خونین شهر

خونین شهر

خونین شهر

خونین شهر

حمایت امریکا از عراق در جنگ با ایران



جوزف کی و آلکس لفبور

باوجودی که دولت امریکا عراق را به تهاجم به ایران در سال 1980 تشویق کرده بود، در ابتدا رسماً موضع بی طرفی اتخاذ کرد. واشنگتن راضی بود تا زمانی که عراق دست بالا را داشت یا دو کشور درگیر خونریزی دوجانبه بودند، جنگ ادامه یابد. فروش اسلحه از طریق طرف های سوم به دو کشور تسهیل شد، هر چند که قدرت های اصلی به طور رسمی دو طرف مخاصم را تحریم تسلیحاتی کرده بودند.

با این حال، در سال 1982 تدریجاً ورق به نفع ایران بر می گشت. نیروهای نظامی ایران نیروی مهاجم اولیه عراق را از ایران بیرون رانده و از تابستان دست به یک رشته ضد حمله در خاک عراق در حوالی بصره زده بودند. ناتوانی عراق در صدور نفت از طریق خلیج فارس، این کشور را در معرض فروپاشی اقتصادی قرار داده بود. به علاوه عملیات نظامی عراق که به خرید گسترده سلاح از خارج متکی بود، مختل شده بود. عراق سلاح های غربی را از طریق اروپا و سلاح های روسی را از طریق مصر دریافت می کرد و این امر با تأیید تلویحی امریکا صورت می گرفت.

امریکا پیروزی ایران را تهدیدی جدی برای ثبات منطقه و عرضه نفت امریکا می دانست.

هاوارد تیچر، کارمند سابق شورای امنیت ملی امریکا و دولت ریگان، در سال 1995 شهادت داد دولت امریکا در سال 1982 در پی دستور کاخ سفید، کمک محرمانه به عراق را سیاست خود ساخته بود. تیچر گفت: «ریگان با صدور بخشنامه تصمیم امنیت ملی در ماه ژوئن سال 1982، به این امور رسمیت بخشید... ویلیام کیسی مدیر سیا شخصاً مسئولیت داشته باشد تا در جنگ با ایران شکست نخورد. پس از صدور بخشنامه یاد شده، امریکا با اعطای میلیاردها دلار اعتبار، ارائه اطلاعات نظامی به عراقی ها و نظارت دقیق بر فروش اسلحه از طریق کشورهای ثالث به عراق مراقب آن بود تا این کشور تسلیحات مورد نیاز را داشته باشد.»

دولت ریگان تصمیم گرفت عراق را از فهرست کشورهای حامی تروریسم حذف کند تا راه برای حمایت از عراق هموار شود. این فهرست را کارتر جهت توجیه تحریم اقتصادی کشورهایی که به نوعی با منافع امریکا مخالفت کرده بودند، ایجاد کرده بود. پس از خروج عراق از فهرست، این کشور واجد شرایط دریافت وام از مؤسسات دولتی امریکا مانند بانک صادرات – واردات شد.

در تاریخ 8 اکتبر 1983، دو تن از مقامات وزارت خارجه امریکا به نام های نیکولاس ولیوتس و جانتان هاو در سندی که برای لارنس ایگل برگر که در آن زمان معاون دستیار وزیر خارجه در امور سیاسی بود، دلایل کنار گذاشتن سیاست بی طرفی را از سوی امریکا تشریح کردند. این سند موضع امریکا را این گونه تشریح می کند: « تا به حال این سیاست اهداف و منافع ما را برآورده کرده است. این سیاست باعث شده است:

1- از درگیری مستقیم با قدرت زیاد احتراز شود.

2- از گسترش جنگ به فرای قلمرو جنگ آوران و تهدید عرضه نفت خلیج فارس جلوگیری شود.

3- به بن بست نظامی موجود کمک کرده است.

4- امکان ایجاد رابطه با ایران را در آینده در عین کاهش احتمال گسترش نفوذ شوروی حفظ کرده است.»

براساس این سند، با وجودی که جنگ بیشتر به نفع امریکا بود، از طریق محدود سازی نفوذ شوروی و تضعیف و ایجاد تفرقه در منطقه، این خطر وجود داشت که جنگ تشدید شود و وضعیت موجود را در منطقه بر هم بزند. ولیوتس و هاو نوشتند به نظر می رسد راهبرد ایران دایر بر ساقط کردن سیاسی حکومت عراق از طریق فرسایش نظامی به همراه فشار اقتصادی تدریجاً اثر بخش شده است. در این گزارش توصیه شده ضمن حفظ موضع کلی بی طرفی، گرایشی سنجیده به سمت عراق در پیش گرفته شود تا امکان مخالفت امریکا کاهش یابد و امکان بهبود روابط با ایران حفظ شود.

کاربرد سلاح های شیمیایی

روز 22 اکتبر 1983 ایران اعلام کرد عراق از سلاح های شیمیایی استفاده کرده است که نقض پروتکل 1925 ژنو است و ایران، عراق و امریکا از امضا کنندگان آن هستند. به طور علنی، دولت امریکا این موضع را اتخاذ کرد که اطلاعات کافی جهت تأیید استفاده عراق از سلاح های شیمیایی ندارد. اما در خفا، مقامات دولت امریکا در این امر هیچ تردیدی نداشتند. مشکل اصلی برای آنان این بود که ضمن تقویت بنیه نظامی عراق، ظاهراً متعهد به پروتکل ژنو باقی بمانند. واشنگتن از آن بیم داشت که اگر علناً به عراق اجازه استفاده از سلاح های شیمیایی را بدهد، سایر کشورها از جمله شوروی در جنگ با مجاهدین افغان از سلاح های شیمیایی استفاده کنند.

گزارش وزارت خارجه امریکا در تاریخ 10 اکتبر 1983، آگاهی امریکا را از کاربرد سلاح های شیمیایی توسط عراق توضیح می دهد: «عراق در جولای 1982، از گاز اشک آور و تحریک کننده های پوست به طور مؤثر علیه سربازان ایرانی استفاده کرد. در اکتبر 1982، افسران ناشناس خارجی به دستور صدام حسین سلاح های شیمیایی مرگبار را در منطقه مندلی به کار گرفتند. در جولای و آگوست 1983، عراقی ها از یک عامل شیمیایی با آثار مرگبار علیه سربازان ایرانی در حاج عمران و بعد علیه کردها استفاده کردند.»

در تمام مدت مقامات دولت ریگان کاربرد سلاح های شیمیایی توسط عراق را مشکل زا می دانستند، چرا که مجبور بودند مواضعی اتخاذ کنند که با سیاست آنان ناهمخوان بود.

