خونین شهر

خونین شهر

خونین شهر

خونین شهر

فرازهایی از وصیت نامه شهید حسین امانی

((من المومنین رجال صدقوا ماعاهدوالله عافمنهم من‌ ینتظرو‌ما بدلوا ‌تبدیلا))

شک نیست که همه ما باید این راه را برویم وبه سوی حق وسرنوشت خویش بشتابیم ،سپاس پروردگار جهانیان را که ابتدای کار ماراسعادت وپایان کار مارا شهادت قرار داد.درودوسلام بر منجی عالم بشریت ونائب برحقش امام خمینی ودرودبر شهیدان گلگون کفن که باخون عزیزشان درخت این انقلاب را آبیاری نمودند.

سلام برخانواده‌‌ام که اینک هدیه ای تقدیم اسلام نمودند،پدرجان از اینکه نتوانستم دین خود را نسبت به شما اداءکنم شرمنده هستم ولی امیدوارم مرا ببخشید ومرا حلال کنید.

پدرعزیزم،صبرکن وخدا را شکر گذار وشما ای مادر:ای آرام بخش وجود،ای مهربان ،ای کسی که زبان من توان سخن گفتن درباره تورا ندارد،وهرچه سعی میکنم می‌بینم سخنی نمی‌توانم بگویم که باآن قدردانی از محبتهای بیدریغ تو بکنم.

مادرجان: ای فرشته خوبیها بعد از من چشمهای معصوم وپاکت را آلوده به اشک مکن،جامه سیاه مپوش ودر حجله دامادی فرزند خطا کار خود ماتم زده مباش وشیر پاکت را برمن حلال گردان وبرایم دعا کن،شاید خداوند از گناهانم بگذرد.

ای جوانان: مبادا دررختخواب ذلت بمیرید که حسین (ع) درمیدان نبرد شهید شد، ای جوانان مبادا درغفلت بمیرید که علی (ع) درمحراب عبادت شهید شد ومبادا در حال بی تفاوتی بمیرید که علی اکبر حسین در راه حسین (ع) وبا هدف شهید شد.

ای مادران: مبادا از رفتن فرزندانتان به جبهه جلوگیری کنید که فردا درمحضر خدا نمی‌توانید جواب حضرت زینب(ع) رابدهید که تحمل 72 تن شهید رانمود،استغفارودعا راازبین نبرید که بهترین درمانها برای تسکین دردهاست وهمیشه بیادخدا باشیدودرراه او قدم برداریدوهرگز دشمنان بین شما تفرقه نیندازندوشماراازروهانیت متعهد جدا نکنندکه اگر چنین کردند روزبدبختی مسلمانان و روز جشن ابرقدرتهاست ،حضورتان را در جبهه های حق علیه باطل ثابت نگهدارید ودر امام بیشتر دقیق شوید وسعی کنید عظمت اورا بیابیدوخودرا تسلیم او سازید وصداقت خود را همچنان حفظ کنید،امروز که دارم این وصیت نامه رامی‌نویسم دریکی از سنگرهای جبهه های جنوب بسر می‌برم ومنتظر دیدار با معشوقم میباشم ،آمده ام چون تشخیص داده ام که تنها جای دیدار با معبوداینجاست ،آمده ام شایدسهمی داشته باشم درریشه کن کردن ضد انقلاب وبیرون راندن متجاوزین ،آمده‌ام تا من نیز در احیاء دین مبین اسلام وبه ثمر رسیدن انقلاب شریک باشیم،در این لحظه خون دررگهایم می‌جوشد ونمیتوانم درست چیزی بنویسم چون مسئولیتی که به عهده گرفته‌ام بر دوشم سنگینی میکند،واز طرفی خوشحال هستم که شاید بتوانم به این صورت کمی ازمسئولیت سنگینی که بر دوشم است اداء کنم ودر پایان از پدرومادرم می‌خواهم که بر مزارم گریه نکنند واگر گریه می‌کنند طوری گریه کنند که دشمنان نفهمند واز پدر ومادرم می‌خواهم که صبور باشند مانند حضرت زینب که تحمل 72 تن شهید رانمود%

وسلام علیکم ورحمته الله وبر کاته      خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار 

   تاریخ :3/10/1365

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد