خونین شهر

خونین شهر

خونین شهر

خونین شهر

روایتگری حمید داوود آبادی (صوتی)


دو تا داداش بودند. آن طور که خودشان می گفتند، در بازار تهران، مغازه ‌ی طلا فروشی داشتند. اوضاع مالی شان هم الحمدلله خوب خوب بود. نه اهل دروغ و دغل بودند، نه اهل کلاه گذاشتن و کلاه برداری. به قول معروف:

"نان بازوی خودشان را می خوردند."

رزمندگان

نوبتی جبهه می آمدند. گاهی هم دو نفری. ولی قانون شان این بود که یکی شان جبهه باشد و از اوضاع و احوال منطقه گزارش تلفنی بدهد، دیگری در تهران باشد تا هم به کارهای طلافروشی برسد، هم ...

توی لشکر، سر این دو تا داداش دعوا بود. هر گردانی از خدایش بود که یکی از آن دو، حداقل یک هفته به آن گردان بیاید.

وقتی یکی از آنها به گردان جدیدی می رفت، از فرماندهان آمار و ارقام نیازهای گردان را می گرفت و سریع به تهران گزارش می داد:

اگر اشتباه نکنم، به این کارها می گویند:

جهاد با مال و جان!

- می گم داداش، این گردانی که من رفتم، خیلی کمبود امکانات داره. یه وانت تویوتا براشون بگیر، یه آمبولانس، دو سه تا کامیون هم لباس و بقیه‌ی وسایل که خودت بهتر می دونی، بخر و سریع بفرست بیاد.

آن هم که تهران بود، خوب وظایف و ماموریتی را که برادرش سپرده بود، می دانست و به آنها عمل می کرد.

چند روزی بیشتر طول نمی کشید که کاروان کمک های آنها، وارد گردان می شد و حالا نوبت آن یکی برادر بود که در جبهه بماند و این یکی برود اوضاع و امور تهران را مدیریت کند.

پرنده

اصلا هم اهل این که راه بیفتند توی مساجد و ارگان ها و سازمان ها تا با یه قرون دوزار کمک جمع کنند، نبودند. الحمدلله خدا آن قدر برای شان روزی سرازیر می کرد که همه‌ی این کمک ها را از حساب شخصی خودشان تامین کنند.

و شانس با آن یکی بود که حضورش در منطقه منتهی می شد به عملیات و توفیق همرزمی در کنار بقیه‌ی بچه بسیجی ها را می یافت.

اگر اشتباه نکنم، به این کارها می گویند:

جهاد با مال و جان!

 

و اینک خاطرات آقای داوود آبادی را از زبان خودشان بشنوید .

روایتگری حمید داوود آبادی ( قسمت اول)

روایتگری حمید داوود آبادی (قسمت دوم)  

و

بشنوید خاطره ای از عملیات خیبر با روایتگری استاد رحیم پور ازغدی

چه کوتاه بود دوران حکومت عشق


بهار تازه دمیده و دلها با صدای پای معطر بهار وخنده شکوفه هایش شاد و سر خوش گردیده اما حکومت بهار کوتاه و زودگذر است . مناسب دیدیم در این فضای بهاری سر به بهار بی خزان قلوب در سالهای نه چندان دور بزنیم .

گروه گروه جوانان و نوجوانان با چهره ‏ای مصمم و بانشاط و لباس‏های ساده و پاکیزه به سوی میعاد گاه نماز جمعه هروله می‏کنند ، بوی عطر یاس و عطر گل محمدی فضای دانشگاه را آکنده ساخته است ، تبسم‏ هایی زیبا بر چهره‏ های معصوم جوانانی نقش بسته که محاسن کم‏ پشت ‏شان به لطافت و زیبایی لحن کلام‏ شان در تلالو آفتاب جانبجش صبح جمعه می‏‏ درخشد.

رزمندگان

 شمیم بهشت به مشام می ‏رسد. امروز گروهی دیگر از سبز‏پوشان سرو قامت در میعاد گاه نماز جمعه وعده کرده‏اند تا پس از نماز به سوی جبهه‏ها عزیمت کنند. قسم می ‏خورم که زیباتر از این سبز‏پوشان در عالم رویا هم ندیده‏ام . آنها متعلق به این کره خاکی نیستند. آنها مسافرند ، اما چه با شتاب رفتند ، گویا از دنیا و مافیها فرار‏ی‏اند.

از مدرسه عالی شهید مطهری بر می‏گشتم ، ساعت 1 بامداد جمعه ، دعای کمیل رستگاری به پایان رسیده بود. آن شب آهنگران «لاله خونین من ای تازه جوانم شهید» را خواند. صدای آهنگران روح را از کالبد جدا می‏کرد.

در مسیر خواهرانی را دیدیم که پیاده عازم منزل بودند. گاهی خواهری را تنها در حال بازگشت به منزل می‏ دیدیم. آنها نگران نبودند و از تاریکی شب و تنهایی نمی‏ ترسیدند . نام پاسداران و بسیجیان خمینی  به آنان احساس امنیت می‏ داد و به بد اندیشان احساس ناامنی .

به راستی حال تحقیق دارید؟!