نخستین سفر رامسفلد به بغداد

به رغم تلاش برای رفع مشکلات ناشی از استفاده عراق از سلاح های شیمیایی، دولت امریکا همچنان روابط نزدیک را با عراق پیگیری می کرد. در دسامبر 1983، دونالد رامسفلد که در آن زمان رییس شرکت دارویی سرل بود، در مقام فرستاده ویژه ریگان در امور خاورمیانه به بغداد گسیل شد. رامسفلد روز 19 دسامبر با طارق عزیز وزیر خارجه عراق و 20 دسامبر با صدام حسین دیدار کرد. براساس گزارش بخش حفاظت منافع امریکا در بغداد، یک هدف عمده در دیدار با صدام، آغاز گفت وگو و ایجاد رابطه شخصی بود. در این دیدار رامسفلد بر رابطه شخصی نزدیک خود با ریگان تأکید کرد. در میان مسایلی که رامسفلد مطرح کرد، این بود که دولت امریکا از عدم مزیت عراق در این جنگ فرسایشی با توجه به دسترسی ایران به خلیج فارس و عدم دسترسی عراق آگاه است و هر گونه تضعیف جدی عراق را شکستی استراتژیک برای غرب می داند.

رامسفلد در گزارش خود به وزارت خارجه امریکا در مورد دیدار با عزیز نوشت: « به او گفتم برای ایجاد روابط سیاسی به اینجا نیامده ام ... اگر احساس می کردند بهبود روابط برای نشان دادن به دنیا مفید است که روابط دو کشور مهم است و این که شباهت ها بیش از تفاوت هاست، آماده بودیم ... من افزودم هیچ نفعی از پیروزی ایران نمی برد. برعکس ما نمی خواهیم نفوذ ایران با شکست عراق گسترش یابد.»

رامسفلد و عزیز همچنان درباره صادرات نفت عراق گفت و گو کردند. رامسفلد پیشنهاد کرد خطوط لوله نفتی از طریق اردن به خلیج عقبه توسط شرکت بکتل ساخته شود که رییس سابق آن جورج شولتز در آ ن زمان وزیر خارجه بود. در ارتباط با تلاش برای جلوگیری از فروش اسلحه به ایران و توقف صدور بیانیه در سازمان ملل در محکومیت عراق، رامسفلد نوشت: «تمایل خودمان را برای اقدامات بیشتر اعلام کردم. تصریح کردم تلاش ما برای کمک، برخی چیزها که کار را برایمان دشوار می کند، بازداشته است، از جمله کاربرد سلاح های شیمیایی.»

صدام حسین در دیدار با رامسفلد خاطر نشان کرد تمام موانع قانونی از سرگیری روابط با امریکا را رفع کرده اما تا زمان بهبود اوضاع نظامی عراق صبر می کند تا این اقدام به عنوان نشانه ناامیدی عراق تعبیر نشود. وی در توضیح انگیزه پیگری مشارکت با امریکا گفت مایل است این رابطه مخالفت طبقه کارگر و توده های سرکوب شده و نیز نفوذ شوروی را بی اثر کند.

در این دیدار مسایل زیادی مطرح شد، از جمله طرح امریکا برای خط لوله عراق – اردن و ضرورت حفظ آن از حمله اسراییل، منافع مشترک دولت های امریکا و عراق در کاهش نفوذ سوریه و خصوصاً نقش آن در جنگ داخلی لبنان و نیاز به یافتن مبنایی برای مذاکرات اسراییل – فلسطین. هیچ کدام در مورد کاربرد سلاح های شیمیایی صحبت نکردند.

حمایت واشنگتن از عراق به افزایش اتکای بغداد به دولت امریکا انجامید. با افزایش هزینه جنگ، عراق مجبور شد برای دریافت پول و تسلیحات به امریکا و متحدان اروپایی و خاورمیانه ای آن متوسل شود.

مداخله نظامی امریکا در جنگ

در خلال سال های جنگ عراق و ایران در دهه 80، امریکا تدریجاً به عراق نزدیک شد. واشنگتن روابط کامل دیپلماتیک را از سر گرفت، دستگاه های اطلاعاتی امریکا به عراق کمک کردند و این کشور کمک های مالی و اعتباری در اختیار عراق گذاشت تا توانایی آن را برای ادامه جنگ تقویت کند. این روابط به رغم ماهیت بی رحم دیکتاتوری صدام حسین گسترش یافت.

در خلال سال های پایانی جنگ یعنی در سال 1987 و 1988 دخالت امریکا به نفع عراق جنبه نظامی مستقیم پیدا کرد. دولت ریگان پس از بازی با ایده بهبود روابط با ایران از طریق فروش تسلیحات به آن، قاطعانه پشت سر عراق قرار گرفت.

این تغییر موضع پس از اتفاقی رخ داد که در شرایط دیگر، تأثیر کاملاً معکوس داشت، یعنی حمله به ناو امریکایی یواس اس استارک که در خلیج فارس لنگر انداخته بود. در ماه مه 1987، یک هواپیمای عراقی دو موشک به این ناو شلیک کرد که 37 کشته بر جا گذاشت. صدام حسین عذرخواهی کرد و آن را حادثه خواند. دولت ریگان عذرخواهی و توضیح عراق را پذیرفت. به غیر از دعوا بر سر میزان پرداخت غرامت از سوی دولت عراق به خانواده های قربانیان، این حادثه به روابط دو کشور لطمه نزد.

ایران معتقد بود این حادثه به هیچ وجه اتفاقی نبوده و تلاشی جهت وخامت اوضاع در خلیج فارس بوده است. به اعتقاد تهران، هدف از این کار واداشتن تهران به اتخاذ نقشی فعالتر جهت تضمین جریان صدور نفت از کویت و عربستان سعودی بود. در واقع این حمله همین تأثیر را در پی داشت. ریگان با صدور بیانیه ای تعهد امریکا را نسبت به اعمال فشار بر ایران جهت موافقت با آتش بس و تداوم تحریم تسلیحاتی ایران اعلام کرد. دو هفته پس از این حمله، ریچارد آرمیتاژ معاون وزیر دفاع گفت: «نمی توانیم تحمل کنیم عراق شکست بخورد.»

یک جنبه مهم دخالت امریکا تصمیم به اجازه دادن به کویت در اواسط سال 1987 برای اجاره کردن نفتکش های امریکا یی بود. ناوگان دریایی امریکا آنها را همراهی می کرد. در واقع ارتش امریکا امنیت محموله های نفت کویت را که مورد حمله ایران قرار می گرفت، تضمین می کرد. دیلیپ هیرو – مورخ- در این باره می نویسد: «پس از سه سال تلاش، عراق بالاخره موفق شده بود از طریق کویت – متحد خود – جنگ را بین المللی کند. در این وضع یک ابرقدرت قاطعانه در برابر ایران قرار گرفت.»

