خونین شهر

خونین شهر

خونین شهر

خونین شهر

خودشان‌ هم‌ به‌ این‌ توصیه‌ عمل‌ می‌کردند

عنوان : خودشان‌ هم‌ به‌ این‌ توصیه‌ عمل‌ می‌کردند
راوی :خانواده شهدا
منبع :سیره شهید دکتر بهشتی
از توصیه‌های‌ مهم‌ برادرم‌ به‌ ما که‌ در وصیتنامه‌شان‌ هم‌ آمده‌ است‌ این‌ است‌ که‌ به‌نزدیکان‌ و وابستگان‌ خودم‌ توصیه‌ می‌کنم‌ که‌ جدا از مردم‌ نباشند و بین‌ مردم‌ باشیدتابتوانید مردم‌ را درک‌ کنید، مشکلات‌ مردم‌ را در حد استطاعت‌ برطرف‌ کنید.خودشان‌ هم‌ به‌ این‌ توصیه‌ عجیب‌ عمل‌ می‌کردند.
زینت السادات بهشتی

جای‌ خودتان‌ را با او عوض‌ کنید

عنوان : جای‌ خودتان‌ را با او عوض‌ کنید
راوی :خانواده شهدا
منبع :سیره شهید دکتر بهشتی
یکی‌ از توصیه‌های‌ مهمی‌ که‌ برادرم‌ به‌ ما می‌کرد که‌ خیلی‌ به‌ درد مسئولان‌ نظام‌می‌خورد این‌ بود که‌ می‌گفتند هر وقت‌ کسی‌ به‌ شما برای‌ انجام‌ دادن‌ کاری‌ مراجعه‌کرد نگویید من‌ مسئول‌ فلان‌ کار هستم‌ و این‌ یک‌ مراجعه‌کننده‌ معمولی‌ است‌ بلکه‌بلافاصله‌ جای‌ خودتان‌ را با او عوض‌ کنید و ببینید اگر شما به‌جای‌ او در آن‌ طرف‌میز بودید و با مسئولی‌ کار داشتید چه‌ توقعی‌ از او داشتید. این‌طور می‌توانید او رادرک‌ کنید و کار مردم‌ هم‌ به‌ راحتی‌ انجام‌ می‌شود.
زینت السادات بهشتی

نازشست‌ هم‌ می‌خواهید!

عنوان : نازشست‌ هم‌ می‌خواهید!
راوی :خانواده شهدا
منبع :سیره شهید دکتر بهشتی
در ماههای‌ اول‌ پیروزی‌ انقلاب‌ یک‌ روز که‌ در دفتر حزب‌ جمهوری‌ اسلامی‌ بودیم‌به‌ دکتر بهشتی‌ خبر دادند حدود چهل‌ نفر از نمایندگان‌ مجلس‌ شورای‌ ملی‌ که‌ باپیروزی‌ انقلاب‌ و تعطیلی‌ مجلس‌ از کار برکنار شده‌ بودند به‌ اینجا آمده‌اند. آقای‌بهشتی‌ پرسید برای‌ چی‌ اینجا آمده‌اند؟ جواب‌ شنید می‌گویند چند ماه‌ است‌حقوقمان‌ را نگرفته‌ایم‌. آقای‌ بهشتی‌ گفتند اینها را به‌ سالن‌ اجتماعات‌ ببرید تا بیایم‌و با آنها صحبت‌ کنم‌. همه‌ کنجکاو شدند که‌ ایشان‌ چه‌ حرفی‌ را با این‌ نمایندگان‌رژیم‌ سابق‌ می‌خواهند داشته‌ باشند. من‌ هم‌ که‌ در این‌ کنجکاوی‌ مثل‌ بقیه‌ بودم‌ به‌سالن‌ رفتم‌. آقای‌ بهشتی‌ خطاب‌ به‌ آنها گفت‌ من‌ وقتی‌ شنیدم‌ گفتند نمایندگان‌مجلس‌ سابق‌ به‌ اینجا آمده‌اند خوشحال‌ شدم‌ ولی‌ وقتی‌ از علت‌ آمدنتان‌ مرا مطلع‌کردند متأثر شدم‌. اول‌ فکر کردم‌ لابد شما آمده‌اید عذرخواهی‌ کنید که‌ عنوان‌نماینده‌ مردم‌ را در مجلس‌ داشته‌اید و در همان‌ زمان‌ که‌ در مجلس‌ بوده‌اید رژیم‌ شاه‌بچه‌های‌ این‌ ملت‌ را می‌کشت‌ و ارتش‌ به‌ سوی‌ فرزندان‌ این‌ ملت‌ رگبار گلوله‌ داشت‌و در همان‌ دوران‌ مأموران‌ ساواک‌ سعیدی‌ها و غفاری‌ها را زیر شکنجه‌ در زندان‌ به‌شهادت‌ می‌رساندند من‌ فکر کردم‌ آمده‌اید از این‌ همه‌ کوتاهی‌ که‌ در حق‌ ملت‌کرده‌اید عذرخواهی‌ کنید ولی‌ دیدم‌ نه‌ در مقابل‌ آمده‌اید و ناز شست‌ می‌خواهید.آقای‌ بهشتی‌ با استدلال‌ قوی‌ و دلنشین‌ خود آنها را بدهکار کرد تا جایی‌ که‌ اگر به‌چهره‌ آنها می‌نگریستی‌ می‌دیدی‌ گویا از خجالت‌ حاضر هستند زمین‌ دهان‌ باز کند وآنها را فرو ببرد لذا حتی‌ یکی‌ از آنها نتوانست‌ یک‌ کلمه‌ حرف‌ بزند و به‌تدریج‌ متفرِشدند و با شرمندگی‌ از آنجا رفتند.
محمد کاظم نیک نام

