاصره شدهها آب بیاورد. یا اگر دستش رسید خشاب پر کند. تانکها منتظرند آخرین مهمات مدافعین ته بکشد تا بتوانند با خیال راحت سرشان بریزیند. سید صالح موسوی و همکلاسیش احمد ملکی، معلوم نیست از کجا، سر میرسند. صالح آر پی جی دارد. از دیوار انباری که همان نزدیکی است بالا میرود و خودش را پشت دیواری که ردیف تانکها آنجا آماده حملهاند میرساند. احمد هم دنبال اوست. کمک آ ر پی جی یا چیزی شبیه به این. به احمد میگوید به محض بیرون رفتن او از پشت دیوار آنجا را ترک کند. اولین تانک دشمن که دیده خبری از شلیک و این حرفها نیست راه میافتد و لولهاش را سمت فلکه میگیرد. خوب که نزدیک میشود سید صالح بیرون میپرد و از فاصله چند متری شلیک میکند و دوباره برمیگردد پشت دیوار. صدای تکبیر میگوید که چه خبر شده. جیپ فرماندهی عراقیها که قضیه را دیده، هول میشود و مستقیم میرود وسط بلوار خیابان و سرنشینانش یا به فرار. جماعت هم با دیدن ماجرا بنا میکنند به تعقیب. به صد دستگاه که میرسند. مهمانشان ته میکشد. عراقیها هم فهمیدهاند. سرو ته میکنند. مدافعین هم چه کنند؟ پا به فرار تا سرجای اول. چیزی نمانده که تا آخرین نفر توی این مهلکه بمانند. که از روبرو یک چیفن ارتش سر میرسد. تانک اول عراقی یا چیفتن درست روبروی هم قرار میگیرند. هر کدام زودتر شلیک کند، برده. بعدها هر کس میپرسد آنروز چه اتفاقی افتاده، آنهایی که زنده ماندند برایش تعریف میکنند که چطور چیفتن شلیک کرده و پشت بندش هم گلولههای آر پی جی و صندوقهای مهمات رسیده و مهاجمین نه تا صد دستگاه، که آنطرفتر تا پل نویعنی جایی که روز چهارم حمله رسیده بودند، عقب رفتند.
نان خشک و سیگار، سید صالح میگوید که آنروزها خوراکشان فقط این دو تا بوده. آنروزها سید صالح 17سالش بوده و دوستانش هم همگی همین حدود. پرویز عرب 19ساله، مجید خیاطزاده 14 ساله و بزرگ آنها جهانآرا که 25 سالش بوده. با کفشها و پوتینهای پر از خون و جراحت که بیست روز بوده که از پای آنها در نمیآمده، میشود باور کرد. تاریخ این را میگوید، میشود هم باور نکرد.
فقط یک جا در شهر باقی مانده است که هنوز مدافین از آن، هم به عنوان مقرو هم به عنوان بیمارستان و همپشتیبانی و تدارکات استفاده میکنند و آن مسجد جامع است. رادیو، بیخبر از همه جا. برای تهییج روحیه مدافعین مدام میگوید: «دلاوران مسجدجامع، به پیش ...»