در خلال سال های 1987 و 1988، دخالت امریکا تدریجاً بالا گرفت. در سپتامبر 1987، ناوگان امریکا به یک کشتی ایران حمله کرد که ظاهراً در حال مین گذاری بود. این حادثه به مرگ سه دریانورد انجامید.

در اکتبر همان سال، امریکا دو سکوی نفتی ایران را به تلافی حمله ایران به یک نفتکش کویتی هدف قرار داد. این نفتکش پرچم کویت را نداشت و اقدام امریکا مرحله جدیدی از تلاش آن برای حفظ صادرات نفت بود.

این اقدامات به رغم خطرناک ترین موارد استفاده عراق از سلاح های شیمیایی ادامه پیدا کرد. روز 16 مارس 1988، عراق از گاز اعصاب و سیانید علیه مردم کرد شهر حلبچه استفاده کرد. بیش از 4000 نفر در این حمله کشته شدند. اسناد داخلی وزارت خارجه امریکا همچنان بر موضع رسمی امریکا در این پاره تأکید داشت، یعنی باید با کاربرد سلاح های شیمیایی به طور کلی مخالفت شود اما در مورد عراق این امر نباید به تخریب روابط بین عراق و امریکا بیانجامد. در اواخر سال 1988، دولت امریکا با تلاش برخی اعضای کنگره جهت تصویب قطعنامه اعمال تحریم اقتصادی بر عراق به خاطر کاربرد سلاح های شیمیایی مخالفت کرد.

در اواسط سال 1988، عراق بخشی از زمین هایی را که به ایران باخته بود، پس گرفت. پیروزی عراق در شبه جزیره فاو هم زمان با یک رشته حملات امریکا به کشتی های ایرانی در خلیج فارس بود.

واقعه ای که به ختم جنگ انجامید، هیچ ارتباطی با عراق نداشت. روز سه جولای 1988 ناو امریکایی یواس اس وینسنس یک هواپیمایمسافربری ایران را سرنگون کرد. در این حادثه 290 سرنشین آن جان خود را از دست دادند. با وجودی که امریکا ادعا کرد این هواپیما با یک هواپیمای جنگی اشتباه گرفته شده بود، ایران این اقدام را علامت مرحله جدیدی در حمایت امریکا از عراق تعبیر کرد. این واقعه نهایتاً به پذیرش قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل و ختم جنگ انجامید.

ایران در وضعیتی قرار داشت که هر دو ابرقدرت از عراق پشتیبانی می کردند. به رغم گرایش کوتاه مدت به جانب ایران، اتحاد شوروی همچنان به تأمین سلاح عراق ادامه داد و با گسترش نفوذ ایران مخالفت کرد. هیرو می نویسد: «پس از فاجعه مسافربری ایران، تهران دو گزینه تیره در پیش داشت: یا رویارویی با امریکا را در خلیج فارس یا جای دیگر تشدید کند یا بی قید و شرط قطعنامه شورای امنیت را بپذیرد. تهران گزینه دوم را برگزید.»

اولین فرماندهان جنگ



اولین فرمانده نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی در دوران دفاع مقدس تیمسار «ظهیرنژاد» بود، اولین وزیر دفاع و فرمانده نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران «سرهنگ جواد فکوری» بود. اولین فرمانده نیروی دریایی ارتش ناخدا «بهرام فاضلی» بود. اولین فرمانده سپاه پاسداران برادر «جواد منصوری» بود. اولین فرمانده نیروی زمینی سپاه «شهید حسن باقری» (افشردی) بود. اولین فرمانده نیروی دریایی سپاه سردار «حسین علایی» بود. اولین فرمانده نیروی هوایی سپاه «اکبر رفان» بود.

چرا جنگ پس از فتح خرمشهر ادامه یافت؟



برای نخستین بار پرسش در مورد ادامه ی جنگ پس ازفتح خرمشهر را مسؤولین و فرماندهان در جلسه ی حضوری با امام به بحث گذاشتند. چنین به نظر می رسید، عراق به عنوان متجاوز و اشغالگر در خاک ایران حضور داشته، اکنون با شکست عراق و آزادسازی بخش وسیعی از مناطق اشغالی، دیگر ضرورتی برای ادامه ی جنگ وجود ندارد.

واقعیات حاصل از رفتار عراق و امریکا پس از پیروزی انقلاب و در نهایت وقوع جنگ و روند تداوم آن، پس از آغاز تجاوز و پیشروی عراق در خاک جمهوری اسلامی ایران، ذهنیت و تصورات خاصی را به وجود آورده بود که این پدیده آثار زیادی در نحوه ی مقاومت در برابر تجاوز عراق و پس از آن، آغاز حمله به دشمن در مناطق اشغالی و سپس در مرحله تصمیم گیری پس از فتح خرمشهر، بر جای نهاد. در واقع ماهیت جنگ و تلاش امریکا با کمک عراق برای حمله به انقلاب و نظام نوپای جمهوری اسلامی، موجودیت نظام و انقلاب را در معرض تهدید قرار داده بود. نحوه ی واکنش سازمان ملل و سایر مجامع بین المللی در مورد تجاوز عراق با حمایت ضمنی از عراق، هر گونه اعتماد نسبت به این مجامع را از میان برده بود . به همین دلیل پس از فتح خرمشهر این اعتماد وجود نداشت که حقوق ایران شامل محکوم کردن صدام به عنوان متجاوز، پرداخت غرامت و عقب نشینی کامل عراق ادا شود. در این زمینه نگرانی امریکا از پیروزی ایران و سقوط عراق و تهدیدات این کشور پس از عملیات فتح المبین و کمک های اطلاعاتی به عراق با استقرار یک تیم مستشاری امریکایی در این کشور بیانگر این معنا بود که امریکا و سایر قدرت ها مایل به پذیرش موقعیت برتر ایران و شکست عراق نخواهند بود و در نتیجه تمهیداتی را علیه ایران به کار خواهند گرفت.

امام برای نخستین بار نگرانی خود را با این عبارت که؛

«چیزی که امروز به آن مبتلا هستیم و ممکن است، برای ما پیش آید، قضایایی ست که بعد از پیروزی جنگ برای ما ممکن است، پیش بیاید. امریکا معلوم نیست به این زودی طمعش را از این کشور قطع کند... . از این جهت ما باید خودمان را برای مقاومت مهیا کنیم.»(1) بنابراین فضای ذهنی تصمیم گیرندگان متأثر از دو مسأله بود؛ نخست، پیروزی های ایران بر عراق و احتمال سقوط صدام و دیگری اهداف و ماهیت جنگ، سیاست امریکا و مجامع بین المللی در برابر تجاوز عراق و اشغال خاک ایران. بر اساس این تصورات به هنگام تصمیم گیری نوعی نگرانی از این که خواسته های بر حق ایران نادیده گرفته شود، وجود داشت. این برداشت پایه ی این نظریه را شکل داد که با توجه به برتری قوای نظامی ایران بر عراق یک منطقه از خاک عراق تصرف شود که با اتکای بر آن، خواسته های ایران از موضع برتر تأمین شود. در برابر این نظریه امام از دلایل نظامی آن، سؤال کردند که با توجه به موقعیت جغرافیایی منطقه ی خوزستان و فقدان عارضه ی طبیعی برای ایجاد خط دفاعی، سرانجام این نظریه را پذیرفتند.

