عنوان : چه نوری از صورتش میبارد
راوی :خانواده شهدا
منبع :سیره شهید دکتر بهشتی
یک
روز که به سالن جلسه «مواضع» در حزب وارد سالن شدیم سر و صدای
زیادیاز طرفداران بنیصدر در اطراف ساختمان علیه ایشان شنیده میشد
ولی ایشان باخونسردی خاصی در مورد عزل بنیصدر و تعیین رئیسجمهور
جدید صحبتمیکردند و عده زیادی هم از جمله خانواده شهید مطهری هم
در جلسه بودند.جمعیت نگران بود. هر لحظه ممکن بود آن افراد به
جلسه هجوم کنند. جو ملتهبیبود ولی پدرم خیلی با آرامش صحبت
میکردند و کاری به اطراف نداشتند. ناگهاناز خانم شهید مطهری که در
کنار من و مادرم نشسته بود جمله عجیبی شنیدم که مرابه خود آورد.
ایشان بیاختیار به من گفتند نگاه کن نگاه کن آقای بهشتی را
ببین چهنوری از صورتش میبارد. من یک دفعه دلم لرزید. بعد گفتند
خدا به داد ما برسد وایشان را حفظ کند.
ملوک السادات بهشتی
عنوان : به خاطر توهین به من برخورد نکنید
راوی :خانواده شهدا
منبع :سیره شهید دکتر بهشتی
یک
روز برای انجام دادن کاری به دادگستری رفته بودم و در طبقه سوم
آن صدایداد و فریاد خانمی بلند بود. نزدیکتر شدم تا ببینم چه خبر
است، دیدم خانمیچادر به کمر بسته و هر چه خیر و برکت هست نثار آبا
و اجداد ما میکند. از مسئولشعبه پرسیدم چرا چنین اعتراض میکند.
گفت فرزند او در یک نزاع دستهجمعی درزمان طاغوت شرکت کرده و
مباشر قتل شده است و اکنون بعد از چند سال بالاخرهحکم دادگاه
جنایی مبنی بر مقصر بودن او صادر و محکوم به اعدام شده حالا
اوآمده است و اعتراض میکند آن هم نه به ما بلکه به زمین و
زمان ناسزا میگوید کهچرا میخواهند پسر او را که قاتل است اعدام
کنند و حالا همه را مقصر میداند جزخود قاتل و چند ساعتی است که داد
و فریاد میکند و بخصوص نسبت به آقایبهشتی (رئیس دیوانعالی کشور)
هر چه میخواهد میگوید و ما هر چه از پدرتاندرخواست کردیم اجازه
داده شود او را از محل خارج کنند پاسخ میشنویم اگر بهخاطر توهین
به من است این کار صحیح نیست هر وقت کارش تمام شد و مزاحمکار
مردم شد آن وقت با ملایمت او را خارج کنید.
سید محمدرضا بهشتی
عنوان : صبح روز بعد از فاجعه هفتم تیر
راوی :خانواده شهدا
منبع :سیره شهید دکتر بهشتی
دو
سه اتاقی را با کمک وسایلی که از همسایهها به امانت گرفتیم
روبراه کردیم تاآماده پذیرایی از سیل جمعیتی شویم که برای ابراز
تسلیت و همدردی خود به منزلما میآمدند. دوستان و آشنایان همگی
آمدند اگرچه برای ما همه آشنا و دوستبودند چرا که مردم، بهشتی را
نه شهید خانوادة ما که شهید خود میدانستند.منظرههای عجیبی بود،
گاه آقا یا خانمی در حالی که میگریست سراغمان میآمدکه من
نمیدانستم اشتباه کردهام و در فلان روز دربارة ایشان چنین و
چنان گفتهامحالا چه باید بکنم، چگونه میتوانم آن را جبران کنم
و پاسخ ما این بود که ایشانخود در یکی از آخرین سخنرانیها اعلام
کردند که من هر کس را که نسبت به منناحقی روا داشته است
میبخشم و از خطای نادانسته یا حتی دانسته او میگذرم.
سید محمد رضا بهشتی
عنوان : خیلی زود به حالت اولیه برمیگشت
راوی :خانواده شهدا
منبع :سیره شهید دکتر بهشتی
من
عصبانیت آقای بهشتی را یکی دوبار شاهد بودهام که صورت ایشان در
این حالاز شدت ناراحتی سرخ میشد که به خوبی میشد عصبانیت
ایشان را احساس کردولی در کمتر از یکی دو دقیقه به حالت اولیه
برمیگشت.
علیرضا بهشتی
عنوان : اشکالی ندارد
راوی :خانواده شهدا
منبع :سیره شهید دکتر بهشتی
سال
52 که پدرم زمینی در منطقه زرگنده در دوراهی قلهک تهران خریده
بود تا آن راتبدیل به خانه کند، در اطراف این زمین، چند خانواده
پرجمعیت آلونکهایی ساختهبودند و یکی از این خانوادهها بخشی از
زمین ما را تصرف کرده بود. وقتی پدرمخواست زمین را بسازد و به
ایشان گفته شد قضیه از این قرار است گفتند اشکالیندارد، آنها را به
حال خود بگذارید. بر همین اساس خانه ما از آن قسمت به دلیلتصرف
مقداری از زمین توسط آن افراد کج ساخته شده که الان هم به
همان صورتمانده است. جالب اینجاست مهندس و معمار ساختمان به
دلایلی دستگیر شد وپدرم ناچار شد خودش رأساً به کار ساخت خانه
نظارت کند.
سید علیرضا بهشتی