دو تا داداش بودند. آن طور که خودشان می گفتند، در بازار تهران، مغازه ی طلا فروشی داشتند. اوضاع مالی شان هم الحمدلله خوب خوب بود. نه اهل دروغ و دغل بودند، نه اهل کلاه گذاشتن و کلاه برداری. به قول معروف:
"نان بازوی خودشان را می خوردند."
نوبتی جبهه می آمدند. گاهی هم دو نفری. ولی قانون شان این بود که یکی شان جبهه باشد و از اوضاع و احوال منطقه گزارش تلفنی بدهد، دیگری در تهران باشد تا هم به کارهای طلافروشی برسد، هم ...
توی لشکر، سر این دو تا داداش دعوا بود. هر گردانی از خدایش بود که یکی از آن دو، حداقل یک هفته به آن گردان بیاید.
وقتی یکی از آنها به گردان جدیدی می رفت، از فرماندهان آمار و ارقام نیازهای گردان را می گرفت و سریع به تهران گزارش می داد:
اگر اشتباه نکنم، به این کارها می گویند:
جهاد با مال و جان!
- می گم داداش، این گردانی که من رفتم، خیلی کمبود امکانات داره. یه وانت تویوتا براشون بگیر، یه آمبولانس، دو سه تا کامیون هم لباس و بقیهی وسایل که خودت بهتر می دونی، بخر و سریع بفرست بیاد.
آن هم که تهران بود، خوب وظایف و ماموریتی را که برادرش سپرده بود، می دانست و به آنها عمل می کرد.
چند روزی بیشتر طول نمی کشید که کاروان کمک های آنها، وارد گردان می شد و حالا نوبت آن یکی برادر بود که در جبهه بماند و این یکی برود اوضاع و امور تهران را مدیریت کند.
اصلا هم اهل این که راه بیفتند توی مساجد و ارگان ها و سازمان ها تا با یه قرون دوزار کمک جمع کنند، نبودند. الحمدلله خدا آن قدر برای شان روزی سرازیر می کرد که همهی این کمک ها را از حساب شخصی خودشان تامین کنند.
و شانس با آن یکی بود که حضورش در منطقه منتهی می شد به عملیات و توفیق همرزمی در کنار بقیهی بچه بسیجی ها را می یافت.
اگر اشتباه نکنم، به این کارها می گویند:
جهاد با مال و جان!
و اینک خاطرات آقای داوود آبادی را از زبان خودشان بشنوید .
روایتگری حمید داوود آبادی ( قسمت اول)
روایتگری حمید داوود آبادی (قسمت دوم)
و
بشنوید خاطره ای از عملیات خیبر با روایتگری استاد رحیم پور ازغدی
بهار تازه دمیده و دلها با صدای پای معطر بهار وخنده شکوفه هایش شاد و سر خوش گردیده اما حکومت بهار کوتاه و زودگذر است . مناسب دیدیم در این فضای بهاری سر به بهار بی خزان قلوب در سالهای نه چندان دور بزنیم .
گروه گروه جوانان و نوجوانان با چهره ای مصمم و بانشاط و لباسهای ساده و پاکیزه به سوی میعاد گاه نماز جمعه هروله میکنند ، بوی عطر یاس و عطر گل محمدی فضای دانشگاه را آکنده ساخته است ، تبسم هایی زیبا بر چهره های معصوم جوانانی نقش بسته که محاسن کم پشت شان به لطافت و زیبایی لحن کلام شان در تلالو آفتاب جانبجش صبح جمعه می درخشد.
شمیم بهشت به مشام می رسد. امروز گروهی دیگر از سبزپوشان سرو قامت در میعاد گاه نماز جمعه وعده کردهاند تا پس از نماز به سوی جبههها عزیمت کنند. قسم می خورم که زیباتر از این سبزپوشان در عالم رویا هم ندیدهام . آنها متعلق به این کره خاکی نیستند. آنها مسافرند ، اما چه با شتاب رفتند ، گویا از دنیا و مافیها فراریاند.
از مدرسه عالی شهید مطهری بر میگشتم ، ساعت 1 بامداد جمعه ، دعای کمیل رستگاری به پایان رسیده بود. آن شب آهنگران «لاله خونین من ای تازه جوانم شهید» را خواند. صدای آهنگران روح را از کالبد جدا میکرد.
در مسیر خواهرانی را دیدیم که پیاده عازم منزل بودند. گاهی خواهری را تنها در حال بازگشت به منزل می دیدیم. آنها نگران نبودند و از تاریکی شب و تنهایی نمی ترسیدند . نام پاسداران و بسیجیان خمینی به آنان احساس امنیت می داد و به بد اندیشان احساس ناامنی .
به راستی حال تحقیق دارید؟!