در موقعیتی که این نوع بررسی های سیاسی – نظامی برای تصمیم گیری استراتژیک در حال انجام بود، هیچ گونه تحلیل و پیشنهاد مشخصی غیر از آنچه حزب توده مطرح کرد، بیان نشد. حال آن که به دلیل پیروزی ایران هیچ گونه ملاحظات سیاسی – امنیتی برای خودداری از ارائه ی پیشنهاد وجود نداشت و در صورتی که پیشنهاد و نظر مشخصی وجود داشت، قابل ارائه بود، چنان که حزب توده نظریات حزب را به صورت آشکار و بیشتر در جلسات عمومی پرسش و پاسخ دبیر کل حزب توده، مطرح کرد.

پرسش از علت ادامه ی جنگ پس از فتح خرمشهر را برای نخستین بار نهضت آزادی و ماه ها پس از انجام این تصمیم و اجرای عملیات های مختلف شامل رمضان، محرم، مسلم بن عقیل و غیره مطرح کرد، ولی به طور مفصل در جزوه ی جنگ و صلح در سال 1363 نهضت منتشر کرد.

به نظر می رسد، علت پیدایش این سؤال ریشه در دو مسأله داشت؛ نخست، طولانی شدن جنگ و ناکامی های حاصله از برخی عملیات هایی که پس از فتح خرمشهر انجام گرفته بود. علاوه بر این نهضت آزادی و بسیاری از جریانات سیاسی ادامه ی جنگ را عامل مؤثری در انسداد سیاسی – اجتماعی ارزیابی می کردند و از این منظر به ضرورت پایان دادن به جنگ توجه و تأکید داشتند. ضمن این که نوعی به چالش گرفتن و نقد مسؤولین و تصمیم گیرندگان و تصمیمات نیز مورد نظر بود.

با این توضیح ، در مورد ماهیت پرسش از ادامه ی جنگ پس از فتح خرمشهر و عوامل مؤثر در شکل گیری آن، اکنون می توان این پرسش را بیشتر مورد بررسی و در معرض کالبد شکافی قرار داد. گرچه تکرار پرسش از ادامه ی جنگ پس از فتح خرمشهر، این سؤال را به یکی از مهم ترین پرسش های جنگ تبدیل کرده است، ولی بدان معنا نیست که این پرسش صحیح و یکی از مهم ترین پرسش های جنگ است. در واقع پرسش اساسی با جمیع ملاحظات شامل وضعیت ها و عوامل مؤثر در تصمیم گیری برای ادامه ی جنگ این است که چرا فتح خرمشهر به یک پیروزی استراتژیک تبدیل نشد؟

در واقع اگر عملیاتی که پس از فتح خرمشهر صورت گرفت، منجر به پیروی می شد و جنگ براساس این پیروزی به پایان می رسید، آیا این پرسش که چرا جنگ ادامه یافت، به وجود می آید؟ بنابراین طرح پرسش از علت ادامه ی جنگ پس از فتح خرمشهر اساساً متأثر از ملاحظات سیاسی به جای نظامی – استراتژیک و بیشتر متأثر از نتایج است تا براساس وضعیت. این مشکل برای بوش، رییس جمهور وقت امریکا پس از جنگ امریکا با عراق به نحو دیگری به وجود آمد، بوش براساس اوضاع و با توجه به قیام در عراق که پس از شکست ارتش عراق در کویت به وجود آمد، سیاست ساقط کردن صدام را رها و این اختیار را به صدام داد تا متکی بر ارتش عراق قیام مردمی را سرکوب کند. نگرانی امریکا از سقوط صدام و پیروزی انقلاب اسلامی در عراق منجر به این تصمیم گیری شد. البته چنان که بعدها بوش اظهار داشت، این تصور وجود داشته است که براندازی صدام امکان پذیر است، ولی در عمل تداوم حضور صدام در رأس قدرت و متقابلاً ناتوانی امریکا برای حذف صدام سبب گردید، محافظه کاران و آزادی خواهان به بوش خرده گرفتند که از فرصت مناسب برای سرنگون سازی رژیم عراق و پشتیبانی از اقلیت های کُرد عراق که علیه صدام حسین قیام کرده بودند، در جریان جنگ خلیج فارس استفاده نکرده است.(2)

با این توضیح ، بیشتر مشخص می شود، طرح پرسش از ادامه ی جنگ تا چه اندازه دچار کاستی می باشد. ضمن این که پیوند آن، با اهداف و اغراض سیاسی، نقد و پاسخ آن را دستخوش تغییر قرار داده است، چنان که اکبر گنجی در مقاله ی مورخ 28/10/78 در روزنامه ی صبح امروز تصمیم گیری برای ادامه ی جنگ پس از فتح خرمشهر را که تاکنون تنها یک پرسش درخصوص علت تصمیم گیری بود و بیشتر به تناسب بررسی مسایل جنگ به مناسبت های خاصی مطرح می شد، در آستانه ی انتخابات مجلس ششم طرح نمود و در پیوند با خسارت های مالی و انسانی قرار داد. تبعات این برخورد حتی دوستان و همفکران آقای گنجی نسبت به مقاله را وادار به واکنش ساخت.

آقای هاشمی رفسنجانی نیز چند روز بعد طی سخنانی گفت:

«اینهایی که الان حرف می زنند، دنبال این هستند که ما اسراری که گاهی منافع دشمن را تأمین می کند، مطرح کنیم. حتی قوی ترین کشورها و دولت ها اسناد و اسرار امنیتی خود را پس از گذشت سال های طولانی منتشر می کنند. من هیچ وقت اطلاعاتی را که منافع ملت، کشور و انقلاب را ضایع می کند، مطرح نمی کنم.»(3)

فارغ از این ملاحظات و پس از گذشت 18 سال از زمان تصمیم گیری پس از فتح خرمشهر می توان این پرسش را طرح کرد که آیا این تصمیم گیری صحیح بود؟ به عبارت دیگر ایران اساساً چه گزینه ای را در برابر خود داشت و آیا آنچه انتخاب شد، بهترین گزینه بود؟

لازمه ی پاسخ به این پرسش توجه به این موضوع است که مسایل و خواسته های ایران برای تصمیم گیری علاوه بر نگرانی کلی و تصورات و ذهنیاتی که وجود داشت، چه بود و کسانی که بر ضرورت اتمام جنگ پس از فتح خرمشهر تأکید می کنند، چه مسایلی را مورد توجه قرار می دهند؟

