خونین شهر

خونین شهر

خونین شهر

خونین شهر

با وسایل‌ عمومی‌ می‌رفتیم‌

عنوان : با وسایل‌ عمومی‌ می‌رفتیم‌
راوی :خانواده شهدا
منبع :سیره شهید دکتر بهشتی
هم‌ خود ما این‌گونه‌ تربیت‌ شده‌ بودیم‌ و هم‌ روش‌ و منش‌ پدرم‌ این‌ بود که‌ ما به‌خودمان‌ حق‌ استفاده‌ از وسایلی‌ را که‌ به‌ دلیل‌ موقعیت‌ ایشان‌ در اختیارشان‌ گذاشته‌شده‌ بود نمی‌دادیم‌. نهایت‌ استفاده‌ ما این‌ بود که‌ اگر مسیر ما به‌ ایشان‌ می‌خورد درماشین‌ محافظان‌ سوار می‌شدیم‌ و در جایی‌ که‌ مسیر ما جدا می‌شد از ماشین‌ پیاده‌می‌شدیم‌ و بقیه‌ راه‌ را با وسایل‌ عمومی‌ می‌رفتیم‌. جالب‌ این‌ بود از بعضی‌ از مردم‌که‌ ما را نمی‌شناختند می‌شنیدم‌ می‌گفتند بچه‌های‌ آقای‌ بهشتی‌ در بهترین‌ شرایط‌ درآلمان‌ تحصیل‌ می‌کنند و اصلاً ایران‌ نیامده‌اند.
سید علیرضا بهشتی

عاشق‌ زندگی‌ طلبگی‌ هستم‌

عنوان : عاشق‌ زندگی‌ طلبگی‌ هستم‌
راوی :خانواده شهدا
منبع :سیره شهید دکتر بهشتی
وقتی‌ پدرم‌ به‌ اتریش‌ آمدند و زندگی‌ ساده‌ ما را در خارج‌ از کشور دیدند خیلی‌خوشحال‌ شدند و گفتند دخترم‌ من‌ چقدر خوشحال‌ شدم‌ از اینکه‌ دیدم‌ زندگی‌ شمایک‌ زندگی‌ ساده‌ طلبه‌ای‌ و دانشجویی‌ است‌ و ادامه‌ دادند من‌ خودم‌ همیشه‌ عاشق‌زندگی‌ طلبگی‌ بوده‌ام‌. این‌ خوشحالی‌ بدان‌ جهت‌ بود که‌ ساده‌ زیستن‌ و بی‌تکلف‌زیستن‌ را دوست‌ داشتند و هیچ‌ تعلقی‌ به‌ دنیا و زرق و برق آن‌ نداشتند. ایشان‌می‌گفتند آدم‌ می‌تواند در خانه‌ از وسایل‌ ساده‌ استفاده‌ کند ولی‌ خانه‌ را قشنگ‌ با آنهاتزیین‌ کند و مثال‌ می‌زدند با یک‌ گل‌ که‌ خودت‌ می‌سازی‌ یا با یک‌ تابلو می‌شوددیوار اتاق را خیلی‌ زیبا کرد.
ملوک السادات بهشتی

الا یا ایهاالطلاب‌ ناشی‌!

عنوان : الا یا ایهاالطلاب‌ ناشی‌!
راوی :خانواده شهدا
روش‌ آقای‌ بهشتی‌ در جلسه‌ای‌ که‌ همه‌ آن‌ افراد را خودشان‌ انتخاب‌ و دعوت‌ کرده‌بودند این‌ بود که‌ پس‌ از اتمام‌ درس‌ می‌گفتند خودتان‌ هم‌ بروید و مطالعه‌ بیشتری‌بکنید. براساس‌ تذکر و توصیه‌ ایشان‌ ما هم‌ چون‌ با مطالعه‌ در جلسه‌ حاضرمی‌شدیم‌ وقتی‌ درس‌ گذشته‌ را می‌پرسیدند به‌ درس‌ ایشان‌ مطالبی‌ اضافه‌می‌کردیم‌. از جمله‌ یک‌ بار که‌ من‌ داشتم‌ درس‌ را جواب‌ می‌دادم‌ در یکی‌ دو جاحاشیه‌هایی‌ به‌ مطالب‌ ایشان‌ زدم‌ که‌ احساس‌ می‌شد حاشیه‌های‌ نابجایی‌ بود وبیشتر از حد لازم‌ این‌ حاشیه‌ ادامه‌ داشت‌. ایشان‌ وقتی‌ حاشیه‌ طولانی‌ مرا شنیدخیلی‌ زیبا و قشنگ‌ گفتند الا یا ایها الطلاب‌ ناشی‌! علیکم‌ بالمتون‌ لا بالحواشی‌! و بامزاح‌ و شوخی‌ به‌ من‌ فهماندند که‌ حاشیه‌ام‌ از متن‌ خیلی‌ فراتر رفته‌ است‌.
سید محمد رضا بهشتی

چشم‌ به‌ میراث‌ پدر نداشتند

عنوان : چشم‌ به‌ میراث‌ پدر نداشتند
راوی :خانواده شهدا
منبع :سیره شهید دکتر بهشتی
پدرم‌ هیچ‌ تعلقی‌ به‌ دنیا و مال‌ دنیا نداشت‌. مثلاً در زمانی‌ که‌ پدرشان‌ از دنیا رفته‌بودند و قطعه‌ای‌ زمین‌ کشاورزی‌ در اطراف‌ اصفهان‌ از خود به‌جای‌ گذاشته‌ بودنداصلاً دنبال‌ این‌ قضیه‌ نرفتند که‌ ارث‌ بازمانده‌ ایشان‌ چقدر است‌. سعی‌ می‌کردندروی‌ پای‌ خودشان‌ بایستند و چشم‌ به‌ ارث‌ و میراث‌ پدر نداشته‌ باشند. چون‌ هیچ‌وقت‌ نخواستند مالی‌ جمع‌ کنند سعی‌ می‌کردند هزینه‌ زندگیشان‌ هم‌ از راه‌ دین‌ وسخنرانی‌ و... نباشد لذا با تدریس‌ هزینه‌ خانه‌ را تأمین‌ می‌کردند.
ملوک السادات بهشتی

زندگی‌ ما طلبگی‌ بود

عنوان : زندگی‌ ما طلبگی‌ بود
راوی :خانواده شهدا
منبع :سیره شهید دکتر بهشتی
ایشان‌ در 23 سالگی‌ و من‌ به‌ 14 سالگی‌ با هم‌ ازدواج‌ کردیم‌. بعد از سه‌ ماه‌ ازاصفهان‌ به‌ قم‌ آمدیم‌. 12 سال‌ در قم‌ بودیم‌، آن‌ موقع‌ 3 تا بچه‌ داشتم‌، موقعی‌ که‌ امام‌به‌ ترکیه‌ تبعید شدند، ما را به‌ تهران‌ تبعید کردند، بدون‌ حقوق و هر چیز. ما یک‌ سال‌و نیم‌ آنجا بودیم‌ ودر آن‌ یک‌ سال‌ و نیم‌ هم‌ خیلی‌ رنج‌ بردیم‌. در طول‌ این‌ 12 سالی‌که‌ ما در قم‌ بودیم‌ منزل‌ از خودمان‌ نداشتیم‌، همیشه‌ یک‌ یا دو اتاق اجاره‌ می‌کردیم‌،و زندگی‌ ما زندگی‌ ساده‌طلبگی‌ بود. هیچ‌ تشریفات‌ و این‌ چیزها نبود.
همسر شهید بهشتی