آخرین نقطه استقرار مدافعان هم لو میرود. خمپاره برای اولین بار سقف مسجد جامع را فرو میریزد. تیراندازی کور فایدهای ندارد. بهروز مرادی و مرتضی قربانی دوربین شهردار را میگیرند و با بالا رفتن از یک ساختمان 3 طبقه در خیابان 40متری دیدهبانی میکنند. دو دیدهبان دشمن روی یکی از ساختمانهای اطراف دارند با دوربین به مسجد جامع نگاه میکنند. بهروز یک موشک آر پی جی برایشان میفرستد. موشک آر پی جی درست وسط آن دومی خورد و هر دو پایین میافتند، کمی بعد دوباره مشغول میشوند. همانجا یک سرباز عراقی با دست مسجد جامع را به دو تکاور تازه نفس که دستشان را به کمرشان زدهاند نشان میدهد. بهروز مرتضی با ژ-3 آنها را هم به رگبار میبندند. آتش از روی مسجد قطع میشود، بهروز به یکی از بچهها پیغام میدهد به سرگرد شریف نسب بگو بچهها دیدهبان عراقی را زدهاند. نیروها برگردند. دیگر مسجد جامع را نمیزنند. نیروها از خوشحالی هم دیگر را بغل میکنند اما چند دقیقه بعد دوباره خمپارهها شروع میشوند. بهروز و مرتضی باز با دوربین برمیگردند. یک تکاور عراقی در فاصله حدود 500متری کشیک مسجد جامع را میکشد. بهروز شلیک میکند ولی به او نمی خورد. تکاور عراقی که میرود، گلوله باران آنروز هم قطع میشود. فردا صبح با نزدیک شدن عراقیها مسجد جامع در تیررس مستقیم گلولههای آر پی جی قرار خواهد گرفت. مدافعین از پدرها و مادرها و زنهایی که هنوز توی خرمشهر ماندهاند میخواهند که شهر را ترک کنند. امّا هیچکس راضی به خروج از شهر نیست. مدافعین دشمن را خوب میشناسند. به زنها میگویند شما بروید که ما راحت بجنگیم. جواب زنها که ازشان میخواهند به آنها هم اسلحه بدهند مجابشان میکند که دیگر حرفی نزنند و منتظر بمانند.
زنهایی که مامور حفاظت از انبارهای مهمات مدافعین هستند، با نزدیک شدن عراقیها خطر را احساس میکنند. مهمات را به سرعت به کوی بهروز در آبادان منتقل میکنند تا دست دشمن نیافتد و بعد کم کم از طریق پل از شهر خارج میشوند.
شیوه پخش اخبار هنوز طوری است که آوارگان خرمشهری را در شهرهای دیگر مسخره میکنند. از قول رادیو نبرد هنوز 16کیلومتری خرمشهر جریان دارد و نیروهایی که از آذربایجان آمدهاند به محض دیدن درگیری در شهر به گریه میافتند که «شنیده بودیم عراقیها را 16کیلومتر عقب زدهاند، چرا حقیقت را نمیگویند؟ اگر ما خبر داشتیم بچههامان پیاده از آذربایجان میآمدند. گروهی از مدافعین بعد از 48 ساعت درگیری بیوقفه برای استراحت به مقر برگشتند که صدای بیسیم در میآید. جهانآراست. بچهها بیایید. شهر دارد سقوط میکند. شانزده نفر به سمت خیابان آرش راه میافتند. در راه یک گروه 40 نفره را نزدیک خودشان میبینند. توی تاریکی هوا خودی یا غیرخودی بودن آنها قابل تشخیص نیست. احمد قندهاری نارنجک تخممرغیاش را دست میگیرد. اما درست آخرین لحظه بهرور قیصری جلوی او را میگیرد. شاید خودی باشند. جلوتر که میروند گروه 40نفره دیگر از کمین خارج شدهاند. عراقی بودهاند. احمد از دست بهروز شاکی است. اما بهروز که چارهای نداشته میگوید «اگر ایرانی بودند چه خاکی به سرمان میکردیم؟ عراقی را چهار تا کوچه هم آنطرفتر میشود گیر انداخت. ایرانی را چه؟» بچهها با همان تعداد نیروهای مهاجم درگیر میشوند. تا صبح درگیری ادامه دارد و بالاخره نزدیک صبح ساعت 4 به ساختمان فرمانداری برمیگردند تا کمی استراحت کنند. امیر رفیعی در حالی که یک پایش را که شکسته تا بالا گچ گرفته است با تیربار روی فلکه فرمانداری ایستاده و منتظر نیروهای عراقی است. هنوز چشم بچهها گرم نشده که صدای رگبار گلولهها از نزدیک شنیده میشود. گلولهها از ساختمانهای بلند مشرف به فرمانداری شلیک میشوند. بیسیم صدا میکند بچهها داریم محاصره میشویم. رضا دشتی است. بچهها داخل ساختمان فرمانداری میشوند و از پلهها بالا میروند. آخرین نقطه مقاومت، روی پشتبام با تیربار نیروهای عراقی است که در ساختمانهای اطراف پناه گرفتهاند. اما با پیدا شدن سرو کله تانکها از سمت خیابان عشایر، اینجا هم به تیر مستقیم تانک بسته میشوند. طبقه طبقه ساختمان فرمانداری خالی میشود و به این ترتیب، بعد از 33روز جنگ، عراقیها بر ساختمان فرمانداری مسلط میشوند و از آنجا اختیار پل خرمشهر را هم در دست میگیرند. آخرین نیروهایی که در شهر ماندهاند به ناچار به رودخانه میزنند تا با شنا رد شوند. پل حالا دیگر دست عراقیهاست. نزدیک رودخانه چند لنج آخرین نفرات مجروحین را به آن طرف انتقال میدهند. بهروز مرادی و دو نفر دیگر وانت سفید رنگ شهردار را در آخرین لحظات میگیرند. شهر ساکت و آرام شده، هیچ صدایی به گوش نمیرسد. با وانت برای آخرین بار خود را به حیاط مسجد جامع میرسانند. داخل حیاط، کمکهای مردمی، کمپوتها، نخود، لوبیا، تاید و هر چیز دیگری که فرستادهاند با خون مجروحین و کشتهها قاطی شده است. آخرین نگاههای حسرتبار صرف مسجد جامع میشود. آخرین تیرها شلیک میشود و بعد برمیگردند. بهروز با آن که شتا بلد نیست با یک تیوپ نیمه باد به آب میزند و از رود عبور میکند. حالا فقط یک نفر هست که هنوز در شهر مانده. امیر رفیعی با آن پای گچ گرفته و آن تیربار. سید صالح موسوی بعدها او را در تلویزیون عراق دیده که دو نفر عراقی زیر شانهها چپ و راست او را گرفتهاند و عقبش میبرند. از همان فلکه فرمانداری و دیگر هیچ. عراقیها فلکه فرمانداری را گرفتند. پرچم ایران را از بالای ساختمان فرمانداری پایین کشیدهاند و جایش پرچم بزرگ عراق زدهاند. در برنامهای که برای وزیر دفاع فرستادهاند، اینطور نوشتهاند: خانههای خرمشهر و روستاهای اطراف به وسیله سربازها و افسرها غارت شد و از پاسگاههای کنترل ورودی و خروجی هم که گذاشته بودند کاری برنیامد. کمی بعد ردیف کامیونهای حامل خاک زمینهای نبرد روی جاده بصره به سمت بغداد راه افتادند. آنها را برای بنای مجسمه سرباز گمنام که در بغداد ساخته میشد میخواستند. از کلاه خودهای پر از سیمان سربازان ایرانی که روی آسفالت خیابانها چیده شده بودند هم دستاندازهای خیابان بعذاد ساخته شد. اما با همه اینها فضای خرمشهر هنوز برای عراقیها عادی نشده است.
خط اتوبوسرانی بصره- خرمشهر هم دایر شده و همه شعارهای فارسی که روی دیوارهای شهر بود پاک شدهاند و جایشان را شعارهای عربی گرفته. بولدوزرها تمام خانههای وسط شهر را صاف کردهاند تا از چهار راه کشتارگاه راه مستقیمی تا پل باز شود. آنها دارند شهر را هر طور که دلشان میخواهد میسازند. حالا دیگر به نظر میرسد اوضاع کاملاً عادی شده و خرمشهر، محمره آنها شده است. عراقیها که اینطور فکر میکنند، اما مهم نیست. خرمشهر هیچوقت مال آنها نبوده است.