جمهوری اسلامی ایران بلافاصله پس از تجاوز عراق به ایران و تردد هیأت های صلح مجامع بین المللی برای پایان دادن به جنگ شرایطی چون: عقب نشینی عراق از مناطق اشغالی، اعلام عراق به عنوان متجاوز و پرداخت غرامت حاصل از این تجاوز را پیش شرط های خاتمه ی جنگ مطرح کرد. مجامع بین المللی و هیأت های صلح که به نحو تعجب آمیزی آتش بس را در وضعیتی که عراق در خاک ایران حضور داشت، مورد تأکید قرار می دادند با توجه به پیامدهای این تصمیم و تجربه ی جنگ اعراب با اسرائیل، شرایط ایران را نپذیرفتند. با توجه به این که برای این هیأت ها بحث آتش بس مقدم بود و ایران نیز تبعات آن را مخاطره آمیز ارزیابی می کرد، سایر شرایط ایران را مورد بحث و بررسی قرار ندادند. تدریجاً برتری توان نظامی ایران و در هم شکستن ماشین نظامی ارتش اشغالگر و آزادسازی مناطق اشغالی، مسأله ی اول شامل آتش بس و عقب نشینی را کم رنگ کرد، چرا که ایران در مرحله ی آزادسازی مناطق اشغالی، 10000 کیلومتر مربع از 15000 کیلومتر مربعی را که عراق به اشغال خود درآورده بود، آزاد کرد، ولی عراق همچنان 5000 کیلومتر مربع دیگر از خاک ایران را در اشغال داشت که علاوه بر ارتفاعات و مناطق حساس، شهر «نفت شهر» را نیز شامل می شد.

ایران با وجود برتری در مرحله ی جدید مجدداً شرایط قبلی خود را مورد تأکید قرار داد. در این مرحله محکوم کردن عراق به عنوان متجاوز و پرداخت غرامت از اهمیت و توجه بیشتری برخوردار شد. با این توضیحات مشخص شد که شرایط ایران شامل موارد زیر بود؛

1- عقب نشینی کامل عراق از مناطق اشغالی

2- محکوم کردن صدام به عنوان متجاوز

3- پرداخت غرامت به ایران

در واقع با فتح خرمشهر از نظر موقعیت هنوز، اوضاع به وضع اولیه ی قبل از تجاوز نیز بازنگشته بود، زیرا عراق در 5000 کیلومتر مربع از خاک ایران حضور داشت. تهدید عراق برای ایران هم چنان وجود داشت و ایران متحمل خسارات زیادی بیش از 200 میلیارد دلار شده بود. ایران باید در چنین وضعیتی و برای حل مسایل چگونه تصمیم می گرفت؟

با توجه به نگرانی از تبعات شکست عراق و پی گیری احتمالی جنگ از سوی ایران تلاش برای پایان دادن به جنگ آغاز شد. در این مرحله نیز دو حرکت قابل توجه بود؛ نخست، تأکید بر برقراری آتش بس در اولویت اول و سپس ارائه ی برخی از پیشنهادها برای پرداخت غرامت که نوعاً به صورت غیررسمی انجام می شد و پیشنهاد اولیه بود. آقای رجایی خراسانی نماینده ی وقت ایران در سازمان ملل می گوید:

«در آن زمان در مذاکراتی که داشتیم، به ما می گفتند، در قدم اول و قبل از هر گونه بحث و مذاکره ای باید آتش بس برقرار شود».(4)

این تأکید در وضعیتی صورت می گرفت که هیچ گونه تضمینی برای تأمین خواسته های ایران وجود نداشت و پس از آتش بس مشخص نبود، مذاکراتی که آغاز می شود، به چه نتیجه ای منجر خواهد شد؟

علاوه بر این، در مورد غرامت نقل و قول های مختلفی وجود دارد و آمار و ارقام ذکر شده از 30 میلیارد تا 100 میلیارد دلار متغییر است. ولی هیچ گونه سند مشخصی ارائه و مشاهده نمی شود. مسؤولین نیز در اظهارات اخیر خود، به دلیل پرسش های زیادی که در این مورد صورت می گیرد، مسایلی را طرح کرده اند؛ آقای هاشمی به عنوان فرمانده ی عالی جنگ در کتاب «حقیقت ها و مصلحت ها» از این موضوع به نام شایعات نام می برد. و می گوید:

«وقتی خرمشهر فتح شد، شایعاتی در مورد پیغام صلح یا دادن پول در کشور مطرح بود، ولی ما که مسؤول بودیم، می دانسیتم این شایعات دروغ است».(5)

سردار رضایی، فرمانده ی وقت سپاه طی سخنانی می گوید:

« این که گفته می شود بعد از آزادی خرمشهر چرا صلح نکردید، باید بگویم که هیچ پیشنهاد صلحی تا چهار سال بعد از آزادی خرمشهر به ایران نشد و فقط چند طرح آتش بس ارائه شد که اگر قبول می کردیم، جنگ 50 سال به درازا می کشید».(6)

دکتر ولایتی وزیر خارجه ی وقت در این مورد می گوید:

«نفر اول آقای حبیب شطی، دبیر کل کنفرانس اسلامی بود که برای مذاکره آمد، یک رقمی را ایشان گفت و ما هم یک رقمی را مطرح کردیم، قرار شد، ایشان جواب بیاورند، ولی دیگر خبری نشد. نفر دوم، معاون وزیر خارجه ی هند بود که تلاش زیادی کرد و با ایشان هم روی رقم بحث کردیم، ولی رفت و خبری نشد».(7)

بنابراین مسأله ی مهم برای ایران در زمان تصمیم گیری دفع تهدید عراق و پرداخت غرامت بود و این مهم با عقب نشینی کامل عراق از خاک ایران و اعلام آن، به عنوان متجاوز و پرداخت غرامت تأمین می شد. حامیان منطقه ای و بین المللی عراق به دلیل نگرانی از سقوط صدام در صورت ادامه ی جنگ، در قدم اول بر آتش بس تأکید داشتند تا نسبت به توقف جنگ و منتفی شدن پیروزی قطعی ایران بر عراق اطمینان حاصل کنند. ضمن این که نسبت به تعیین متجاوز حساسیت داشتند، زیرا انجام این مهم را زمینه ی پیدایش نوعی تزلزل در داخل عراق و در نتیجه بهره برداری ایران از آن، ارزیابی می کردند و مخالف اعلام آن بودند. علاوه بر این، قدرت های بزرگ در تجاوز عراق سهیم بودند و اعلام عراق به عنوان متجاوز به منزله ی پذیرش سیاست تجاوز آمیز این کشورها علیه جمهوری اسلامی ایران بود، لذا از پذیرش آن، اجتناب می کردند.