واقعاً مردم‌ را دوست‌ داشت‌

عنوان : واقعاً مردم‌ را دوست‌ داشت‌
راوی :خانواده شهدا
منبع :سیره شهید دکتر بهشتی
پدرم‌ واقعاً مردم‌ را دوست‌ داشت‌ و این‌ محبت‌ و دوست‌ داشتن‌ اصلاً جنبه‌ تصنعی‌نداشت‌. بارها که‌ با پدرم‌ با مردم‌ مواجه‌ می‌شدیم‌ این‌ علاقه‌ و محبت‌ خالصانه‌ راشاهد بودم‌ و می‌دیدم‌ با اینکه‌ ایشان‌ فردی‌ بود که‌ نسبت‌ به‌ وقت‌ ملاقاتها و دیدارهاو برنامه‌هایش‌ خیلی‌ حساس‌ و منظم‌ بود ولی‌ وقتی‌ می‌دید عده‌ زیادی‌ برای‌استقبال‌ و ابراز علاقه‌ به‌ دور ماشین‌ اوحلقه‌ زده‌اند می‌ایستاد و به‌ ابراز علاقه‌ آنها باچهره‌ای‌ گشاده‌ پاسخ‌ می‌داد. گاهی‌ که‌ با ایشان‌ به‌ روستاها می‌رفتم‌ می‌دیدم‌برخورد عاطفانه‌ ایشان‌ با اهالی‌ روستاها بسیار محبت‌آمیز و پدرانه‌ بود.
سید محمد رضا بهشتی

به‌ میان‌ مردم‌ می‌رفت‌

عنوان : به‌ میان‌ مردم‌ می‌رفت‌
راوی :خانواده شهدا
منبع :سیره شهید دکتر بهشتی
برای‌ بازدید از محل‌ اسکان‌ جنگ‌زدگان‌ در امامزاده‌ آقاعلی‌عباس‌ به‌ کاشان‌ و نطنزرفتیم‌. مردم‌ که‌ شنیده‌ بودند چه‌ کسی‌ به‌ دیدارشان‌ می‌آید در هر روستایی‌ جمع‌شده‌ بودند و انتظار می‌کشیدند تا وقتی‌ عبور می‌کنیم‌ استقبالی‌ کرده‌ باشند و نسبت‌به‌ خدمتگزاران‌ بی‌منت‌ خویش‌ ابراز محبتی‌ کرده‌ باشند. ایشان‌ در هر روستا پیاده‌می‌شد به‌ میان‌ مردم‌ می‌رفت‌. در حالی‌ که‌ برادران‌ پاسدار به‌ شدت‌ از این‌ کار نگران‌می‌شدند به‌ آنها می‌گفت‌ ما از همین‌ مردم‌ هستیم‌ و خدمتگزار همین‌ مردم‌ و آنها برما منت‌ دارند. نمی‌شود نسبت‌ به‌ احساس‌ آنها بی‌اعتنا باشیم‌ و خودخواهانه‌لطفشان‌ را بی‌پاسخ‌ گذاریم‌. ازدحام‌ جمعیت‌ بود که‌ گرد ماشین‌ حلقه‌ می‌زد. هر کس‌می‌خواست‌ به‌ شکلی‌ محبت‌ خودش‌ را ابراز کند.
یک‌بار که‌ در یکی‌ از روستاها بر اثر ازدحام‌ جمعیت‌ در ماشین‌ به‌ شدت‌ بسته‌شد و دست‌ پیرمردی‌ لای‌ در ماند ایشان‌ پیاده‌ شد و دست‌ او را بوسید و او را درآغوش‌ گرفت‌.
سید محمدرضا بهشتی