تحقیق کنید میزان بزهکاری ، قتل ، خودکشی ، تجاوز، فساد و فحشا در آن سال‏ها چه تفاوتی با میزان جرایم امروز دارد؟!

موضوع دیگر تحقیق «میانگین در آمد» مردم و میزان رضایتمندی آنها از زندگی !

هر نتیجه‏ای که به دست آوردید ما را هم بی‏خبر نگذارید.

خدا رحمت کند شهید آوینی را که گفت: «چه کوتاه بود دوران حکومت عشق».

 شعر " لاله ی خونین من ای تازه جوانم شهید " با صدای حاج صادق آهنگران  .

لاله ی خونین من ای تازه جوانم شهید

ای کاش نمی پرسیدی دوکوهه کجاست !


ای آشنای سروهای سربدار ، روبروی تو آرامش عمیقی است برای التیام زخمهایم . با تو که می نشینم ، تنهایی را فراموش می کنم و زمزمه یا زهرای بسیجیان را در نگاهت میخوانم .

دو کوهه 3

 ای یادگار حاج همت ! ای صبور غریب ! ای عطر بسیجیان پیچیده در تنت !

در آن روزگار علی (ع) با چاه درد دل می کرد اینک و در این روزگار ما نیز با تو بازگو می کنیم دلتنگی هایمان را .

ما را دریاب ، دوکوهه !

آنچه مشاهده می کنید 16 قطعه از سخنان جان فزای شهید آوینی در مورد دوکوهه است .

 

ای کاش نمی پرسیدی که دوکوهه کجاست ! Download
شرف المکان بالمکین Download
دوکوهه سال ها با شهدا زیسته است Download
قطارها دوکوهه را فراموش کرده اند Download
زمین صبحگاه هنوز در جستجوی ... Download
آنان که در دوکوهه زیستند Download
ای قدمگاه بسیجی Download
با من سخن بگو دوکوهه Download
حسینیه حاج همت قلب دوکوهه است Download
دوکوهه قطعه ای از خاک کربلاست Download
دوکوهه مغموم است Download
تو را دوست دارم ای دوکوهه Download
دوکوهه و شهدایش Download
دو کوهه با تو هستم، آیا می دانی Download
دوکوهه آیا بر قدم همه ی عزیزانت بوسه زده ای ؟  Download
خداحافظ دوکوهه  ! Download

شهیدی با نمره ی 21


طریقه آشنایی رهبر  با شهید چمران  :

شهید چمران

طریقه آشنایی من با ایشان این بود: کمیته ای در نخست وزیری تشکیل شد که درباره مسئله ارتش بحث و مشورت می شد و در مواردی هم تصمیم گیری می کرد که من و ایشان هر دو عضو این کمیته بودیم. در بدو تشکیل این کمیته اولین روزی که ایشان دعوت شده بودند، من وارد شدم و قیافه مهربان و صمیمی و متواضع و دوست داشتنی چمران را اول بار در آنجا دیدم، یعنی قیافه ای که با ترسیم ذهنی من از چمران بکلی متفاوت بود و در آنجا خیلی گرم از من و یک برادر دیگری که با هم بودیم استقبال کرد.

شهید چمران

 وقتی نشستیم، دیدم مثل این که او هم با من آشنا بوده و خیلی زود احساس کردم که یک انسان اهل ذوق و معنویت و علاقه مند به هنر و هنرمند است، چنان که در همه حرکات و سکنات او این حالات محسوس بود.

آنچه مشاهده خواهید کرد کلیپ زیبایی از شهید چمران به همراه بیانات شیوای رهبری در مورد ایشان است .

برای مشاهده کلیپ ، کلیک کنید .

زندگی زیباست، اما شهادت زیباتر


"زندگی زیباست، اما شهادت از آن زیباتر است؛ سلامت تن زیباست، اما پرنده‌ی عشق، تن را قفسی می‌بیند که در باغ نهاده باشند.

شهید آوینی

و مگر نه آنکه گردن‌ها را باریک آفریده‌اند، تا در مقتل کربلای عشق، آسانتر بریده شوند.

و مگر نه آن‌که از پسر آدم، عهدی ازلی ستانده‌اند که حسین را از سر خویش، بیشتر دوست داشته باشد.

و مگر نه آن‌که خانه تن، راه فرسودگی می‌پیماید تا خانه روح، آباد شود.

و مگر نه آنکه گردن‌ها را باریک آفریده‌اند، تا در مقتل کربلای عشق، آسانتر بریده شوند.

و مگر این عاشق بی‌قرار را بر این سفینه سرگردان آسمانی، که کره‌ی زمین باشد، برای ماندن در اصطبل خواب و خور آفریده‌اند.

و مگر از درون این خاک، اگر نردبانی به آسمان نباشد، جز کرم‌هایی فربه و تن‌پرور برمی‌آید.

ای شهید، ای آن‌که بر کرانه‌ی ازلی و ابدی وجود بر نشسته‌ای، دستی برار و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را نیز، از این منجلاب بیرون کش".

سید شهیدان اهل قلم ، شهید سید مرتضی آوینی

برای شنیدن متن با صدای شهید آوینی ، کلیک کنید .