در مورد پرداخت غرامت نیز بر این نظر بودند که اولاً، مبلغ مورد پرداخت به نحوی نباشد که ایران در مرحله ی بازسازی به یک موقعیت جدیدی دست یابد و کشور را هم چنان با بار سنگین هزینه های جنگ، نظام و انقلاب درگیر ساخته و ضعیف نگاه دارند و ثانیاً، بازسازی عراق به عنوان قدرت متعادل کننده ی ایران مورد توجه قرار گیرد. به همین دلیل کشورهای شورای همکاری بر تشکیل یک صندوق مشترک تأکید داشتند که پول آن را کشورهای مختلف تأمین می کردند و به نسبت میان ایران و عراق تقسیم می شد.

کسانی که ضرورت اتمام جنگ پس از فتح خرمشهر را مورد تأکید قرار می دهند، بیشتر عقب نشینی عراق و پیشنهاد پرداخت غرامت را مورد اشاره قرار می دهند، حال آنکه هر دو موضوع از ملاحظات خاصی پیروی می کرد.

با این توضیح ، پرسشی که به میان می آمد این است که اگر جمهوری اسلامی ایران برابر منتقدین، جنگ را پس از فتح خرمشهر تمام می کرد، آیا امروز به جای «علت ادامه ی جنگ پس از فتح خرمشهر» این پرسش مطرح می شد که چرا جمهوری اسلامی در وضعیتی که در موضع برتر قرار داشت و احتمال شکست عراق و سقوط صدام وجود داشت و عراق هم چنان بخشی از خاک ایران را در اشغال خود داشت، جنگ را این گونه به پایان رساند؟

باید به این نکته توجه داشت که پرداخت غرامت برای بازسازی ایران و عراق به لحاظ حقوقی بر این فرض مبتنی بود که ایران و عراق هر دو در شروع جنگ مقصر هستند، حال آن که عراق متجاوز بود و پس از اتمام جنگ با ایران و تجاوز عراق به کویت دبیرکل سازمان ملل عراق را به عنوان متجاوز معرفی کرد. علاوه بر این، تشکیل صندوق مشترک و پرداخت هزینه برای بازسازی حتماً پیامدهایی داشت؛ از جمله این که در هر مرحله و در برابر هر پرداختی ایران باید گزارش هزینه ها را ارائه می کرد تا مجدداً پول دریافت کند. آیا برای طرف پیروز در جنگ پذیرش چنین تبعاتی امکان پذیر بود؟*

بی توجهی جریانات سیاسی به ویژه نهضت آزادی نسبت به ملاحظات استراتژیک و وضعیت تصمیم گیری برای ادامه یا توقف جنگ و قضاوت براساس نتایج نه وضعیت این تصور را به وجود می آورد که تحت هر وضعیتی بر اتمام جنگ تأکید داشته اند. اظهارات دکتر عباس شیبانی از مؤسسین نهضت آزادی در نقد مواضع نهضت در مورد جنگ بیانگر همین معناست:

«در جنگ که اصلاً استدلال مهندس بازرگان بسیار استدلال غلط و ناواردی بود. آنها معتقد بودند که جنگ با عراق را نیمه کاره و بدون اجرای عدالت و حتی بدون تعیین شدن طرف متجاوز و شروع کننده ی جنگ و بدون احقاق حقوق ضایع شده ی ملت ایران رها کنیم، حال آن که بعد از حمله ی عراق به کویت معلوم شد که امام صدام را درست شناخته بود و اگر ما هم رها می کردیم، او رها نمی کرد. امام روحیه ی صدام را از اول می دانست، ولی بازرگان در قضیه ی جنگ، خیلی سطحی قضاوت می کرد. بحث صدام نبود، بحث حمایت جهانی از او برای سقوط انقلاب بود و بعد از حمله ی عراق به کویت هم که همه فهمیدند، شناخت امام از صدام کاملاً درست است. علاوه بر این که آن صلح پایدار برقرار نمی شد و حتی متجاوز بودن عراق را هیچ جا اعلام نکرده بودند.» (8)

راه حل های انتخابی ایران(9) با توجه به موقعیت برتر نظامی این کشور و وضعیت حاکم بر منطقه و داخل ایران چه بود؟

1- ایران بدون در نظر گرفتن خواسته های خود و تنها بر اثر فشارهای بین المللی و در حالی که نیروهای عراقی در مناطق اشغالی حضور داشتند، با پذیرش آتش بس وارد مذاکرات می شد، بدون آنکه هیچ گونه کنترلی بر روند آن، داشته باشد یا از اهرم فشار لازم برای تأمین خواسته های خود، برخوردار باشد. این روش بر اساس ضرورت خاتمه ی جنگ تحت هر وضعیتی می توانست انتخاب شود، اما این که آیا انتخاب این راه حل به معنای حل و فصل جنگ به سود ایران باشد، جای ابهام دارد. ضمن این که این انتخاب از طرف پیروز (ایران) در جنگ نمی توانست قابل پذیرش باشد.

2- ترک مخاصمه بدون اتمام جنگ راه حل دیگری بود که فرا روی ایران قرار داشت؛ بدین معنا که ایران راه حل اول را نمی پذیرفت، در عین حال از ورود به داخل خاک عراق خودداری می کرد و در مرز خود، مستقر می شد، انتخاب این گزینه با توجه به این که عراق نفت شهر را در اختیار داشت و روی ارتفاعات و مناطق سرکوب، مستقر شده بود و در عین حال به دنبال فرصت برای بازسازی و تجدید قوا بود، چه معنایی داشت؟ آیا با این روش جنگ به پایان می رسید یا این که عراق پس از تجدید قوا مجدداً حملات خود را از سر می گرفت؟ ضمن این که از نظر حقوقی هیچ گونه آتش بسی میان دو طرف برقرار نشده بود و بهانه ی مناسبی برای از سرگیری مجدد تجاوزات عراق بود.

هر دو راه حل برای پیشنهاد دهندگان آتش بس از این امتیاز برخوردار بود که روند برتری ایران بر عراق رامتوقف ساخت و خطر سقوط احتمالی عراق کاهش می یافت و این برای امریکا، اروپا و برخی از کشورهای منطقه که به دنبال ابتکارات متعدد برای پایان دادن به جنگ با هدف جلوگیری از سقوط صدام بودند(10) بهترین گزینه بود.