تحقیق کنید میزان بزهکاری ، قتل ، خودکشی ، تجاوز، فساد و فحشا در آن سالها چه تفاوتی با میزان جرایم امروز دارد؟!موضوع دیگر تحقیق «میانگین در آمد» مردم و میزان رضایتمندی آنها از زندگی !
هر نتیجهای که به دست آوردید ما را هم بیخبر نگذارید.
خدا رحمت کند شهید آوینی را که گفت: «چه کوتاه بود دوران حکومت عشق».
شعر " لاله ی خونین من ای تازه جوانم شهید " با صدای حاج صادق آهنگران .
ای آشنای سروهای سربدار ، روبروی تو آرامش عمیقی است برای التیام زخمهایم . با تو که می نشینم ، تنهایی را فراموش می کنم و زمزمه یا زهرای بسیجیان را در نگاهت میخوانم .
ای یادگار حاج همت ! ای صبور غریب ! ای عطر بسیجیان پیچیده در تنت !
در آن روزگار علی (ع) با چاه درد دل می کرد اینک و در این روزگار ما نیز با تو بازگو می کنیم دلتنگی هایمان را .
ما را دریاب ، دوکوهه !
آنچه مشاهده می کنید 16 قطعه از سخنان جان فزای شهید آوینی در مورد دوکوهه است .
ای کاش نمی پرسیدی که دوکوهه کجاست ! | Download |
شرف المکان بالمکین | Download |
دوکوهه سال ها با شهدا زیسته است | Download |
قطارها دوکوهه را فراموش کرده اند | Download |
زمین صبحگاه هنوز در جستجوی ... | Download |
آنان که در دوکوهه زیستند | Download |
ای قدمگاه بسیجی | Download |
با من سخن بگو دوکوهه | Download |
حسینیه حاج همت قلب دوکوهه است | Download |
دوکوهه قطعه ای از خاک کربلاست | Download |
دوکوهه مغموم است | Download |
تو را دوست دارم ای دوکوهه | Download |
دوکوهه و شهدایش | Download |
دو کوهه با تو هستم، آیا می دانی | Download |
دوکوهه آیا بر قدم همه ی عزیزانت بوسه زده ای ؟ | Download |
خداحافظ دوکوهه ! | Download |
طریقه آشنایی من با ایشان این بود: کمیته ای در نخست وزیری تشکیل شد که درباره مسئله ارتش بحث و مشورت می شد و در مواردی هم تصمیم گیری می کرد که من و ایشان هر دو عضو این کمیته بودیم. در بدو تشکیل این کمیته اولین روزی که ایشان دعوت شده بودند، من وارد شدم و قیافه مهربان و صمیمی و متواضع و دوست داشتنی چمران را اول بار در آنجا دیدم، یعنی قیافه ای که با ترسیم ذهنی من از چمران بکلی متفاوت بود و در آنجا خیلی گرم از من و یک برادر دیگری که با هم بودیم استقبال کرد.
وقتی نشستیم، دیدم مثل این که او هم با من آشنا بوده و خیلی زود احساس کردم که یک انسان اهل ذوق و معنویت و علاقه مند به هنر و هنرمند است، چنان که در همه حرکات و سکنات او این حالات محسوس بود.
آنچه مشاهده خواهید کرد کلیپ زیبایی از شهید چمران به همراه بیانات شیوای رهبری در مورد ایشان است .
برای مشاهده کلیپ ، کلیک کنید .
"زندگی زیباست، اما شهادت از آن زیباتر است؛ سلامت تن زیباست، اما پرندهی عشق، تن را قفسی میبیند که در باغ نهاده باشند.
و مگر نه آنکه گردنها را باریک آفریدهاند، تا در مقتل کربلای عشق، آسانتر بریده شوند.
و مگر نه آنکه از پسر آدم، عهدی ازلی ستاندهاند که حسین را از سر خویش، بیشتر دوست داشته باشد.
و مگر نه آنکه خانه تن، راه فرسودگی میپیماید تا خانه روح، آباد شود.
و مگر نه آنکه گردنها را باریک آفریدهاند، تا در مقتل کربلای عشق، آسانتر بریده شوند.
و مگر این عاشق بیقرار را بر این سفینه سرگردان آسمانی، که کرهی زمین باشد، برای ماندن در اصطبل خواب و خور آفریدهاند.
و مگر از درون این خاک، اگر نردبانی به آسمان نباشد، جز کرمهایی فربه و تنپرور برمیآید.
ای شهید، ای آنکه بر کرانهی ازلی و ابدی وجود بر نشستهای، دستی برار و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را نیز، از این منجلاب بیرون کش".
سید شهیدان اهل قلم ، شهید سید مرتضی آوینی
برای شنیدن متن با صدای شهید آوینی ، کلیک کنید .