3- تنبیه متجاوز با هدف تأمین صلح شرافتمندانه راه حل دیگری بود که ایران انتخاب کرد. امام بر این نظر بودند که:

«امروز که ما قدرت داریم، اگر مجرم را رها کنیم، این به معنای آتش بس و صلح نیست».(11) «ضمن این که منطق حکم می کند، دشمن عقب رانده شده را باید به نحوی مجازات کرد که برای سال های سال خیال تهاجم مجدد را از سر بیرون کند».(12)

آنچه امروز امریکا و برخی کشورهای اروپایی علیه صدام دنبال می کنند، حاوی چه سیاستی ست؟ نزدیک به 15 سال از زمان تجاوز عراق به کویت گذشته است و عراق در جنگ با امریکا شکست خورد، ولی سیاست های «براندازی» و «تحریم» همراه با حملات موشکی همچنان دنبال و اجرا می شود. غیر از این است که طرف پیروز به دنبال ایجاد وضعیتی ست که متجاوز بیشترین هزینه را پرداخت نماید و رفتار خود را اصلاح کند تا بدین وسیله شرایط صلح آمیز تثبیت شود؟ منطق چنین حکم می کند، ولی آن جا که جمهوری اسلامی خواهان برقراری همین منطق و رفتار با عراق بود، امریکا و سایر قدرت ها آن را نمی پذیرفتند، زیرا تن دادن به این خواست ایران به منزله ی برقراری وضعیت جدید در منطقه با برتری جمهوری اسلامی ایران بود.

بنابراین تصمیم گیری برای ادامه ی جنگ پس از فتح خرمشهر با جمیع ملاحظات از نظر اصولی صحیح بود، ولی اگر این تصمیم به نتیجه نرسید و همین امر منجر به انتقاد جریانات سیاسی شد، در واقع بیش از آنکه متأثر از اصل تصمیم گیری باشد، ریشه در نحوه ی اجرای آن، در عملیات رمضان داشت. نگرانی نسبت به احتمال هوشیاری دشمن و واکنش سازمان ملل در برابر تصمیم ایران سبب گردید، عملیات رمضان در منطقه ی شرق بصره با تعجیل انجام پذیرد. ناکامی در این عملیات بخش بزرگی از دستاوردهای حاصل از فتح خرمشهر را تضعیف کرد و همین امر اصل تصمیم گیری را مورد پرسش و انتقاد قرار داده است.

پی نوشتها:

1- سخنان امام خمینی در جمع ائمه جمعه ی استان زنجان، 16/3/1361، صحیفه ی نور، جلسه ی 16، ص 184.

2- لطفیان، سعیده، استراتژی و روش های برنامه ریزی استراتژیک، مؤسسه چاپ و انتشارات وزارت خارجه، تهران، 1376، ص 199.

3- آیة الله هاشمی رفسنجانی، اکبر، گفت و گو با روزنامه ی ایران، 6/11/1378، ص 3.

4- گفت و گوی اختصاصی نویسنده با دکتر رجایی خراسانی، نماینده ی وقت ایران در سازمان ملل در سال 1376.

5- سفیری، مسعود، حقیقت و مصلحت ها، گفت و گو با آقای هاشمی رفسنجانی، نشر نی، چاپ اول، 1378، تهران، صص 90 و 89.

6- رضایی، محسن، سخنرانی در مسجدی واقع در شهرری، روزنامه ی عصر آزادگان، ش 93، 10/11/1379، ص 9.

7- ولایتی، علی اکبر، برنامه ی ناگفته های جنگ، شبکه ی اول تلویزیون، دوشنبه 27/4/1379، ساعت 30/20 تا 20.

* آقای هاشمی پس از بحث هایی که اخیراً در مورد ضرورت اتمام جنگ پس از فتح خرمشهر بحث شد با اشاره به سخنان منتقدین جنگ می گوید: «آنهایی که آن موقع در مقابل این شایعات و احتمال صلح عکس العمل مخالف نشان دادند، کسانی هستند که الان مدعی مخالفت با ادامه ی جنگ هستند. من آن موقع در مجلس بودم که آقایان خطاب به ما گفتند: بوی دلار به دماغشان خورده است و می خواهند جنگ را تمام کنند!» (حقیقت ها و مصلحت ها، همان، صص 90 و 89.

8- گفت وگو با دکتر عباس شیبانی، فصلنامه ی کتاب نقد، زمستان 1378، ش 13، ص 76.

9- نگاه کنید به جنگ بازیابی ثبات، همان، صص 251- 248.

10- همان، ص 250.

11- همان، ص 251.

12- گری، کالین، سلاح جنگ افروز نیست، ترجمه علیخانی، احمد، دوره ی عالی جنگ سپاه، 1378، ص10.

اولین شلیک در جنگ تحمیلی



ملک حسین پادشاه وقت اردن شلیک ‌کننده اولین گلوله‌ای بود که از یک دستگاه تانک در جنگ ایران و عراق شلیک شد.حامد المجبوری وزیر خارجه عراق در گفت و گو با روزنامه الحیات گفت :«22 سپتامبر 1980 (31 شهریور ماه 1359) بود که صدام و ملک‌حسین شاه اردن در نزدیکی خطوط آتش روی یک دستگاه تانک رفتند و پادشاه اردن با شلیک اولین گلوله، آغاز جنگ را تبریک گفت.»

منبع : شبکه صبح

ارتش دوپینگی عراق در جنگ تحمیلی علیه ایران



پروسه تصمیم گیری کشورها برای حمله نظامی به یک کشور یا کشورهای دیگر بیشتر معلول متغیرهای ملی، منطقه ای و بین المللی است. برآورد کلی ظرفیت ملی به ویژه قدرت نظامی کشور مهاجم بیشتر در قبال آخرین وضعیت نظامی کشور هدف معنا و مفهوم پیدا می کند. چنانچه توازن استراتژیک بین کشور مهاجم و کشور هدف برقرار نباشد، آنگاه متغیرهای منطقه ای و بین المللی در پروسه تصمیم گیری حمله نظامی کشور مهاجم قابل ملاحظه می شوند.

حمله ارتش عراق به ایران در 31 شهریور 1359 از تصویر استراتژیک مذکور مستثنی نیست. برنامه ریزی حمله نظامی رژیم سابق صدام حسین به ایران تابع توان ملی به ویژه قدرت رزمی ارتش سابق عراق در قبال آخرین وضعیت و ظرفیت نظامی ایران و نیز شرایط حساس بین المللی و منطقه ای دهه 70 م قابل محاسبه و کالبد شکافی است.

ساختار و نقش ارتش سابق عراق از یک سو تابع موقعیت ژئواستراتژیک کشور عراق و از سوی دیگر تابع سیاستگذاری نظامی رژیم ستیزه جوی صدام حسین بود.

وضعیت کویری، کوهستانی و اختلاطی از این دو موقعیت جغرافیایی کشور عراق، ارتش سابق آن کشور را شامل یگان های پیاده کوهستانی؛ زرهی و پیاده مکانیزه با حجم زیاد آتش، تحرک سریع لجستیک و مهندسی رزمی همراه کرده بود، مشخصات و مختصات ارتش سابق عراق بیشتر برای ایفای مأموریت های ضد شورش های مسلحانه در مناطق شهری و روستایی، محاصره روستاها و شهرک های کوهستانی و حفاظت از مراکز استراتژیک کشور عراق سازمانی شده بود.

قدرت تهاجمی ارتش سابق صدام حسین بیشتر مبتنی بر تحرک سریع تانک، حجم زیاد آتش پشتیبانی و نیروهای تهاجمی با توسل به موشک های بالستیک و تسلیحات کشتار جمعی از طریق دهلیزهای کویری و کویری – کوهستانی بود. ارتش سابق عراق از دهلیزهای کویری و کوهستانی به جنوب و غرب کشور ایران حمله ور شد و از طریق دهلیزهای کویری و ساحلی به کویت حمله کرد و جالب این جا است که ارتش سابق عراق از دهلیز کویری، و ساحلی یا دهلیزهای جنوبی توسط نیروهای ائتلاف به رهبری ارتش فدرال امریکا در جنگ های 1992 و 2003 متحمل شکست و فروپاشی شد. و نام ارتش منگول را در منابع مطالعاتی مراکز فکری استراتژی نظامی امریکایی و غربی به خود گرفت.

ارتش سابق عراق در جنگ های 1992 و 2003 از یگان های پیاده و زرهی برای حفاظت از مراکز فرماندهی و استراتژیک رژیم سابق صدام حسین استفاده کرد و به کلی عمق استراتژیک را فراموش کرد و در هر دو مقطع یگان های نظامی آن متحمل تلفات شدید در پی حملات موشکی و هوایی نیروهای ائتلاف در فضای جنگ مدرن قرار گرفتند. این دو وضعیت بیشتر حاکی از کار ویژه محدود به امور سرکوب داخلی ارتش سابق عراق بود. آنگاه این سئوال مطرح می شود: جسارت حملات نظامی ارتش سابق صدام حسین به ایران از کدام منبع ناشی می شد؟

صرف نظر از نواحی کوهستانی، موقعیت کویری و ساحلی کشور عراق و نیز ظرفیت های ستیزه و رژیم مخلوع صدام حسین، عراق را با درگیری بیشتری در عمق استراتژیک با خلیج فارس مواجه ساخته بوده رقابت سنتی با ایران برای ایفای بازیگر منطقه ای و طمع ورزی مرزی و ارضی نسبت به همسایگان همیشه از رژیم سابق صدام حسین یک منبع بالقوه و بالفعل پرخاشگری ساخته بود. تبدیل ایده های مخرب مذکور نیازمند نهاد تداخل نظامی بود که ارتش عراق امکان و ظرفیت آن را نداشت و بدین خاطر از اصل غافلگیری و استفاده از فرصت های پیش آمده ناشی از تحولات حساس منطقه ای و بین المللی دهه 70 م سود جست. دهه 70 م مصادف با تحولات حساس منطقه ای و بین المللی از جمله هجوم ارتش شوروی سابق به افغانستان و وقوع انقلاب اسلامی در ایران بود.

رویکرد استراتژیک ایالات متحده در دهه 70 م مبتنی بر دیدگاه های نظامی، امنیتی و سیاسی مشتمل بر همکاری با هر نوع رژیم سیاسی مخالف نفوذ مسکو، گرایشات ایدئولوژیک و تمایلات ناسیونالیسم افراطی عربی بود، از سوی دیگر؛ رژیم سابق صدام حسین از ویژگی های ناسیونالیسم شدید عربی، ایدئولوژی بعثی و همکاری با روس ها و حمایت از گروه های تروریستی برخوردار بود، پس چرا طرف معامله با امریکا قرار گرفت؟

به نظر می رسد که رژیم سابق صدام حسین بیشتر طرف معامله تاکتیکی نه استراتژیک با امریکا در دهه 70 م قرار گرفت. اما پس از جنگ تحمیلی 1988 به بهانه حمله عراق به کویت، ارتش عراق که متحمل فروپاشی تدریجی شد رژیم سابق صدام حسین را با خطر انقراض قرارداد و سرانجام دولت سابق صدام حسین را در سال 2003 خلع کرد.

خط قرمز امریکا پس از وقوع انقلاب اسلامی در ایران (فوریه 1979) از البرز به منتهی الیه زاگرس تغییر پیدا کرده بود. شوروی از پوشه مهار امریکا خارج شده بود و مسکو به دنبال تشکیل دولت پشتون مارکسیستی در افغانستان بود و قدرت تهاجمی شوروی سابق در دهه 70 م براساس دکترین برژنف بیش از گذشته منافع حیاتی ایالات متحده را در منطقه اقیانوس هند شامل آنگولا، یمن، هندوستان، خلیج فارس تا ویتنام را مورد چالش قرار داده بود.

اینجا بود که ارتش دوپینگی عراق برای انجام حمله نظامی به ایران نامزد شد. این انتخاب چندین علت داشت اولاً تسلیحات روسی ارتش سابق عراق به تنهایی قادر به تخریب قدرت نظامی ارتش ایران نبود و آن که رژیم سابق صدام حسین و متحدین سنتی واشنگتن به اهمیت تسلیحات غربی و امریکایی پی می بردند، ثانیاً، رژیم سابق صدام حسین برای تحقق آرمان های مخرب ستیزه جویانه خود به تدریج از مدار سیاسی نظامی شوروی خارج و به مدار امریکا نزدیک می شد، ثالثاً تضعیف تدریجی ارتش سابق عراق راه را برای حضور نظامی ایالات متحده در منطقه خلیج فارس باتکیه بر us.centcom us.socom برای برقراری توازن استراتژیک در خلیج فارس فراهم می کرد و رابعاً با مهار سیاسی و نظامی رژیم سابق صدام حسین شاخک های نفوذ سیاسی و ایدئولوژیک آن در تهدید علیه اسراییل مهار و کنترل می شد، عراق به تدریج به رژیم های محافظه کار سلطنتی و جمهوری نزدیک تر می شد، از رژیم های انقلابی عربی چون سوریه و لیبی فاصله می گرفت و بهتر از همه تزریق تسلیحات غیر متعارف به عراق برای جنگ علیه ایران، دامنه اتهامات رژیم سابق صدام حسین را زیادتر می کرد.

بدین ترتیب ارتش سابق عراق که معلول محاسبات استراتژیک امریکا شده بود، مستعد حمله نظامی به ایران شد، ارتش دوپینگی عراق بدون توجه به فقدان عقبه استراتژیک و بافت رزم داخلی، به جنگ فرسایشی علیه ایران و تهاجم به کویت پرداخت و سرانجام در جنگ های 1992 و 2003 متلاشی گردید و نام ارتش منگول به خود گرفت.

دکتر حمید هاد یان